ماجرای بدهیهای یک طلبه و پاکت بدون پول آیتالله بروجردی
یکی از طلاب حوزه علمیه قم بیان کرد: وقتی تازه به قم آمده بودم، آیتالله بروجردی برای من شهریه فرستاد، من نپذیرفتم و گفتم زمینی در شمال دارم که درآمدش مرا کافی است، اما پس از مدتی اتفاقی رخ داد!
وارث: یکی از شاگردان معروف وی گفته است: وقتی تازه به قم آمده بودم، آقا برایم شهریه فرستاد، من نپذیرفتم و گفتم زمینی در شمال دارم که درآمدش مرا کافی است.
پس از چندی، خشکسالی شمال را در برگرفت. من برای گذران زندگی به قرض روی آوردم، چون میزان بدهیها زیاد شد، ناگزیر فرشهای خانه را جمع کردم و یکی از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد.
مرد بازاری بهایی اندک برای فرش بر زبان آورد، بهایی که برای پرداخت بدهیهایم کافی نبود، بازاری دیگری را به خانه بردم، اما او بهایی کمتر از اولی پیشنهاد کرد.
من سرگردان و مردد بودم که ناگهان صدای در مرا به خود آورد، شتابان به سمت در دویدم، حاج احمد خادم استاد پشت در بود، او پاکتی به من سپرد و گفت: این را آقا برای شما فرستاده است.
وقتی به پاکت نگریستم، اثری از پول در آن نبود. چون گشودم چکی در آن یافتم که مبلغ آن درست به اندازه بدهیام بود.
شگفتی وجودم را فرا گرفت، زیرا جز من و خداوند، هیچ کس از میزان کامل بدهی من خبر نداشت.
/م118