شعر/آه ای برادرم سر و سامانِ من تویی

کد خبر: 96933
رضا باقریان
وارث

شعر وفات حضرت معصومه سلام الله علیها 

خشکم زده، ترک ترکم، تشنه ام، چرا
بارانِ رحمتی به بیابان نمی رسد

راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم
چشم ترم به حضرت باران نمی رسد

آه ای برادرم سر و سامانِ من تویی
این خواهرِ تو به سر و سامان نمی رسد

هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا
هم بر لبِ ترک زده ام جان نمی رسد

در بینِ بسترم، نفسم با تو می زند
جانانِ من، به این دلِ ویران نمی رسد؟

قسمت نبود پیش تو باشم عزیز من
کارم دگر به دارو و درمان نمی رسد

آنقدرْ ناخوشم که در این لحظه های تلخ
دستم به سمتِ زلفِ پریشان نمی رسد

گرچه برادرانِ مرا سر بریده اند
آهم به آهِ زینبِ نالان نمی رسد

زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من
یک تن به دادِ این لب عطشان نمی رسد؟

شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خورده ای
نه از کمان حرمله ها تیر خورده ای

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.