شعر/ ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

کد خبر: 96900
علی اکبر لطیفیان
وارث

اشعار میلاد حضرت امام حسن عسکری علیه السلام 

 
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
من از همه پروانه ها شیدا ترینم
 
سنگ ملامت خورده عشق تو هستم
یعنی میان عاشقان رسوا ترینم
 
 تو آیه های مصحف پیغمبرانی
بهر تلاوت کردنت شیواترینم
 
ای کیسه بر دوش سحرهای محله
مرد کریم سامرا ؛ آقاترینم
 
ما ریزه خوار دولت عشق توهستیم
ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
 
 اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد
مجنون میان خانه ی ما خانه دارد
 
تو آشنای کوچه های آسمانی
بالاتر از فهم اهالی جهانی
 
فهمیدن شأن و مقام تو محال است
تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی
 
رد قدم های همیشه جاری ات را
تا مرزهای بی نهایت می رسانی
 
وقتی که می آیی کنار جانمازت
دنبال خود خیلی ملک را می کشانی
 
تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
مثل خدائی و همیشه جاودانی
 
ای روشنی مطلق شب های تارم
پروردگار بی مثال هر چه دارم
 
من از مساکین قدیم سامرایم
از آن سوی دنیا چه آوردی برایم
 
این روزها که مرقدت گنبد ندارد
من یا کریم خاکی صحن شمایم
 
آقایی تو فرصت مسکینی ام داد
پس خوش به حال دست هایم که گدایم
 
دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم
این چشم هایت میکشاند تا کجایم
 
خیراتیِ دور سر سجاده ی توست
خاکستر بال و پر پروانه هایم
 
صبح ازل ما را گدایت آفریدند
مثل دخیل سامرایت آفریدند
 
ای بی نظیری که پر از آیات رازی
مثل خداوندی و از ما بی نیازی
 
هر صبح از بام بلند آسمان ها
با چشم های روشنت خورشید سازی
 
صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت
باید به این چشمان شهلایت بنازی
 
جبریل را دیدیم با خیل ملائک
در آن بهشت صحن تان میکرد بازی
 
تو از همین قطعه زمین سامرا هم
فرمانروای سرزمین های حجازی
 
مرد بهشتی زمین ای بی مثالم
ای آب جاری کویر خشکسالم
 
نذر تو کردم این پر خاکستری را
این دست های خالی پشت دری را
 
دیشب دعا کردیم تا این که خداوند
هرگز نگیرد از تو ذره پروری را
 
شرح کمالات تو را یک روز خواندیم
دیدیم در تو سیره ی پیغمبری را
 
صد بار دنیا امتحان کرد و ندادیم
یک ذره از مهر امام عسگری را
 
ما خاکسار صبح و شام اهل بیتیم
فردای محشر هم غلام اهل بیتیم
 
امشب اگر دست شما بالا بیاید
امید آن داریم که آقا بیاید
 
دستی ببر بالا که در این فصل سرما
در خانه های ما کمی گرما بیاید
 
دستی ببر بالا که در این خشکسالی
آقای ما با هیبت سقا بیاید
 
دستی ببر بالا که در یک جمعه سبز
آن انتقام ظهر عاشورا بیاید
 
این روزها با ذوالفقار مرد کوفه
بهر تقاص چادر زهرا بیاید
 
امشب دلم سمت افقـهای ظهوراست
چشم انتظارظهـرفردای ظهور است
 

 

منبع : حلما


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.