شعر/ تو شرحه شرحه مجتبی بودی

کد خبر: 108781
ویژه شهادت امام محمدباقر علیه السلام
وارث

شاعرترین غم های عالم شاعرت بودند
حتی ملایک هم غلام چاکرت بودند

آن روزها که بیل در دستت عطش می زد
تنها درختان مدینه ناظرت بودند

طوفان شدی صد کوه در پیشت کمر خم کرد
دریا شدی و رودها هم عابرت بودند

تو شرحه شرحه مجتبی بودی و بد خواهان
عمری نمک‌افشان قلب صابرت بودند

یا نیزه نیزه کربلا خواندی و یارانت
گاهی بلی گویان هل من ناصرت بودند

ای کیمیا ساز تو حیانی چه می شد که
از آن‌همه، ده تن شبیه جابرت بودند

تو‌ از حرای  علم تابیدی و صد خورشید
اقمار سرگردان نور باقرت بودند

تو باطن قرآنی و افسوس از آنان
حتی کر و کور از بیان ظاهرت بودند

لب باز کن تا مارهاشان را بسوزانند
آنان که در شک از کلام ساحرت بودند

ای کاش من هم شاعر تنهایی ات باشم
نه مثل آنان که غبار خاطرت بودند

اما نه با شاعر نمایان اعتنایت نیست
ای که فرزدق های عالم شاعرت بودند

محمد مرادی


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.