استاد جواد حیدری: وقتی ولی خدا ما را دوست دارد،که قیمت دار باشیم
وارث: مراسم مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام با سخنرانی استاد جواد حیدری برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنرانی استاد جواد حیدری را می خوانید:

اگر ظلم در وجود ما باشد، لامپ وجودیمان خاموش می شود. اگر لامپ وجودیمان خاموش باشد، نور نیست. اگر نور نباشد ارتباط با امام علیه السلام نیست. وقتی ولی خدا ما را دوست دارد که قیمت دار باشیم. از آثار ظلم یک مثال می زنیم. خداوند در سوره نساء آیات 167،168 می فرماید: آنهایی که ظالم بر حق هستند دو اثر برایشان ایجاد می شود. خداوند می فرمایند اگر آثار ظلم در وجودتان باشد من خودم شما را از راه حق گم می کنم. در آیه 168 می فرماید آنهایی که ظلم در وجودشان باشد توبه شان پذیرفته نیست. در روز قیامت در صف ظالمان می ماند. از اینکه ظلم کنیم باید بترسیم.
به یک استاد معرفت گفتم من را نصیحت کنید. او گفت عمل می کنی؟ گفتم قول می دهم. او گفت قول نده ولی سعیت را بکن. چون اگر قول بدهی و عمل نکنی ظلم کرده ای. گفت سه کار را انجام بده: نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و مدارا با همسر و فرزندان. دیدم واقعا سخت است.
یک آیه دیگر هم در این باب است: سوره زخرف آیه 39 «اذ ظلمتم انکم فی العذاب مشترکون» قرآن می فرماید ظالمین در روز قیامت با شیطان هم جا قرار می گیرند. خوب درس نخواندن ظلم است.
در سوره روم آیه 57 می فرماید: «فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ» خداوند متعال در قرآن می فرماید: روز قیامت معذرت خیلی ها را قبول می کنم، اما معذرت ظالم را قبول نمی کنم.
مثلا یکی از لباس هایمان لک و گلی می شود و ما می گوییم بعدا آن را میشوریم. بعدا که آن را میشوریم، می بینیم باز هم لک است و می بینیم لکه بر روی آن باقی مانده است و کاری نمی توانیم بکنیم. اگر همان موقع با آب سرد هم می شستیم می رفت. نباید بگذاریم گناهانمان موجب لکه دار شدن و ثابت ماندن شود. اگر کسی را رنجاندیم آن را رفع کنیم.
امیرالمومنین علیه السلام می بینند یک طناب یک متری افتاده است، به امام حسن علیه السلام می فرمایند این طناب چیست؟ حضرت می فرمایند: مردم یمنی آمده بودند و وسایل خود را پیچیدند و این طناب از بار آنها پاره شد و افتاد و برای اینکه گم نشود اینجا آوردند تا پیش بیت المال باشد. امام مجتبی علیه السلام فرمودند: پدرم آن شب نمازهای مستحبشان را نخواندند و این طناب را شروع به باز کردن کردند و یک طناب چند متری نازک ریسیدند و فرمودند اگر کسی طنابی خواست این را به آنها بده تا مال بیت المال اسراف نشود. بعد از جنگ نهروان آمدند سراغ امیرالمومنین علیه السلام و گفتند یک شمشیری چیزی به اینها بدهید، اینها پی کارشان می روند. حضرت می فرمایند اگر مرا پشت یک اسبی ببندند و مرا بر روی زمین بکشانند یک ذره به کسی ظلم نمی کنم. برای به خدا نزدیک شدن باید دفع ظلم کنیم.
اگر ظلم در من دفع شود یعنی مثل یک درختی که شته از آن دفع می شود من سبز می شوم. بعد این درخت سبز قابل میوه دادن است. ما برای خوشمزه شدن میوه باید به شجره علوی پیوند بخوریم. ظالم خشک است و نور ندارد. برای اینکه بخواهیم پاک شویم شروع به جوانه زدن می کنیم. فرقی نمی کند پیوند امسال میوه بدهد یا بیست سال پیش.
باید واقع بین باشیم. ما الان وقت پیوند خوردن داریم. قدر اینکه الان می توانند ما را پیوند بزنند را بدانیم. خدا کند طوری باشیم که سر ما دعوا باشد. اگر سر ما در عالم ملکوت دعوا باشد می ارزد.
تعزیه زائر اینجوری است که زائر ایرانی به زیارت ابا عبدلله علیه السلام می آید و قبل از رفتن می آمدند و می گفتن می خواهیم به کربلا برویم و این شخص می گوید می خواهم مقداری پول جمع کنم. از خانه های مختلف می رود و طلب پول می کند و آنها می گویند تو که پول نداری برای چه به کربلا می روی؟ و او می گوید وقتی برگشتم برایتان کارگری می کنم و پولتان را برمی گردانم من می خواهم به کربلا بروم. پول که جور می شود خوشحال با کاروان راه می افتد. چند منزلی که از شهرشان دور می شوند او مریض می شود و دیگران می گویند جواب پدر و مادرش را چه بدهیم؟ چند منزل که می گذرد به حالت احتضار در می آید و امام علی علیه السلام و امام رضا علیه السلام و امام حسین علیه السلام را می بیند و امام رضا با ابی عبدالله هم آغوش می شوند. آن شخص می گوید عجب جایی هستم. شروع می کند با امام رضا علیه السلام صحبت کردن و می گوید من آن وقتی که از شما خواستم کربلا بروم و دارم می میرم، به من فکر کنید.
در همین احوال می بیند امام رضا و امام حسین علیه السلام با هم حرف می زنند و امام رضا علیه السلام می گوید این باید پیش من بیاید و امام حسین علیه السلام می فرمایند این زائر من است باید پیش من بیاید. می گویند پیغمبر صلی الله علیه و آله بیاید تا نظر بدهند. ایشان می فرمایند خدا بگوید. خدای متعال می فرمایند من دلم نمی آید به حسینم نه بگویم و گفتند رضا علیه السلام غریب است و من دلم نمی آید دلش را بشکنم. به جبرئیل می فرمایند تو که پیغام مرا می بری برو بگو از حرم امام رضا علیه السلام تا اینجایی که این شخص مرده است و از اینجا تا کربلا را اندازه بگیرند، به هر که نزدیک تر بود مال اوست. وقتی اندازه گرفتند به امام رضا علیه السلام نزدیک تر بود. باید طوری زندگی کنیم که سر ما دعوا شود.
/1102101304