فردای قیامت، مردم حسب آن نیّتهایشان محشور میشوند / لحظاتمان را امام زمانی کنیم
اعمال بشر گره خورده در خطورات انسانی است. یا این خطورات، خطورات نفسانی و خطورات شیطانی است و یا این خطورات، خطورات ملکی و الهی است. در جلسات قبل بیان کردیم این خطورات، به سرعت در هشت مرحله از ذهن میگذرد که بعضی از آن خطورات، خطورات درونی و به تعبیری خطورات ناخودآگاه نامیده میشود و بعضی از آنها خطورات اختیاری و آگاهانه. مراحل خطورات را بیان کردیم، آن هشت مرحله که بیان شد، بسیار عجیب است و حتّی سه مرحله اوّل آن ناخودآگاه است طوری که انسان به خطورات خودآگاهی ورود پیدا میکند و بعد هم به عمل راه پیدا میکند. اشاره شد یکی از آن مراحل خطورات که دیگر انسان از آن عبور میکند، بعد از عزم، جزم است که این مرحله جزم، انسان را به اقدام عملی میکشاند و به حالات افعال ورود پیدا میکند؛ یعنی چشم، گوش، دست، زبان و یک یک اعضا و جوارح او به کار میآیند. بعضی از اولیاء خدا نکته بسیار ظریفی را بیان کردند که بعد از عزم، جزمی که برای انسان به وجود میآید، تمام این مراحل چه برای عمل خیر و چه عمل شر، چه عمل ملکوتی و چه عمل نفسانی، چه عمل شیطانی و چه عمل ربّانی، از آن چیزی که در روایات شریفه عنوان نیت محسوب میشود، نشئت گرفته میشوند - نکته بسیار مهمی است -. لذا این روایت شریفه را که بسیار روایت عجیبی در این باب است، وجود مقدّس پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بیان میفرمایند که «يحشر الناس على نيّاتهم»[1]. فردای قیامت، مردم حسب آن نیّتهایشان محشور میشوند. ذیل این روایت شریفه، اولیاء خدا نکاتی را بیان کردند، از جمله آن مرد الهی و عظیمالشّان، ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکتهای را اشاره فرمودند که بسیار عالی است. میفرمایند: همه نیّات، خطورات ذهنی است که همان خطورات ذهنی، اثر آن عمل است و خود این عامل میشود برای این که حتّی اندازه عمل براساس آن خطورات باشد؛ یعنی گاه نعوذبالله خطورات نفسانی و خطورات شیطانی آنچنان در انسان قوی است که تمام افعال و کردارش در تمام ازمنه، نه مقطعی، فعل شیطان میشود و بعد اینها شیطان مجسم میشوند، همان گونه که پروردگار عالم فرمود: سپاه شیطان «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»[2] هستند و همینها عاملی برای وسوسه دیگران میشوند. امّا هر کس خطوراتش خطورات ملکی و خطورات ربانی شد، همه اعمالش، میوه آن خطورات؛ یعنی نیّتی که تعیین میشود خواهد بود. مینشیند، قیام میکند، سخن میگوید، سکوت اختیار میکند و ... خدا را به یاد دارد. حال او حال الهی است، رفتار، کردار و اعمال و افعالش ثمره آن خطورات ملکی و خطورات ربانی میشود. لذا مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه عليه) میفرمایند : «الاعمال ثمار النّيّات»[3] اصلاً این اعمال من و شما، چه عمل خوب و چه عمل زشت (نفرمودند: «الاعمال الصالحات...»، فرمودند: «الاعمال ...») همه اعمال، حسب آن نیّتی است که ما داریم. نیّتی که اولیاء خدا میگویند: همان خطورات ذهنی است که اگر اول قضیه انسان آن خطورات را کنترل کند، برنده است. رابطه نوع عمل با شدّت و ضعف خطورات ذهنی عجییب است، حتّی طوری است که میگویند: نوع عمل انسانها به قوت و شدت و ضعف این خطورات ذهنی هم برمیگردد. یعنی حتّی بعضی عمل صالح انجام میدهند، امّا در عمل صالح ضعیفند، به تعبیر عامیانه تا یک جایی میکشند و مابقیاش میبُرند. بعضی هم عمل صالح انجام میدهند، ولو به صورت ظاهر جسم ضعیفی دارند، ولی در اعمال قوی هستند، که همه اینها بر اثر آن شدّت و ضعف خطورات در وجود انسان است - این نکته مهمی است، نکته من النکات است و به عنوان کد اصلی است - هر چه شدّت و قوت خطورات بیشتر بود، عمل قوی میشود و اگر ضعیف بود، عمل ضعیف میشود. در اینجا دارند به ما نسخه میدهند که اگر یک موقع دیدیم در عملمان ضعف داریم یا حوصله انجام عملی را نداریم یا میخواهیم انجام بدهیم ولی به سرعت تمامش کنیم برود، بیان میفرمایند: در آنجا، ابتدا خطورات شما درگیر بود و شما در آن عالم خطورات ضعف داشتید و لذا ضعف در عمل هم برایتان به وجود میآید ولو این عمل، عمل صالح باشد. در گناه هم اگر کسی در خطوراتش ضعیف بود و قوّت نداشت، همینطور است. گرچه به فضل الهی مباحث علمی اخلاقی آن را بیان میکنیم که اگر معالاسف هر چیزی را اوّل انسان با ضعف شروع کند، به قوت و قدرت هم میرسد و نهایتش اولیاء خدا میفرمایند: آن عامل میشود برای ملکه وجودی و لذا عامل میشود برای مرحله ثانویه که آن مرحله ثانویه، قوت العمل نامیده میشود. لذا این روایت شریفه عجیب است، وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان میفرمایند: «ما ضَعُفَ بَدَنٌ»[4] به این کلید واژه دقت بفرمایید، هیچ بدنی، نفرمود: بدن مؤمن یا غیر مؤمن یا بدن صالح یا فاسق بلکه هر بدنی، «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ» هیچ بدنی در انجام آنچه نیت بر آن قوی باشد، ناتوان نخواهد بود؛ یعنی اگر نیّت قوی شود، عمل هم قوی میشود. باور کنید میتوانید اتّفاقاً اولیاء خدا از این آیه شریفه «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[5] بهرهبردای میکنند و میگویند: این آیه بدین معنا نیست که ما بگوییم مثلاً این کار را انجام دادم، پس حدم این است، میگویند: عمل، حد یقف ندارد، الّا به این که از روز نخست در نیّتت چطور دیدی. یک عدّه از اولیاء خدا از روز نخست نیّت میکنند که فقط قرب الی الله داشته باشند. کما این که صورت ظاهر در اعمال این است که مثلاً شما میگویی: سه رکعت نماز مغرب میخوانم، قربه الی الله. ولو صورت ظاهر به لسان جاری نشود که بهتر است به لسان جاری شود. پس آن نیّت قرب؛ یعنی رسیدن به مقام حالات «عبدی اطعنی اجعلک مِثلی ]أو[ مَثَلی» که به قول بعضی از اولیاء خدا متوجّه نمیشوند؛ چون پایین میآورند، ولی واقعیت این است؛ چون انسان خلیفه الله است، «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً »[6] و باذن الله تبارک و تعالی تفویض امر کرده است که همه امور در ید او باشد و کار او بشود کارخدایی کردن، نه نعوذبالله خدا بودن، اشتباه برداشت نشود، دقّت کنید کنه قضیه را بیان میکنم که یعنی امور در دست او باشد، همانطور که پرودگار عالم امور و قدرت در دست اوست. میگویند: این «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی نگویی حد یقفی است، جلو برو. میگویند: این بستگی دارد به این که انسان در آن خطورات ذهنی که عنوان نیّت تبیین میشود، چه چیزی را دیده. «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ» هر چقدر نیّتت قوی بود، قوّت و قدرت تو قویتر می شود. خدا گواه است، باور بعضی از چیزها از ذهن امثال ما به دور است. من این مثال را بارها زدم و آن این که اگر مثلاً پنجاه یا شصت سال پیش میگفتند یک شیء کوچکی در دستتان میگیرید و شما حرف میزنید و یکی دیگر را با آن میبینید در حالیکه یکی مشرق زمین و دیگری مغرب زمین است، حتّی اگر یک عالم و حکیمی میگفت، باور نمیکردیم و میگفتیم حرفی بزن که با عقل جور در بیاید! مگر میشود؟! ما باور وجودی بعضی از چیزها را نداریم، امّا خود من یک شب دیدم که آن ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، سه ساعت فقط در رکوع بودند و همانطور مبهوت و گریان. اینجا معلوم میشود آن نیّت قوی مهم است. اگر آن نیّت قوی بود، بدن را میکشد. نفرمود: بدن جوان یا مجتهد یا .. هر بدنی، اگر این خطورات قوی شد، انسان میتواند. به تعبیر عامیانه در مباحث اقتصادی میگوییم: ما میتوانیم و میتوانیم را عملیاتی کردیم، به قول حضرت امام راحل عظیم الشأنمان(اعلي اللّه مقامه الشّريف) و امروز حضرت امام خامنهای(مدّ ظلّه العالي)، چطور ما میتوانیم، عملیاتی شد که دیدیم آن موقع که محاصره اقتصادی بود، عملیاتی شد. میگوید: من میتوانم، من انسانم و آن انسانی که پروردگار عالم فرمود: «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض»[7]، پس میتواند. مگر نه این که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمود: آیا تو تصور میکنی همین جسم صغیری؟ این دو پا و دست هستی؟ خیر، درون تو غوغایی است. این ابتدا در خطورات میآید. این که انسان باور کند میتواند. خدا إنشاءالله مافوق تصورتان به شما مرحمت کند لذا حضرت میفرمایند: بدانید هیچ بدنی در آنچه که به ظاهر قوی هست ضعف نمیآورد، جایی که نیت قوی باشد و بدن هم قوی میشود. لذا حتّی این که فرمودند: مردم فردا مطابق این نیّتهایشان محشور میشوند «يحشر الناس على نيّاتهم»، یک نکته بسیار مهم این است که نه این که عمل در این دنیا انجام ندهند، اشتباه نشود، بلکه حسب آن چیزی که در ذهنش بود که من میخواهم به اینجا برسم و این عمل را انجام داد، اینگونه است «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها». خود بشر نگاه میکند و میبیند مثلاً پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال یعنی از ده سالگی، قبل از تکلیف عبادت خالصانه انجام داده، امّا پروردگار عالم چون میداند نیّت او چه بوده، در مقابل، مطالب عظیمهای به او مرحمت میشود که میگویند اینها بر اساس عملش نبوده است. صرف عمل یعنی این تکلیف توست که برای انسان تکلیف قائل شدند و در دنیا مکلف است؛ چون جسم او متعلّق به پروردگار عالم است و هنر اولیاء خدا هم این است که این اعضا و جوارح را که خالقش خداست، فقط توانستند کنترل کنند و در راه خودش خرج کنند و با آن گناه نکنند - این را هم به عنوان کد اساسی حرکت به سوی پروردگار عالم به ذهن بسپارید - و لذا طلبکار نیستند، چه طلبی دارند؟! امّا با همه این حرفها ضمن این که طلبکار نیستند، امّا اگر بخواهد بنا به محاسبه باشد و بگوییم عیبی ندارد طلبکاری را هم حساب کنیم، انچه فردای قیامت میدهند بر اساس عملش نیست، بر اساس آن چیزی است که در ذهنش پرورانده بود که به آن نقطهای برسم که عرض کردم شیخنا الاعظم، شیخ مفید عزیز(روحي له الفداء و سلام اللّه عليه) قبل از مرگ به آقازاده میفرمایند: میخواهی چه شوی؟ میگوید: میخواهم مثل شما شوم. حضرت میفرمایند: من میخواستم امام زمان شوم، این شدم و تو اگر بخواهی من شوی، هیچ نمیشوی. نه این که نعوذبالله ادّعای امام زمانی کند؛ یعنی میخواستم برسم به آن مقامی که هر آنچه حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) انجام میدهند، انجام دهم و حال من، عصمت کامله شود و تالی تلو معصوم شوم. اگر تو بخواهی من شوی که دیگر هیچی نمیشوی. لذا یکی از دعاهایی که آیتالله مولوی قندهاری و آیتالله نجابت(اعلي اللّه مقامهما الشّريف) میکردند، همین بود که میفرمودند: خدا إنشاءالله مافوق تصورتان به شما مرحمت کند که این مافوق تصور یعنی این که شما اوج میگیری و میفرماید: فردای قیامت مطابق به این نیات میدهند، نه مطابق اعمالتان. گرچه در همین دنیا اعمالتان مطابق نیتتان رقم میخورد. علّت خلد در نار مطالبی که بیان شد، مقدّمه است که بعد بدانیم وقتی این خطورات نفسانی آمد، چطور باید جلوگیری کنیم. یا خطورات ملکی را چطور باید تقویت کنیم. که خود اینها هم باز مقدّماتی است. وجود مقدّس امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) ذیل آیه شریفه 84 سوره اسرا میفرمایند: «إنّما خلّد أهل النار في النار لأنّ نيّاتهم كانت في الدنيا أن لو خلّدوا فيها أن يعصوا اللَّه أبداً»[8]. تعبیر بسیار عالی است که اوّلاً لام را بر سر اٍنًّ آورده که تحقیقیه است؛ یعنی انّ خالی نفرمودند، لام بر سر آن آورد که مع التحقیق شود؛ یعنی صد در صد «لأنّ نيّاتهم». حضرت میفرمایند: بدانید فردای قیامت این دوزخیان که اهل نارند در حقیقت به این سبب دچار آتش دوزخ شدند که نیّت آنها در این دنیا این بود که اگر در آن جاویدان باشند، برای همیشه خدا را نافرمانی کنند؛ یعنی اگر میفهمیدند در این دنیا مرگی نیست و میگفتند اگر در ذهنمان حس میکردیم مرگی نبود، در دنیا خدا را معصیت میکردیم آن هم برای همیشه، « أن يعصوا اللَّه أبداً». حضرت میفرمایند: علّت این که اینها خالد در این نار هستند، همین است که به ذهنشان گذشت اگر مرگ نبود و در دنیا جاودان میبودند، معصیت خدا را میکردند. این حرف خیلی بزرگی است، نمیگوید اینها با اعضا و جوارحشان گناه کردند، بلکه فراتر از این را حضرت میفرماید، میفرماید: اگر میدانستند که همیشه در دنیا هستند، معصیت پروردگار عالم را میکردند. یعنی آن جایی هم که معصیت نکردند ترسیدند از اینکه مرگی هم هست و نیّت گناه و حال گناه را در ذهنشان پروراندند. خیلی عجیب است، لذا برای همین است که میفرمایند: اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکرد و بالاخره وقتی عمل گناه را دید، رو ترش نکرد و از کسی که گناه میکند خیلی بدش نیامد، ولو به اینکه خودش گناه نمیکند، امّا فردای قیامت با آنها محشور میشود، «حشره اللّه معهم». گناه را انجام نداده، ولی به تعبیری در ذهنش هم بدش نمیآمد و به تعبیری بیتفاوت گذشت و حداقلش این بود که وضع و حال و چهرهاش عبوساً قمطریرا میشد. لذا این طور بیان میفرمایند که علّت این که اینها خلد در نار هستند، این است که در دنیا اگر میدانستند که مرگ نیست و جاودان هستند، عصیان پرودگار عالم را هم میکردند. کما اینکه بعضی از ما عصیان نداریم بلکه از زلزله میترسیم، یا این که دو مرتبه باد شدیدی بیاید، یک مقدار خودمان را جمع و جور میکنیم که میگویند اینها بر اساس همان خطوات ذهنی است که شما تا چه حدی و کجای کار هستی. شما خوف حقیقی از جدایی از خدا نداری، بلکه خوف از جان دادن خودت داری. خوف از این داری که الان به واسطه زلزله همه آن اهدافی که در ذهنت چیده بودی و آن آرزوهای درازت، با آمدن زلزله از بین برود. «يَا مَنْ بِدُنْيَاهُ اشْتَغَلْ قَدْ غَرَّهُ طُولُ الْأَمَلِ»[9] لذا اضطراب هم پیدا میکنی و دست به دعا هم میشوی. گاهی هم تصمیم میگیری از تهران خارج شوی، برای این که جانت را نجات دهی. لذا حضرت معصومهدوست هم میشوی اما به واسطه چیز دیگر است. حضرت میفرمایند: علّت این که یک عدّه در جهنّم خالدند، برای همین است. حالا یک عدّه به واسطه گناهشان مدت عذاب دارند، بعد پروردگار عالم برمیدارد. البته ناگفته نماند کمترین عذاب مثلاً یک روز آخرت، به قول قرآن پنجاه هزار سال دنیاست. یک روز، نه یک سال. فکر نکنیم که همینطور میخواهند عذابمان کنند که بعضی میگویند: حالا آخرش نجات پیدا میکنیم. خیر عزیزم، ضمن این که یکی از همان مواقیتی که خطرناک است همان پل صراط، جهنّم و آن وضعیت و آن وحشت است. فردای قیامت در بهشت وقتی با هم صحبت میکنند، یکی این است که بحث قبر را مطرح میکنند و میگویند: خدا کند دیگر نمیریم، جان کندن سخت است. یکی هم این که آنجا آن صدای وحشتناک جهنّم و آن گرمایش وحشت دارد. اینها شوخی نیست و اینها را شوخی نگیرید. آیات الهی هم بیان میفرماید اینها را مزاح نگیرید. علّت خلد در جنّت «وإنّما خُلّد أهل الجنّة في الجنّة لأنّ نيّاتهم كانت في الدنيا أن لو بقوا فيها أن يطيعوا اللَّه أبداً » یک عدّه هم که در بهشت جاودان و همیشگیاند، در آن مقامات بالا هستند و از ابتدا هم همان حال را دارند، دلیلش این است که اینها در نیتشان و آن خطورات ذهنیشان این بوده که اگر دنیا همیشگی بود، در دنیا جز اطاعت و طاعت پروردگار عالم را انجام نمیدادند. علّامه آقا سیّد محمدحسین حسینی تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: اینها برای ابد خدا را اطاعت میکردند. ایشان فرمودند: ظاهراً مرحوم آیتالله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بعد از رحلت آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ایشان را در رؤیا میبینند و میگویند: آقا! شما این اواخر میفرمودید که نگرانی من این است که در بهشت نماز نیست. اینجا چطور است؟ آقا فرموده بودند: قدر دنیا را بدانید، ای کاش دنیا آنقدر بود که فقط عبادت میکردیم، طاعت خدا. لذا اولیاء خدا طول عمر هم که میخواهند برای این نیست که مثلاً ده سال دیگر ببینند چه حوادثی اتّفاق میافتد، آخرش که این دنیا تمام میشود، برای این است که بتوانند عبادت پروردگار عالم را انجام دهند. اگر میدانستند دنیا همیشگی است، اینها هم طاعت خدا برایشان ابدی بود. بعد حضرت میفرمایند: «فبالنيّات خلّد هؤلاء وهؤلاء». ثمّ تلا قوله تعالى: «قُلْ كُلٌ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ»، قال: «على نيّته» «و قال الفیض علی خطورات الذهنیه، انّ النیه بمعنی الخطورات الذهنیه»، چه آن گروه و چه این گروه که هر دو مخلّدند، هر دو به واسطه نیّتشان است. یک عدّه نیّت آنها نیّتشان الهی است و مخلّد در بهشت هستند، یک عدّه نیّتشان نیّت دنیوی، شیطانی و نفسانی است، مخلّد در جهنّم هستند. بعد حضرت فرمودند: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبيلا»[10] منظور از این آیه که هر کس فراخور عمل خودش خواهد بود، در آنجا منظور نیّات و آن خطورات است. نشانه خطورات ملکی یا شیطانی پس معلوم است این که بحث میکنیم که ابتدا باید به خطورات پرداخت، مهم است. انسان باید در خطورات ذهنی به این مسئله الهی که پروردگار عالم از او میخواهد، توجّه کند و آن این که یا خود خدا نزدیک به ذهن میگردد یا شیطان. پیامبر اکرم، محمد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «إنّ للشّيطان لمّة بابن آدم » ای انسان! - این خطاب به من و شماست - «إنّ للشّيطان لمّة بابن آدم و للملك لمّة»[11] هم از یک طرف شیطان به انسان نزدیک است و هم ملک. انسان هم خدائی است و هم شیطانی. یک دلیل و برهان آن این است که بارها به یک عنوان دیگر هم بیان کردیم که پروردگار عالم بیان فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[12]. پروردگار عالم این جمع ضدّین را که به صورت ظاهر محال است، در انسان قرار داد، از یک طرف تقوی و از یک طرف، آن فجور، پلشتیها، زشتیها و ذنوب را قرار داد. «فأمّا لمّة الشّيطان فإيعاد بالشّرّ» این خطورات شیطانی که نزدیک میشود، شما را به سمت شر میبرد و دعوت میکند، وعده به بدیها، زشتیها و پلشتیها میدهد «و تكذيب بالحقّ» حق را تکذیب میکند و امور الهی را به سخره میگیرد. یکی از نشانههای تکذیب حق، به سخره گرفتن مطالب الهی است. تکذیب حق میکنند، یکی این است که میگویند این غلط است، یکی این است که به سخره میگیرند. در سوره بقره آیه 212 پروردگار عالم میفرماید: اینها به سخره میگیرند، مسخره میکنند و تکذیب به حق میکنند. «و أمّا لمّة الملك فإيعاد بالخير » میخواهی بفهمی نشانه آن خطورات ملکانی و الهی چیست؟ آن موقعی که دیدی داری به سمت خیر دعوت میشوی، حالت حال خیر است، جائی که روحت را عوض میکند، صیقل روح میدهد و حالت حال الهی میشود، داری میروی و میگوید: برو، این ملک است. یک جا میگوید: نه، آنجا نرو، یک مقدار هم خودمان میدانیم این نفس دون میآید، این همان «لمّة الشّيطان» است. «و تصدیق بالحقّ» میدانید تصدیق به حق به چه معناست؟ در اینجا نکته بسیار مهمی است که نکتة من النکات است. «تصدیق بالحقّ» یعنی تسلیم به حق، هر چه پروردگار عالم گفت، انجام میدهد. به تعبیر دیگر، اولیاء خدا میگویند: تکلیفگرای محض میشود، هر چه پروردگار عالم بیان کرد گوش میدهد و انجام میدهد. تمام اعمال و رفتار او بر اساس تکلیف الهی است. اینطور نیست که چرا اینجا اینطوری است، چرا آنجای آن را نمیفهمم، عقل من درک نمیکند. خدا حاج آقا مشفق را رحمت کند، وقتی به آیتالله العظمی آقا سیّد احمد آقای خوانساری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) عرضه داشته بود: آقا! شما با این کبر سنّتان قریب به 100 سال، چگونه است که دست روی زمین نمیگذارید بلند میشوید، ما فرزند شما هستیم (ایشان قریب به 80 سال داشتند) عصا دستمان است؟ فرمودند: عمل به مستحبّات، دوری از مکروهات. یعنی اینها تکلیفگرا بودند. این مستحب است، چشم. این مکروه است، انجام نده، چشم. نمیگفتند: چه کسی گفته مکروه؟ ما باید علّت آن را بدانیم، من تا علّت آن را ندانم انجام نمیدهم. خیلی از این مکروهات و مستحبّات را داریم که بعضیها از این حرفها میزنند، امّا آن مرجع عظیمالشّأن میفرماید: عمل به مستحبّات و ترک مکروهات. این تکلیفگریی است. تکلیف گرایی یعنی این را انجام بده، چشم. نشانه حمد عملی «فمن وجد ذلك فليعلم أنّه من اللَّه تعالى فليحمد اللَّه». فاء را بر سر «مَن» آورده، نفرمود: «و مَن»، بلکه فرمود: «فمن». فاء به معنی تحقیقاً و پس است. معنی آن این میشود که پس به تحقیق آن کسی که اینگونه یافت در درون خودش که اینها مِن الله است، «فليحمد اللَّه» پس باز هم دائم در مقام حمودیّت قرار میگیرد. یک حمد لسانی است که میگوییم: الحمدالله، امّا مقام حمودیّت و حمد حقیقی چیز دیگری است. ما در سال 80 در تفسیر سوره حمد، جلسات متعددی راجع به مقام حمودیّت بحث کردیم. در آن مقام حمودیّت، اصل قضیّه به افعال است. تمام وجود او حمد خدا میشود؛ یعنی شکرگزار است و عمل او بیشتر میشود. نشانه حمد عملی و مقام حمودیّت این است که نسبت به آن عمل قویتر میشود و آن را بیش