حکایت پنجاه سال خادمی بی منّت
از اولین اذانی که گفته و حال و هوای آنروزها که می پرسم، می گوید: اولین اذان را در سنین جوانی گفتم، آن زمان بلندگو نبود و اذان حلقومی رایج بود، با کمک روحانی مسجد توانستم اذان بگویم، واقعا حس خوبی داشتم و کلی ذوق.
شجری می گوید: اینروزها بیشتر با بلندگو و از طریق رادیو اذان از مسجد پخش می شود و کمتر مسجدی هست که اذان حلقومی بگوید.
از حضور جوانان و فعالیت های مسجد نیز میگوید: مسجد خضر چون مسجد قدیمی هست و درمحله قدیمی، بیشتر ریش سفیدان و قدیمیها محل به این مسجد می آیند اما اگر برنامه ای در مناسبت خاصی باشد جوانان هم حضور دارند.
وقتی کنارش مینشینی جز محبت و کلام خوش چیز دیگری از او نمیبینی، وی به خادمی مسجد افتخار میکند و میگوید: بیشتر ساعات شبانه روز در مسجد حضور دارم و اینجا تحولات بسیاری در زندگی ام را رقم زده است.
آقای شجری اینروزها دیگر پیر شده و شاید نتواند مانند گذشته چالاک و سرزنده به امورات مسجد بپردازد، ای کاش شجری ها را درک کنیم و کمی پای درد دل آنان بنشینیم و بتوانیم گره ای از مشکلات آنان را باز کنیم....خدا قوت موذن.
مسجد خضر بیرجند، چه فضای ساده و معماری اصیلی دارد، خنکای نسیمی که در دل گرمای تابستان از پنجره های مسجد می وزد، عجب حس آرام بخشی دارد، مسجد سنگر آرامش دهنده روح آدمی است و چه خوب است که لحظاتی فارغ از دغدغه های دنیوی در شبستان مسجد بنشینی و دل و روحت را جلا بخشی و باید گفت چه جایی بهتر از مسجد خضر.
چادرنمازهای سفید که به بهترین و سادهترین شکل ممکن در گوشه ای از مسجد گذاشته شده بود، آشپزخانه کوچک اما با امکانات خوب، محراب و سجاده روح بخش همه چیز فراهم است تا نمازگزار وقتی پای در مسجد میگذارد احساس آرامش كند و از اعماق روح لذت ببرد.
مسجد خضر بنای مقدسی است که ظاهر و باطن آن هر دو نمایانگر تقدس و معنویت است، باطن مسجد بوی عبادت و پرهیزگاری میدهد و روح مسجد كه در باطن آن قرار گرفته بوی بهشت را به مشام میرساند.