من از همان طفلی گرفتار حسینم
وارث:
هنگام شادی و سرور شیعیانسـت
مـیـلاد مسعـود اباالفضل جوان است هـنگام شـادی و سرور شیـعـیـانــسـت
از دامـن ام البنین ماهی عیان است کز روی وی شرمنده مـاه آسـمـانست
یـا فـاطـمه ام البنین زین تازه مولود روشـن دل و چـشم امیر مومـنانـست
یـا فـاطـمـه ام الـبـنـین این ماه تابان سردار و سقای امیـر انس و جانـست
عـبـاس تـو در یـاری فـرزنــد زهــرا اسـتـاده جـان بـرکـف غلام آستانـست
عـبـاس تـو در کـربلا بـر یـاری دیـن در عرصه میدان چنان شیر ژیانـست
گوید «حیاتی» در شب میلاد مسعود از بهر طبعم لؤلؤ و مرجان روانـست
شاعر : حیاتی
*************************************************
هستی ام البنین (س)
من شیر سرخ بیشه فتح المبینم عشق حسین و هستی ام البنینم
من ناز شصت غزوه های خون و عشقم عباسم و پور امیرالمؤمنینم
من ترجمان لا فتی الا علیم انا فتحنایم لک فتحاً مبینم
من برق شمشیر شه خیبر گشایم دارم دو دوست حیدری در آستینم
من ساقی عشق مدینه تا فراتم آزاد مرد مکتب حق الیقینم
من فارغ التحصیل فرهنگ وفایم خدمت گذار با صفای کربلایم
من باغبان اله های داغدارم من خیمه های نینوا را پاسدارم
من قافله سالار اردوی حسینم در علقمه لا سیف الا ذوالفقارم
من خاتم انگشتر نهر فراتم با تشنگی من الفتی دیرینه دارم
من حیدر خیبر گشای کربلایم من شیر مرد تکسوار کار زارم
من دستهایم را به زهرا هدیه دادم اما از این هدیه ز زینب شرم سارم
زان بوسه هایی که به دستم مرتضی زد روی لبم مهر فرات و کربلا زد
من کاتب بی دست دربار حسینم من عشق باز عشق بازار حسینم
عباسم و غرق غم عشق حسینی من با همه هستی خریدار حسینم
رزمنده بی سنگر لشگر گشایم هم خط شکن هم خط نگه دار حسینم
دست مرا در دست او بگذاشت حیدر من از همان طفلی گرفتار حسینم
زد بوسه بر دستم امیر فتح خیبر یعنی که من پرچم نگه دار حسینم
از کودکی من با حسیم عهد کردم مانند یک پروانه ای دورش بگردم
من نسخه درمان درد سینه هایم من تربت شش گوشه را دار الشفایم
من زینبم را چون حسینم دوست دارم من بهر او می میرمو او از برایم
من اشکها را قطره قطره می شمردم من رشته گوهر شمار دیده هایم
من کاتب غمهای طفلان اسیرم من با همه غمهای زینب آشنایم
من همستفر بودم به هر جا با اسیران من حافظ زینب ز روی نیزه هایم
من واسطه بین فرات و کربلایم بر درد زوار حسینی من دوایم
من روزه تشنه بحر فراتم عباسم و حلال کل مشکلاتم
هر مشکلی را می کنم مشکل گشائی من عرشه دار کشتی بحر نجاتم
از خود گذشتن را به عالم یاد دادم چون پاکباز تشنه آب فراتم
مشق عطش را در مدینه می نوشتم من دانش آموز کلاس زاریاتم
با خون دل بر ساحل دریا نوشتم من ساقی بی ساغر آب حیاتم
من دردهای بی دوا بسیار دارم در مانگهی در علقمه سیار دارم
شاعر : داوود یداللهی
*************************************************
قبله حاجات ما
ای حرمت قبله حاجات ما یاد تو تسبیح ومناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنی هاشمی
همقدم قافله سالار عشق ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین داده سر و دست براه حسین
عم امام و اخ و ابن امام حضرت عباس علیه السلام
ای علم کفر نگون ساخته پرچم اسلام برافراخته
مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست
شمع شده آب شده سوخته روح ادب را ادب آموخته
آب فرات از ادب تست مات موج زند اشگ بچشم فرات
یاد حسین و لب عطشان او و آن لب خشکیده¬ی طفلان او
ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سقائی کرب و بلایت
هر که بدردی بغمی شد دوچار گوید از یکصد و سی و سه بار
ایعلم افراشته در عالمین اکشف یا کاشف کرب الحسین
از کرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده آبش دهی
چون نهم ماه محرم رسید کار بدانجا که تو دانی کشید
از عقب خیمه¬ی صدر جهان شاه فلک جاه ملک آشیان
شمر بآواز ترا زد صدا گفت کجائید بنو اختنا
تا برهانند زهنگامه¬ات داد نشان خط امان نامه¬ات
رنگ پرید از رخ زیبای تو لرزه بیفتاد بر اعضای تو
من بامان باشم و جان جهان از دم شمشیر و سنان بی¬امان
دست تو نگرفت امان نامه را تا که شد از پیکر پاکت جدا
مزد تو زین سوختن و ساختن دست سپر کردن و سرباختن
دست تو شد دسته شه لافتی خط تو شد خط امان خدا
چار امامی که ترا دیده اند دست علم گیر تو بوسیده¬اند
طفل بدی مادر والاگهر برد ترا ساحت قدس پدر
چشم خداوند چودست تو دید بوسه زد و اشگ زچشمش چکید
با لب آغشته بزهر جفا بوسه بدست تو بزد مجتبی
دید چو در کرب و بلا شاهدین دست تو افتاد بروی زمین
خم شد و بگذاشت سر دیده¬اش بوسه بزد با لب خشکیده¬اش
حضرت سجاد هم آندست پاک بوسه زد و کرد نهان زیرخاک
مطلع شعبان همایون اثر بر ادب تست دلیلی دگر
سوم اینماه چونور امید شعشعه¬ی صبح حسینی دمید
چارم اینمه که پر از عطر و بوست نوبت میلاد علمدار اوست
شد بهم آمیخته از مشرقین نور ابوالفضل و شعاع حسین
ای بفدای سر و جان و تنت وین ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمی پشت سر وقت شهادت قدمی بیشتر
مدح تو این بس که شه ملک و جان شاه شهیدان و امام زمان
گفت بتو گوهر والا نژاد جان برادر بفدای تو باد
شه چو بقربان برادر رود کیست” ریاضی” که فدایت شود
شاعر : سید محمد علی ریاضی