اباصلت! مردی که تنها عیب او دوستی اش با اهل بیت (ع) بود!
اباصلت هروی در نزد تمام رجال شناسان شیعه و اکثر علمای اهل سنت مورد وثوق است و روایات وی را با اطمینان خاطرمی پذیرند.
از روایات زیادی استفاده میشود که اباصلت مورد عنایت و توجه حضرت امام رضا (ع) بود و امام (ع) او را بسیار دوست میداشتند. در پیشبرد محافل و مجالس او را همراه خود میبردند و در مواقع خاص تذکرات بسیار سازندهای به او میدادند و شخصیت ایمانی او را پرورش می داد.
نجاشی میگوید: عبدالسلام بن صالح، ابوالصلت هروی راوی احادیثیاز امام رضا (ع) است. وی از ثقات به شمار میرود و کتابی دربارهرحلت امام رضا (ع) تالیف نموده است.
کشی میگوید: ابوصلت دارای احادیثی منقح و صحیح میباشد و ما دیدیم که او حدیث میشنود و به تشیع بسیار علاقمند است. هیچگاه دروغ از او مشاهده نشد.
خبر امام رضا (ع) از شهادت خود
امام رضا (ع) از شهادت خویش به اباصلت خبر داده بودند، وی می گوید: من در خدمت حضرت رضا (ع) بودم. به من فرمودند: "ای اباصلت! داخل این قبه ای که قبر هارون است، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور."
من رفتم و خاک ها را آوردم.
امام (ع) خاکها را بویید و فرمودند: "میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمودند.
بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بوییدند، فرمودند: "این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو میآموزم بخوان. همه آبها فرو می روند. همه این کارها را در حضور مأمون انجام ده.»
سپس فرمودند: "ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است."
وی بیان می کند تمام آنچه را که امام رضا (ع) به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون می گفت: ما همیشه از حضرت رضا (ع) در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان میدهد.
وزیر مأمون به او گفت: فهمیدید حضرت رضا (ع) به شما چه نشان داد؟
مأمون گفت: نه.
گفت: او با نشان دادن این ماهیهای کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازی مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت (ع) را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد.
مأمون گفت: راست گفتی.
بعد مأمون به من گفت: آن چه دعایی بود که خواندی؟
گفتم: به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم. واقعاً هم فراموش کرده بودم.
ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد (ص) خواندم که ناگاه حضرت جواد (ع) داخل زندان شدند و فرمودند: "ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟"
سرانجام عبدالسلام بن صالح، اباصلت هروی با عمری پربرکت در نشر احادیث اهلبیت (ع) و بحث و مناظره با منکرین دین و مخالفین و خدمتگذاری به حضرت امام رضا (ع) در سال هفدهم شوال 232 یا236 هجری از دنیا رفت.
1-بحار الانوار، ج 49؛
2- عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2؛
3-تقویم شیعه
/م118