اشعار آیینی/اینقدر پیش چشم عمو دست و پا مزن !

کد خبر: 21762

وارث: 

ای سینه ی شکسته دلان نینوای تو

لبریز نینوای وجود از نوای تو

جان حسین و نجل حسن عشق زینبین

آغوشِ گرم حضرت عبّاس جای تو

قرآن پاره پاره ی پاشیده بر زمین!

گلبوسه ی عمو به همه آیه های تو

سر تا سر وجود تو مثل حَسن حَسن

خُلق تو، خوی تو، سخن تو، صدای تو

تو قاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت

قسمت شود جحیم و جنان در رضای تو

یک باغ لاله و نفس سیزده بهار

ای ماه چارده شده محو لقای تو

تو بر حسین مثل علی اکبر او حسن

تو سوختی به پای وی و او به پای تو

ریحانه ی رسول که جان جهان فداش

رو کرد بر تو گفت که جانم فدای تو

شب بود و عشقبازی تو با نماز شب

می بُرد دل زیوسف زهرا دعای تو

قبر تو در قبور بنی هاشم است لیک

در قلب ما بنا شده صحن و سرای تو

دامادِ حجله گاه شهادت که زخم ها

شد جامه ی زفاف به قدّ رسای تو

بالله روا بود که به یاد عروسی ات

گردد عروسی همه، بزم عزای تو

داماد را ندیده کسی زیر سم اسب

ای چشم اسب ها همه گریان برای تو

پیراهن تو بود زره، سینه ات سپر

جوشن شدند بر تن تو زخمهای تو

بر روی دستهای عمو دست و پا زدی

انگار بود دست عمو کربلای تو

در نینوا صدای تو خاموش شد ولی

در هر دلی است ناله ای از نینوای تو

«میثم» چنین نگاشت که ای غرق در حسین

مثل حسین گشت خدا خون بهای تو

شاعر: غلامرضا سازگار

***

شعری سروده ام به بلندای کربلا

هر مصرعش حکایت شبهای کربلا

من یادگار نسترن باغ کوثرم

غیر از غم حسین غمی نیست در سرم

من آبرو برای یتیمان گرفته ام

شکر خدا اجازه ی میدان گرفته ام

خورشیدم از کرانه ی زهرا دمیده است

حُسن حَسن میانه ی میدان رسیده است

از حُسن رویم آبروی ماهتاب رفت

مژده که پای کوچک من تا رکاب رفت

شیرازه ی مفاصلم از هم گسسته شد

هر بند استخوان تن من شکسته شد

بنگر عمو مرا که در این حال محتضر

قدّی کشیده ام که تو نشناسی ام دگر

احلی من العسل شده احوال این یتیم

بنگر عمو شکسته شده بال این یتیم

لب تشنه تر ز تشنگی ام کوثری نشد

پاشیده تر ز پیکر من پیکری نشد

من خاطرات سبز دیار مدینه ام

گل کرده جای سمّ ستوران به سینه ام

شاعر: علی اشتری

***

شب تو گشته، به شور عزا اضافه شده است

چه قدر نغمه ی إشفع لنَا اضافه شده است

بقیع آمده در خیمه گاه می گرید

بقیع آمده بر كربلا اضافه شده است

چقدر عمه از این بودن تو دلگرم است

به جمع لشگریان مجتبی اضافه شده است

رجز به روی لبت كینه هایشان رو شد

به زورِ ضربه ی این سنگ ها اضافه شده است

غریب بودی و نیزه گرفته دور تو را

چه قدر دور و برت آشنا اضافه شده است

به زیر مركب دشمن ز پیكرت كم شد

به خاك كرببلا تا شفا اضافه شده است

شاعر: محسن حنیفی

***

ای ماه من! که ماهی در خون شناوری 
در موج خون، چقدر شبیه پیمبری 
با جسم چاک چاک تو شد امر، مشتبه 
تو قاسمی، عزیز دلم، یا که اکبری؟ 
اینقدر پیش چشم عمو دست و پا مزن 
جان می‌دهی و جان من از دست، می‌بری 
من بر توام به جای پدر، تو برای من 
جای علی اکبر و جای برادری 
مشکل‌گشای من شده بازوی کوچکت 
انگار می‌کنم که تو عباس دیگری 
عمو شود فدات که طاقت نداشتی 
بر غربت عمو بنشینی و بنگری 
شرح غم من و تو، همین مصرع است و بس 
من باغبان پیرم و تو یاس پرپری 
امروز، روز غربت آل پیمبر است 
نبْوَد روا، مرا بگذاری و بگذری 
خواهی بپایْخیزی، از این دست و پا زدن 
گویی هنوز، بر من مظلومه یاوری 
"میثم" از این شرارۀ جانْسوز و سوزِ دل 
مرهون عفو و رحمتِ ما، روز محشری
شاعر غلامرضا سازگار
***

قطره ای هستم که از دریا جدا افتاده ام

آن غریبم من که دور از آشنا افتاده ام

ناکسان از بسکه بر دور و بر من صف زدند

کس نمی داند کجایم یا کجا افتاده ام

ای عمو جان گر تو می خواهی که پیدایم کنی

آنقدر گویم به زیر دست و پا افتاده ام

بسکه آمد تیر و بر سر تا به پایم بوسه زد

یاد بابایم امام مجتبی افتاده ام

گرچه بابا تیر باران شد ولی تابوت داشت

من که تابوتی ندارم بر ملا افتاده ام

ای عمو این آخرین بار است می گویم عمو

بسکه من کردم صدایت از صدا افتاده ام

شاعر: سید محسن حسینی

***

شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی عمو؟

اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟

تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت

قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟

چهره ی زهرایی ام زیباست اما یک رجز

روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟

شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه

در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟

وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت

بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟

پیکرم شاید سم این اسب ها را خسته کرد

یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟

یادگاری از حسن بودم گلی از باغ عشق

از برادر هدیه‌ای پرپر نمی‌خواهی عمو؟

شاعر: قاسم صرافان

*** 

شادابی لب های تو را افسردند 

گل های بهاری تو را پژمردند 

از پرتو بی مثالت ای قرص قمر

جا داشت اگر ستاره‌ها می مُردند

پهنای زمین ستاره باران می شد

بر آینه‌ات كه سنگ ها می خوردند

آن روح یتیمانه‌ی سرسبزت را

در فصل خزان سینه ها آزردند

كوتاهی اندام تو ممتد می شد

وقتی كه به زیر پای مركب بردند

گفتند كه پر زخمی ترینی – اما

یك چندم آن كثیر را نشمردند

بر بال فرشته ها كجا می رفتی

انگار تو را ماه عسل می بردند

شاعر: علی اکبر لطیفیان

منبع: حسینیه پایگاه مدح و مرثیه