شعر/خلقی ز. خُلقِ خَلق، جدا آفریده اند

کد خبر: 110241
علی حنیفه
وارث

از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خلقی ز. خُلقِ خَلق، جدا آفریده اند

صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور، صلح و صفا آفریده اند.

چون چشم غرق شور که شب چشمه می‌شود.
چون شطِّ با نشاط رها آفریده اند

نام معطر تو وزیدن گرفت و بعد
ریحان و روح و رایحه را آفریده اند

سرریز روشنی است تن تو گمان کنم
خورشید در میان عبا آفریده اند

پشت سر تو قریه به قریه بهار رفت
از بس تو را خوش آب و هوا آفریده اند

فصل ربیع بود که از فضل چشم تو
باران ربنا و دعا آفریده اند

گل را، بهار را، غزل و عشق را، شبی-
تلفیق کرده اند و تو را آفریده اند

تا که خدا به خویش تماشا کند تو را
آیینه‌ای برای خدا آفریده اند

تا با تو گل بگوید و گل بشنود خدا
تا گل نفس شوید، حرا آفریده اند‌

ای ناز از شکوفه گیلاس جان تو
دل نازک از دل تو کجا آفریده اند؟

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.