سازگار: در دستگاه اهلبیت(ع) باید میثم تمار بود
سازگار در بخش نخست سخنانش به چگونگی ورودش به مجالس اهلبیت(ع) اشاره میکند و پس از آن از محتشم بهعنوان شاعر توانا و بیچون و چرای ترکیببند سرایان عاشورایی یاد میکند و بهاعتقاد سازگار محتشم حلاوت سخنش را از برکت توجه رسول اکرم(ص) دارد و همین حلاوت کنار مضمون و زبان استوار او را تاکنون ماندگار کرده است. از این جهت محتشم بر دیگر شاعران هم تقدم فضل دارد و هم دارای فضل مؤبد است. گفتوگوی تسنیم بهشرح ذیل است:
استاد، شما الگو برای بسیاری از شاعران جوان هستید و از طرف دیگر سرودههای شما برکتی برای مجالس ذکر اهلبیت(ع) است، گفتوگو را از اینجا آغاز کنیم که از چهزمانی وارد شعر آیینی شدید؟
من از بچگی علاقه به مجالس اهلبیت و مداحان داشتم، به همین دلیل خود به خود اول وارد هیئت و بعد وارد شعر آیینی شدم. شعرم از این جهت آیینی شد که از همان ابتدا وارد هیئت شدم. اولین شعری که گفتم شعری بود راجع به غسل دادن حضرت زهرا(س) که در 15سالگی سرودم که با این ابیات آغاز میشد:
بـــریـز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
بــه جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بـریز آب روان تـا من، بشویم مخفی از دشمن
تنـش از زیـــر پیراهـن، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش
تو خـود ریـز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته...
خانواده پدریام اهل روضه و اشک برای خاندان اهلبیت(ع) بودند، اما شاعر نبودند. خانواده خودم هم شاعر نیستند، اما خیلی کمکم کردند تا شعرهایم را جمع کنم، مثلاً تمام سرودههایم را خانمم نوشتهاند و سامان میدهند، با اینکه خودشان شعری نمیگویند.
مداحی و شعر گفتن برای اهلبیت(ع) توفیقی است که خداوند لطف میکند، از دوران کودکی عشق به مداحی داشتم و از همان بچگی عاشق این کار بودم، شبها آنقدر دیر از از هیئت به خانه میآمدم که گاهی پدر و مادر به من اعتراض میکردند: تا اینوقت شب چرا بیرون ماندی؟! ولی من عاشق جلسات امام حسین(ع) بودم؛ بهخاطر همین خداوند کمکم لطف کرد و مداح اهلبیت(ع) شدم.
مجلس روضه پل ارتباطی میان شاعر است با امام حسین(ع)
رابطه شاعر با مجلس امام حسین(ع) و تأثیری که از قبل آن بر مخاطب خود میگذارد، یک رابطه دوسویه است که البته شروطی هم دارد. سخن هر شاعری بهاندازه آشناییاش با اهلبیت(ع) روی مخاطب تأثیر میگذارد. این رابطه یک رابطه دوسویه است؛ بهمانند پل ارتباطی است که از آن طرف امام حسین(ع) به ما کرامت میکند و از این طرف ما با امام(ع) ارتباط میگیریم.
در این مدتی که شعر میگفتید، بیشتر با کتاب کدام شاعران مأنوس بودید؟
آن موقع که من کودک بودم، به کتابهای صامت بروجردی و جودی علاقه داشتم. وقتی سنم بالا رفت، کمکم به کتابهای سعدی علاقه پیدا کردم، چون شعرهای او هم مردمی است و هم مضمون دارد. سطحش بالاست؛ شعرهای او بهگونهای است که عالی و دانی آن را میپسندد؛ ادیب و غیرادبی با آن انس میگیرد. من در شعر خودم نمیگویم که سعدی هستم، اما روش او را دنبال کردم. میان شعرای آیینی نیز به کتاب نیّر تبریزی، صامت تبریزی، علی انسانی، مؤید و شفق انس داشتم؛ چون این سرودهها را صرفاً برای اهلبیت(ع) میگفتند و قلمشان برای جای دیگر کار نمیکرد. اگر هم غیر اهلبیت(ع) بود، غیر دین نبود، برای آیین و شهدا و انقلاب میگفتند، مثلاً به خاطر ندارم که از آقای مؤید یا مجاهدی شعری غیر از این موارد خوانده باشم. اگر هم غیرآیینی داشتند بسیار کم بوده است. من چون به شعر ولایی و آیینی علاقه داشتم به سرودههای این شعرا انس بیشتری پیدا کردم.
محتشم حلاوت سخنش را از رسول خدا(ص) وام گرفت
اول کسی که به شعرش علاقه داشتم، محتشم بود. محتشم یک شاعر صرفاً آیینی نبود، او غزل و قصیده میگفت و حتی در دیوان شعری او شعر برای سلاطین هم دیده میشود، اما 12 بند محتشم نامبردارش کرد. شعر او هم جانسوز و فصیح است و هم مضمون اشعار او بالاست. به اشعار او از هر نظر میتوان ایمان داشت. «روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار/ خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار» هیچکس نتوانسته در این ردیف و این رتبه از امام حسین(ع) بگوید.
او حتی از سادهترین موارد، مضمون میساخت و همین هنرش بود که ترکیببندش را منحصر به فرد کرد، بهعنوان نمونه، اگر چوب تر را به آتش بیندازید دود میکند، حالا ببینید از همین موضوع چطور برای توصیف استفاده میکند: «این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی/ دود از زمین رسانده به گردون حسین توست».
و یا مثلاً ماهی بدنش پولکپولک است، شاعر از همین تصویر استفاده کرده و بدن مجروح امام(ع) را هم به ستاره و هم به پولکهای ماهی تشبیه کرده است: «این ماهی فتاده به دریای خون که هست/ زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست»
این مضامین فقط کار محتشم است. من ندیدم شاعری چنین توانا بتواند درباره امام حسین(ع) بگوید. حتی شاعرانی که بعد از او هم به تبعیت از وی ترکیببند گفتهاند، به این درجه نرسیدهاند. نقل میکنند که محتشم وقتی پسرش درگذشت، در سوگ او سرودهای گفت. شب خواب میبیند که رسول اکرم به خواب او آمدند و گفتند: چرا برای حسینم شعر نمیگویی؟ محتشم میگوید: یا رسولالله، چه بگویم؟ ایشان میفرمایند: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است...» من فکر میکنم که این شعر محتشم از برکت مطلعی است که از زبان رسول خدا(ص) گفته شده است.
/ف.م214