قصيده فرزدق در مدح امام سجاد(ع)
همام بن غالب، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و تواناي عرب، با آنكه به واسطه كار و شغل و هنر مخصوصش پيش از هر كس ديگر مي بايست حرمت و حشمت هشام را حفظ كند، چنان وجدانش تحريك شد و احساساتش به جوش آمد كه فورا گفت: «لكن من او را مي شناسم.» و به معرفي ساده قناعت نكرد، بر روي بلندي ايستاده، قصيده اي غرا- كه از شاهكارهاي ادبيات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هيجان كه روح شاعر مثل دريا موج بزند، مي تواند چنان سخني ابداع شود- في البداهه سرود. در ضمن اشعارش چنين گفت:
«اين شخص كسي است كه تمام سنگريزه هاي سرزمين بطحاء او را مي شناسند، اين كعبه او را مي شناسد، زمين حرم و زمين خارج حرم او را مي شناسد.
اين فرزند بهترين بندگان خداست. اين است آن پرهيزكار پاك پاكيزه مشهور. اينكه تو مي گويي او را نمي شناسم، زياني به او نمي رساند. اگر تو يك نفر فرضا نشناسي، عرب و عجم او را مي شناسد..»
قصیده ی فرزدق مفصل است. ما چند بیت از آن قصیده را میآوریم: تمام قصیده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت یعرفه و الحل و الحرم
ما قال لاقط الا فی تشهده
لولا التشهد كانت لانه نعم
یغضی حیاء و یغضی من مهابته
فما یكلم الا حین یبتسم
من معشر حبهم دین و بغضهم
كفر و قربهم منجی و مقتصم
مقدم بعد ذكر الله ذكرهم
فی كل فرض و مختوم به الكلم
«این مردی است كه حجاز، خانه خدا، حل، حرم او را میشناسند. نه، در كلامش نیست ـ حاجت سائل را همیشه برآورده میكند جز در تشهد ـ كه لا اله الا الله میگوید. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، همیشه آری بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو میبندد برای آن كه حیا دارد، و دیگران چشم فرو میبندد به جهت ابهتی كه او دارد. و سخن با او نمیگویند مگر كه آن بزرگوار تبسّم كند. روز قیامت حبّ آنها دین است و بغض آنها كفر است و قرب و نزدیكی به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال. و نمازها به اسم آنان تمام میشود ـ یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهلبیت است و آخر مطلب كه در تشهد آخر گفته میشود باز اسم اهلبیت است. گفته شده كه فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفته جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد.
هشام از شنيدن اين قصيده و اين منطق و بيان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمري فرزدق را از بيت المال قطع كردند و خودش را در «عسفان» -بين مكه و مدينه- زنداني كردند...
علي بن الحسين(ع) مبلغي پول براي فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع كرد و گفت: «من قصيده را فقط در راه عقيده و ايمان و براي خدا انشاد كردم و ميل ندارم در مقابل آن پولي دريافت دارم».
بار دوم علي بن الحسين آن پول را براي فرزدق فرستاد و پيغام داد به او كه: «خداوند خودش از نيت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نيت و قصد، پاداش نيك خواهد داد. تو اگر اين كمك را بپذيري، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زيان نمي رساند.»(12) و فرزدق را قسم داد كه حتما آن كمك را بپذيرد. فرزدق هم پذيرفت.(13)
ملا عبدالرحمن جامي (شاعر معروف)... قصيده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(ع) به فارسي به نظم آورده است. مي گويند خوابي نقل كرده كه پس از مرگ فرزدق از او درعالم رؤيا پرسيدند: خداوند با تو چه كرد؟
جواب داد: مرا به واسطه همان قصيده كه در مدح علي بن الحسين(ع) گفتم، آمرزيد. جامي خود اضافه مي كند و مي گويد: اگر خداوند همه مردم را به خاطر اين قصيده بيامرزد، عجيب نيست.
/م118