علیرضا قزوه؛ یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت

کد خبر: 103695
سروده‌هایی تقدیم به شهدای هشت سال دفاع مقدس
وارث

سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت

زین داغ، سنگ سوخت ولی من نسوختم
چشمان من شراره غیرت مگر نداشت؟

می‌خواستم دل، این دل مجروح بشکند
تا صبح‌دم گریستم اما اثر نداشت

دیشب خیال سوخته چون شمع نیمه‌جان
تا صبح از مزار شما چشم بر نداشت

باور کنید آینه‌ای سوخت، خاک شد
آیینه‌ای که جز نفس شعله‌ور نداشت

یک شب، کدام شب؟ شب مرگ ستاره‌ها
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت

بر دوش باد صبح، چو خاکسترش گذشت
«گفتم کفن زمانه از این خوب‌تر نداشت»


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.