حجت الاسلام سلطانی: چه خوب است اگر کسی حرف ما را گوش می دهد، عشق ما در دلش نشسته باشد/محمد کمیل: قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك
وارث: جلسه هفتگی هیئت مکتب المهدی(ع) با سخنرانی حجت السلام سلطانی و مداحی حاج محمد کمیل برگزار شد.
در ادامه گزیده ای از سخنان حجت الاسلام سلطانی را می خوانید :
"لا اکراه فی الدین" با کراهت به سر نماز بیایی قبول نیست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله کسی را مجبور نکرده است به دینداری. زهیر که عثمانی نسب بود ایمان آورد چون کسی مجبورش نکرد و زوری بالای سرش نبوده است.
امام سجاد علیه السلام غلامی داشت که دوبار صدایش کرد و جوابش را نداد و فقط بار سوم جواب داد و امام علیه السلام پرسیدند: که چرا جواب نمی دادی؟ گفت: من از تو امام حساب نمی برم و نمی ترسم و امام علیه السلام گفت: چرا بار سوم جواب دادی؟ غلام گفت: که من الان دوست داشتم که جواب بدهم و امام سجاد علیه السلام به سجده افتادند و خدا را شکر کرد و فرمودند: خدایا ممنونم که غلامم از من حساب نمی برد.
اگر ما طوری رفتار کردیم که کسی از ما حساب نبرد، خیلی دینمان قوی است.
کسی از حضرت محمد صلی الله علیه و آله هم نمی ترسید. برای همین می گفتند: که امیر المومنین علیه السلام خلیفه نشوند! چون که کسی از ایشان نمی ترسید و می گفتند: خلیفه باید طوری باشد تا کسی به آن نگاه می کند از آن بترسند.
قرار هم نیست که ما از خدا حساب ببریم و ترس از خدا چیز بدی است. حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: خدایا ما در یک صورت گناه نمی کنیم. خدایا اگر فهمیدم که چقدر من را دوست داری گناه تعطیل می شود و اگر نه که گناه می کنم و اگر از خدا بترسیم گناه می کنیم.
ما یک اجتناب از گناه داریم یک انتقال از گناه داریم. اجتناب از گناه این است که به نامحرم نگاه کرده و استغفراله می گوییم ولی خیلی دوست داریم یک بار دیگه نگاه کنیم اجتناب این است که از گناه دور می شوی ولی هنوز هوسش هست.
انتقال از گناه این است که عرق خوردن را کنار گذاشته است و اصلا دیگه میلی به آن ندارد و دیگر اشتیاقی به گناه ندارند. محبت خدا باعث می شود که این انتقال از گناه اتفاق افتد.
چقدر خوب است که اگر کسی حرف ما را گوش می دهد، عشق ما در دلش نشسته باشد.
آقای بهجت نقل می کنند: که امام زمان عج الله تعالی فرج الشریف را دیدند و آقای بهجت سقا شده بودند و آب بدست امام زمان علیه السلام دادند و سوالی از آقا پرسیدند: که آقا شما کی ظهور می کنید، فرمودند: تا شما تشنه نشوید من نمی آیم.
در ادامه مجلس حاج آقا محمد کمیلی به مداحی پرداختند.
قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك
همه ي نيروي من بود كه افتاده به خاك
اين همان است كه ياري ولايت مي كرد
مثل يك شير ز اسلام حمايت مي كرد
در احد هر كه به خون جگرش مي گريد
هر پسر بر سر نعش پدرش مي گريد
اي عمو جان يه سر پيكر تو گريه كنم
من به جاي پدر و مادر تو گريه كنم
مثل تو هيچ كسي كشته در اين صحرا يست
به خدا هيچ كسي چون تو شهيد ، اینجا نيست
چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده
گوش و بيني و دو دست و دهنش مثله شده
فكري امروز به حال بدنش بايد كرد
شده با خار و علف هم كفنش بايد كرد
صورتش زود بپوشان كه ز ره خواهر او
تا رسد خاك به سر ريزد بالا سر او
خواهرش گر برسد موي پريشان بكند
دشت را گريه ي او شام غريبان بكند
در غم دلبر خود پاره گريبان بكند
خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند
مگذاريد صفيه برسد تا اينجا
مگذاريد ببيند رخ خونينش را
لحظه اي سخت تر از ماندن من اينجا نيست
بدنت مانده ولي بر تو چرا اعضا نيست ؟
زرهت پاره ، كمان و سپرت باقي هست
جگرت نيست ولي شكر ، سرت باقي هست
باز هم شكر عمو، رأس تو بر نيزه نرفت
باز هم شكر كه در حلق تو سر نيزه نرفت
نزده بوسه به پاره گلويت خواهر تو
با صفيه كه نزد حرف ز نيزه سر تو
اي عمو راس تو در بزم شرابي كه نرفت
به تماشا سوي هر شهرخرابي كه نرفت
باز هم شكر سر پاكت عمو چوب نخورد
گاه دندان و گهي پاره گلو چوب نخورد
الامان واي حسين واي سر شاه شهيد
تا نفس هست مرا ، گويم : " مالي ليزيد "
/ش121