جاده ولایت
وارث: آن روز، روز میلاد امام رضا علیه السلام بود. جمعیت در حرم، موج می زد. من هم خوشحال بودم از اینکه چنین روزی موفق شده ام به پا بوس آقا و مولایم بشتابم . مردم را می دیدم چه عاشقانه به آن حضرت اظهار ارادت می کنند. بعضی ها هم حال خوشی داشتند و غرق راز و نیاز با مولایشان بودند و هر یک، حاجت یا حاجاتی از آقا می خواستند.
ناگهان چیزی به ذهنم رسید و آهسته به حضرت عرض کردم : یا امام رضا! امروز روز عید است؛ اگر لطف بفرمایید یک عیدی معنوی عنایت کنید، ممنون شما خواهم بود.
همینطور که داشتم با ایشان درد و دل می گفتم، احساس کردم سیدی بزرگوار و روحانی نزدیک من ایستاده و در حال زیارت است. در همان حالت نیم رخ، صورت نورانی و جذابی داشت. رو به او کرده و سلام نمودم. عرض کردم : ببخشید! سوالی داشتم. لبخند ملیحی زد و گفت : بپرس عزیزم!! گفتم : اگر امروز امام رضا علیه السلام بخواهد به زائران خود عیدی مرحمت فرماید، چه می دهد؟ ایشان گفتند بستگی دارد به اینکه «عیدی» در نزد شما چه باشد! گفتم : منظور من «عیدی معنوی» است. باز هم لبخندی زدند و گفتند: چون شما جوان هستید، بگذارید من قدری درباره عبادت «امام رضا» برای شما حرف بزنم.
سپس ادامه داد: ببین عزیزم! «امام رضا» از دو کلمه «امام» و «رضا» تشکیل شده و هر یک از این دو ، برای من و شما – به قول امروز – پیام دارد.
پیام کلمه «امام» این است که ما باید «ماموم» و «پیرو» آن حضرت شویم. خوب دقت کن! می گویم : باید ماموم «بشویم» ؛ و این ، یعنی ما هنوز ماموم این امام بزرگوار نشده ایم.
گفتم: چرا؟ گفتند: اگر ما کاملاً ماموم ایشان بودیم ، گناه در زندگیهایمان یا اصلاً نبود و یا بسیار کم بود و آن هم کاملاًً از روی غیر عمد و از روی غفلت بود و فوری هم از آن توبه می کردیم. بگذار یک مثال برایت بزنم. تا به حال پشت فرمان ماشین نشسته ای؟ گفتم: بله؛ گفتند: آیا تا به حال در جاده حرکت کرده ای؟ گفتم: بله؛ گفتند: آیا تا به حال شده است که در جاده و پشت فرمان مثلاً چرت بزنی و ناگهان ببینی اندکی توی طرف خاکی رفته ای؟ گفتم : من ، نه؛ اما این حالت را در دیگران دیده ام. گفتند: در این حالت وقتی راننده متوجه مکی شود ، آیا همچنان در وضعیت خاکی و منحرف از جاده به حرکت خود ادامه می دهد و یا با نگرانی و ترس فوراً به جاده بر می گردد؟ گفتم: معلوم است، به جاده بر می گردد. ایشان باز لبخند زده و گفتند: ماموم بودن این است که اولاً ما در «جاده ولایت» هیچگاه عمداً به خاکی نزنیم؛ یعنی عمداً بر خلاف منویات صاحب ولایت حرکت نکنیم اولاً؛ و هیچگاه عمداً گناه نکنیم ثانیاً.
و اگر در اثر غفلت به خاکی زدیم و گناهی انجام دادیم، به محض متوجه شدن فوراً به جاده ولایت برگردیم. «جاده ولایت» یعنی جاده پاکی؛ یعنی صراط مستقیم انسانیت. اگر این کار را کردیم می توانیم بگوییم ما «ماموم» امام رضا علیه السلام هستیم.
اما، کلمه «رضا»؛ ببین پسرم! ما باید همواره در پی کسب رضای امام خود باشیم. با دوری از گناهان بخشی از این کار صورت می گیرد؛ اما این کافی نیست. ما باید با کسب علم و معرفت (چه، تحصیل علوم روز و چه کسب علوم دینی و معنوی و بدست آوردن معرفت و شناخت) ، و با کسب پاکی روح و طهارت نفس و کسب فضایل اخلاقی و با خودسازی سعی کنیم رضایت امام رضا علیه السلام را بدست آوریم.
در اینجا ایشان کمی تامل کرده وسپس ادامه دادند:در واقع،ما باید در حد خودمان نور امام رضا علیه السلام را در وجود خودمان منعکس کنیم.متوجه میشوی چه عرض می کنم؟
گفتم:لطفا توضیح بدهید:
ایشان با حالتی ارام و ملیح گفتند:امام رضا علیه السلام نور «امام رضا» یی خود را در ما ببیند.یعنی ما آنقدر باید در جاده ولایت و پاکی و طهارت پیش برویم که برای دیگران،الگو و امام شویم؛و دیگران با دیدن خوبیها و فضیلت ها در ما ،به ما اقتدا کنند(در حالی که ما خود به امام اقتدا کرده ایم).این می شود تجدی «امام» در ما.
و آنقدر باید رضایت مولا و امام خود (که امروز،وجود مقدس امام عصر علیه السلام هستند)را به دست آوریم که دیگران از عمق دل رضایت دهند از ما الگو گیری کنند؛این می شود تجلی «رضا»در وجود ما.
من با دقت وعلاقه به حرف های آن آقا گوش می دادم؛حرف هایش برایم جالب و تازه بود.احساس معنوی و نورانیت خوبی در دلم به وجود آمده بود و گویی عبارت«امام رضا»که بارها آن را بر زبان آورده بودم،این بار معنای تازه ایی برایم داشت و دریچه جدیدی به رویم گشوده شده بود.به ذهنم رسید«عیدی معنوی»بزرگی از سوی امام رضا علیه السلام به من عطا شده است.دیگر،بقیه حرف های آن آقا را نمی شنیدم.چشمانم از لطف امام رضا علیه السلام بارانی شده بود.حالت محبت شدیدی در دلم موج می زد و با زبان حالی،از آن حضرت تشکر می کردم که به خواسته ام جواب مثبت داده اند.وجد و بهجت فراوانی در وجودم شکوفا شده بود؛وجدی که اگر امام رضا علیه السلام حاجت های مادی ام را عنایت کرده بودند،در من به وجود نمی آمد.
...آن دفعه من ،با دستی پر از زیارت امام رئوف ،امام رضا علیه السلام به وطن بازگشتم.
منبع: وب سایت شخصی حاج علیرضا بکایی
/1102001307
ناگهان چیزی به ذهنم رسید و آهسته به حضرت عرض کردم : یا امام رضا! امروز روز عید است؛ اگر لطف بفرمایید یک عیدی معنوی عنایت کنید، ممنون شما خواهم بود.
همینطور که داشتم با ایشان درد و دل می گفتم، احساس کردم سیدی بزرگوار و روحانی نزدیک من ایستاده و در حال زیارت است. در همان حالت نیم رخ، صورت نورانی و جذابی داشت. رو به او کرده و سلام نمودم. عرض کردم : ببخشید! سوالی داشتم. لبخند ملیحی زد و گفت : بپرس عزیزم!! گفتم : اگر امروز امام رضا علیه السلام بخواهد به زائران خود عیدی مرحمت فرماید، چه می دهد؟ ایشان گفتند بستگی دارد به اینکه «عیدی» در نزد شما چه باشد! گفتم : منظور من «عیدی معنوی» است. باز هم لبخندی زدند و گفتند: چون شما جوان هستید، بگذارید من قدری درباره عبادت «امام رضا» برای شما حرف بزنم.
سپس ادامه داد: ببین عزیزم! «امام رضا» از دو کلمه «امام» و «رضا» تشکیل شده و هر یک از این دو ، برای من و شما – به قول امروز – پیام دارد.
پیام کلمه «امام» این است که ما باید «ماموم» و «پیرو» آن حضرت شویم. خوب دقت کن! می گویم : باید ماموم «بشویم» ؛ و این ، یعنی ما هنوز ماموم این امام بزرگوار نشده ایم.
گفتم: چرا؟ گفتند: اگر ما کاملاً ماموم ایشان بودیم ، گناه در زندگیهایمان یا اصلاً نبود و یا بسیار کم بود و آن هم کاملاًً از روی غیر عمد و از روی غفلت بود و فوری هم از آن توبه می کردیم. بگذار یک مثال برایت بزنم. تا به حال پشت فرمان ماشین نشسته ای؟ گفتم: بله؛ گفتند: آیا تا به حال در جاده حرکت کرده ای؟ گفتم: بله؛ گفتند: آیا تا به حال شده است که در جاده و پشت فرمان مثلاً چرت بزنی و ناگهان ببینی اندکی توی طرف خاکی رفته ای؟ گفتم : من ، نه؛ اما این حالت را در دیگران دیده ام. گفتند: در این حالت وقتی راننده متوجه مکی شود ، آیا همچنان در وضعیت خاکی و منحرف از جاده به حرکت خود ادامه می دهد و یا با نگرانی و ترس فوراً به جاده بر می گردد؟ گفتم: معلوم است، به جاده بر می گردد. ایشان باز لبخند زده و گفتند: ماموم بودن این است که اولاً ما در «جاده ولایت» هیچگاه عمداً به خاکی نزنیم؛ یعنی عمداً بر خلاف منویات صاحب ولایت حرکت نکنیم اولاً؛ و هیچگاه عمداً گناه نکنیم ثانیاً.
و اگر در اثر غفلت به خاکی زدیم و گناهی انجام دادیم، به محض متوجه شدن فوراً به جاده ولایت برگردیم. «جاده ولایت» یعنی جاده پاکی؛ یعنی صراط مستقیم انسانیت. اگر این کار را کردیم می توانیم بگوییم ما «ماموم» امام رضا علیه السلام هستیم.
اما، کلمه «رضا»؛ ببین پسرم! ما باید همواره در پی کسب رضای امام خود باشیم. با دوری از گناهان بخشی از این کار صورت می گیرد؛ اما این کافی نیست. ما باید با کسب علم و معرفت (چه، تحصیل علوم روز و چه کسب علوم دینی و معنوی و بدست آوردن معرفت و شناخت) ، و با کسب پاکی روح و طهارت نفس و کسب فضایل اخلاقی و با خودسازی سعی کنیم رضایت امام رضا علیه السلام را بدست آوریم.
در اینجا ایشان کمی تامل کرده وسپس ادامه دادند:در واقع،ما باید در حد خودمان نور امام رضا علیه السلام را در وجود خودمان منعکس کنیم.متوجه میشوی چه عرض می کنم؟
گفتم:لطفا توضیح بدهید:
ایشان با حالتی ارام و ملیح گفتند:امام رضا علیه السلام نور «امام رضا» یی خود را در ما ببیند.یعنی ما آنقدر باید در جاده ولایت و پاکی و طهارت پیش برویم که برای دیگران،الگو و امام شویم؛و دیگران با دیدن خوبیها و فضیلت ها در ما ،به ما اقتدا کنند(در حالی که ما خود به امام اقتدا کرده ایم).این می شود تجدی «امام» در ما.
و آنقدر باید رضایت مولا و امام خود (که امروز،وجود مقدس امام عصر علیه السلام هستند)را به دست آوریم که دیگران از عمق دل رضایت دهند از ما الگو گیری کنند؛این می شود تجلی «رضا»در وجود ما.
من با دقت وعلاقه به حرف های آن آقا گوش می دادم؛حرف هایش برایم جالب و تازه بود.احساس معنوی و نورانیت خوبی در دلم به وجود آمده بود و گویی عبارت«امام رضا»که بارها آن را بر زبان آورده بودم،این بار معنای تازه ایی برایم داشت و دریچه جدیدی به رویم گشوده شده بود.به ذهنم رسید«عیدی معنوی»بزرگی از سوی امام رضا علیه السلام به من عطا شده است.دیگر،بقیه حرف های آن آقا را نمی شنیدم.چشمانم از لطف امام رضا علیه السلام بارانی شده بود.حالت محبت شدیدی در دلم موج می زد و با زبان حالی،از آن حضرت تشکر می کردم که به خواسته ام جواب مثبت داده اند.وجد و بهجت فراوانی در وجودم شکوفا شده بود؛وجدی که اگر امام رضا علیه السلام حاجت های مادی ام را عنایت کرده بودند،در من به وجود نمی آمد.
...آن دفعه من ،با دستی پر از زیارت امام رئوف ،امام رضا علیه السلام به وطن بازگشتم.
منبع: وب سایت شخصی حاج علیرضا بکایی
/1102001307