کلیدواژه: کتک

خاطرات خواندنی و جالب استاد قرائتی از دوران طلبگی

در چهارده سالگى که براى ادامه تحصیل عازم قم شدم، پدرم آمد پاى ماشین و به من گفت: محسن! پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار. گفتم: مذهب را براى چه؟ امروز که زمان تقیّه نیست!

تحمل یک مرجع در برابر همسرش

مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فکر کن و ببین این آدم براى مبلغ بسیار اندک دنیا در این وقت شب از خواب خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته! آیا تو به اندازه این شخص، به وعده‏‌هاى خدا درباره شب‌خیزان اعتماد ندارى.

دعایی که آمینش «کتک» بود اما مستجاب شد

مشغول خوردن کمپوت بودیم که «علی خان‌میرزایی» با جدیت تمام به ما گفت: «دعا کنید فردا شهید بشم». این حرف واقعا برای‌مان سنگین تمام شد چون در اوج شادی حرفی ناراحت‌کننده زد؛ حسابی او را کتک زدیم؛ اما این دعا چند روز بعد مستجاب شد.