استاد همایی در ۱۳ دی سال ۱۲۷۸ هـ ش مطابق با غرّهی ماه رمضان ۱۳۱۷ هـ ق در اصفهان چشم به حیات دنیوی گشود و در ۲۸ تیر سال ۱۳۵۹ مطابق با ششم ماه رمضان ۱۴۰۰ هـ ق در تهران چشم به حیات اخروی باز کرد. پیکرش پس از انتقال به زادگاهش (۲۹/۴/۱۳۵۹) در تخت فولاد در تکیهی «لسان الارض» به خاک سپرده شد. جالب است که دست تقدیر سرآغاز و سرانجام او را در ماه رمضان المبارک رقم زده بود.
خانوادهی او نه تنها اهل ادب بلکه از اهالی ادبیّات ولایی بودند: «همه قبیلهی او شاعران دین بودند»[۱]. پدرش طرب اصفهانی و جدّش همای شیرازی بود. دو عمویش نیز عنقا و سها تخلّص میکردند و خودش نیز در شعر از تخلّص «سنـا» به معنی روشنی و فروغ بهره میجست. دیوان سنا به اهتمام ماهدخت بانو همایی در سال ۱۳۶۴ توسّط مؤسّسهی نشر هما منتشر شده است و هنوز جای تکمیل شدن دارد؛ چرا که فاقد چند شعر از استاد است.
این یادداشت ادبی ـ ولایی بر آن است تا به قصیدهای از او بپردازد که برای تاریخ ساخت ضریح منوّر حضرت ابوالفضل العبّاس (علیهالسّلام) سروده شده است. این که ضریح مذکور توسّط چه کسانی و در چه سالی و در کجا ساخته شده و چند بیت از این شعر بر آن نقش داشته، سؤالاتی است که پاسخش در توضیحی که در ذیل قصیده در پاورقی دیوان آمده است، دیده میشود:
برای کتیبهی ضریح میناکاری طلا و نقره که حسب الامر حضرت مستطاب آیه الله العظمی زعیم الفرقه النّاجیه الامامیّه آقا سیّد محسن حکیم طباطبایی ادام الله برکات وجوده العالیه و با مباشرت و اهتمام صِهر معظّم ایشان، جناب شریعتمآب آقا سیّد ابراهیم، حَفید مرحوم آقا سیّد محمّدکاظم طباطبایی یزدی وفّقه الله تعالی برای روضهی مطهّر و مرقد منوّر قمر بنیهاشم حضرت باب الحوائج ابوالفضل عبّاس بن علیّبنابیطالب (علیهالسّلام) به دست هنرمندان اصفهان ساخته و پرداخته و از اصفهان به کربلای معلّی ارسال شد؛ به تاریخ سنهی ۱۳۴۳ شمسی و ۱۳۸۴ قمری. برای کتیبه بیست و یک بیت از این قصیده انتخاب شده است.
در صفحات ۴۶ و ۴۷ از دیوان سنا این قصیدهی ۲۷ بیتی آمده است. دو عبارت «هو الحق» و «مادّه تاریخ مرقد منوّر قمر بنیهاشم» نیز قبل از آن به چشم میآید.
میدانید که مادّه تاریخ، کلمه یا عبارتی است که مجموع حروفش به حساب جمّل (حساب ابجد) مساوی با یک تاریخ مشخّص میشود و اینک متن قصیده:
یارب این بارگه کیست بدین جاه عظیم؟
کآسمان خم شده پیش در او در تعظیم
نفحهی ساحت قدسش دم جانبخش مسیح
پنجهی گنبد بامش ید بیضاى کلیم
بقعهی ماه بنى هاشم، عبّاس على است
که بود خاک درش پادشهان را دیهیم[۲]
ساقى تشنه لبان باب حوائج که بُوَد
روضهی مشهد او غیرت جنّات نعیم
در سقایت بُوَد آن چشمهی رحمت که ز فیض
رشحهی اوست یکى زمزم و دیگر تسنیم[۳]
گر فشاند ز کرم جرعهی آبى بر خاک
سر بر آرد ز لحد، رقصکنان عظم رمیم
ساحت روضهی او کعبهی ارباب نیاز
پایهی بقعهی او پایگه رکن حطیم[۴]
در حریم حرم آمنش از سعى و صفاست
آن مقامى که بر او رشک بَرَد ابراهیم
دستافشان ز سر عشق گذشت از سر و دست
هر دو را کرد به میدان شهادت، تسلیم
هر که در سایهی لطف و کرمش جاى گرفت
ایمن از هول قیامت بُوَد و نار جحیم
هست مغبوط[۵] شهیدان و نباشد او را
پیش درگاه خدا، روز جزا، وحشت و بیم
به سلامِ در او هر که شد از راه خلوص
بشنود قول سلام از قِبَل ربّ رحیم
وآن که چون «دال» نشد بر در او پشت دوتا
پیچ در پیچ چو «یا» باشد و دلتنگ چو «میم»
بارى این روضه بُوَد مرقد عبّاس شهید
که ز چونان خلفى مادر دهر است عقیم
وین ضریحى که بر او نو شده بینى، باشد
هدیهی اهل صفاهان، حسب الامر حکیم
آیه الله زمان، سیّد محسن که بُوَد
آل یاسین سند عترت و قرآن کریم
زیور مُلک عرب، فخر عجم، صدر انام
شیعیان را به جهان سیّد و سالار و زعیم[۶]
وى بفرمود که شایستهی این مشهد پاک
تازه سازند ضریحى که بُوَد از زر و سیم
صهر فرخندهی وى سیّد همنام خلیل
یافت از سعى در این مرحله، توفیق عظیم
دست اهل کرم و پنجهی ارباب هنر
هر دو گشتند در این کار به هم یار صمیم
اوستادان صفاهان که از ایشان شده است
شهره ایران به هنرمندی در هفت اقلیم
زرگر و خطزن و میناگر و نقّاش شدند
گرم خدمت همه چون کوره در این کار، جسیم
وآن چه از خواسته و مال در او میبایست
همه آماده شد از همّت مردان کریم
هنر و مال چو همدست شد، این معجزه ساخت
آفرین باد بر آن مال و بر این صنع قویم[۷]!
الغرض؛ در اثر راى حکیمانه چو گشت
صنعتى تازه پدیدار، نکوتر ز قدیم،
وز صفاهان به عراق عرب این طرفه ضریح
رفت و بر مرقد عبّاس على شد تقدیم،
بهر تاریخ «همایىّ سنا» گفت: «ببین
کآیت صنع پدیدار شد از حکم حکیم»
عبارت فوق یعنی «ببین کآیت صنع پدیدار شد از حکم حکیم» به حساب ابجد مطابقت دارد با ۱۳۸۴ قمری که سال ساخت را نشان میدهد.
منبع: کرب و بلا
/1102101305