فردای قیامت، مردم حسب آن نیّت­هایشان محشور می­شوند / لحظاتمان را امام زمانی کنیم

کد خبر: 39877
علّت این که یک عدّه در بهشت و یک عدّه در جهنّم مخلّدند، هر دو به واسطه نیّتشان است
وارث: میوه نیّت



اعمال بشر گره خورده در خطورات انسانی است. یا این خطورات، خطورات نفسانی و خطورات شیطانی است و یا این خطورات، خطورات ملکی و الهی است. در جلسات قبل بیان کردیم این خطورات، به سرعت در هشت مرحله از ذهن می­گذرد که بعضی از آن خطورات، خطورات درونی و به تعبیری خطورات ناخودآگاه نامیده می­شود و بعضی از آن‌ها خطورات اختیاری و آگاهانه.



مراحل خطورات را بیان کردیم، آن هشت مرحله که بیان شد، بسیار عجیب است و حتّی سه مرحله اوّل آن ناخودآگاه است طوری که انسان به خطورات خودآگاهی ورود پیدا می­کند و بعد هم به عمل راه پیدا می­کند. اشاره شد یکی از آن مراحل خطورات که دیگر انسان از آن عبور می­کند، بعد از عزم، جزم است که این مرحله جزم، انسان را به اقدام عملی می­کشاند و به حالات افعال ورود پیدا می­کند؛ یعنی چشم، گوش، دست، زبان و یک یک اعضا و جوارح او به کار می­آیند.



بعضی از اولیاء خدا نکته بسیار ظریفی را بیان کردند که بعد از عزم، جزمی که برای انسان به وجود می­آید، تمام این مراحل چه برای عمل خیر و چه عمل شر، چه عمل ملکوتی و چه عمل نفسانی، چه عمل شیطانی و چه عمل ربّانی،  از آن چیزی که در روایات شریفه عنوان نیت محسوب می­شود، نشئت گرفته می­شوند - نکته بسیار مهمی است -.



لذا این روایت شریفه را که بسیار روایت عجیبی در این باب است، وجود مقدّس پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)  بیان می­فرمایند که «يحشر الناس‏ على‏ نيّاتهم‏»[1]. فردای قیامت، مردم حسب آن نیّت­هایشان محشور می­شوند. ذیل این روایت شریفه، اولیاء خدا نکاتی را بیان کردند، از جمله آن مرد الهی و عظیم‌الشّان، ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکته‌ای را اشاره فرمودند که بسیار عالی است. می‌فرمایند: همه نیّات، خطورات ذهنی است که همان خطورات ذهنی، اثر آن عمل است و خود این عامل می­شود برای این که حتّی اندازه عمل براساس آن خطورات باشد؛ یعنی گاه نعوذبالله خطورات نفسانی و خطورات شیطانی آن­چنان در انسان قوی است که تمام افعال و کردارش در تمام ازمنه، نه مقطعی، فعل شیطان می­شود و بعد این‌ها شیطان مجسم می­شوند، همان گونه که پروردگار عالم فرمود: سپاه شیطان «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»[2] هستند و همین­ها عاملی برای وسوسه دیگران می‌شوند.



امّا هر کس خطوراتش خطورات ملکی و خطورات ربانی شد، همه اعمالش، میوه آن خطورات؛ یعنی نیّتی که تعیین می­شود خواهد بود. می‌نشیند، قیام می­کند، سخن می­گوید، سکوت اختیار می­کند و ... خدا را به یاد دارد. حال او حال الهی است، رفتار، کردار و اعمال و افعالش ثمره آن خطورات ملکی و خطورات ربانی می‌شود.



لذا مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه عليه) می‌فرمایند : «الاعمال‏ ثمار النّيّات»[3] اصلاً این اعمال من و شما، چه عمل خوب و چه عمل زشت (نفرمودند: «الاعمال الصالحات...»، فرمودند: «الاعمال ...») همه اعمال، حسب آن نیّتی است که ما داریم. نیّتی که اولیاء خدا می­گویند: همان خطورات ذهنی است که اگر اول قضیه انسان آن خطورات را کنترل کند، برنده است.



رابطه نوع عمل با شدّت و ضعف خطورات ذهنی



عجییب است، حتّی طوری است که می­گویند: نوع عمل انسان‌ها به قوت و شدت و ضعف این خطورات ذهنی هم برمی­گردد. یعنی حتّی بعضی عمل صالح انجام می­دهند، امّا در عمل صالح ضعیفند، به تعبیر عامیانه تا یک جایی می­کشند و مابقی­اش می­بُرند. بعضی هم عمل صالح انجام می­دهند، ولو به صورت ظاهر جسم ضعیفی دارند، ولی در اعمال قوی هستند، که همه این‌ها بر اثر آن شدّت و ضعف خطورات در وجود انسان است - این نکته مهمی است، نکته من النکات است و به عنوان کد اصلی است - هر چه شدّت و قوت خطورات بیشتر بود، عمل قوی می­شود و اگر ضعیف بود، عمل ضعیف می­شود.



در این‌جا دارند به ما نسخه می­دهند که اگر یک موقع دیدیم در عملمان ضعف داریم یا حوصله انجام عملی را نداریم یا می­خواهیم انجام بدهیم ولی به سرعت تمامش کنیم برود، بیان می­فرمایند: در آنجا، ابتدا خطورات شما درگیر بود و شما در آن عالم خطورات ضعف داشتید و لذا ضعف در عمل هم برایتان به وجود می­آید ولو این عمل، عمل صالح باشد.



در گناه هم اگر کسی در خطوراتش ضعیف بود و قوّت نداشت، همین‌طور است. گرچه به فضل الهی مباحث علمی اخلاقی آن را بیان می­کنیم که اگر مع‌الاسف هر چیزی را اوّل انسان با ضعف شروع کند، به قوت و قدرت هم می­رسد و نهایتش اولیاء خدا می­فرمایند: آن عامل می­شود برای ملکه وجودی و لذا عامل می­شود برای مرحله ثانویه که آن مرحله ثانویه، قوت العمل نامیده می­شود.



لذا این روایت شریفه عجیب است، وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان می­فرمایند: «ما ضَعُفَ بَدَنٌ»[4] به این کلید واژه دقت بفرمایید، هیچ بدنی، نفرمود: بدن مؤمن یا غیر مؤمن یا بدن صالح یا فاسق بلکه هر بدنی، «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ» هیچ بدنی در انجام آنچه نیت بر آن قوی باشد، ناتوان نخواهد بود؛ یعنی اگر نیّت قوی شود، عمل هم قوی می­شود.



باور کنید می­توانید



 اتّفاقاً اولیاء خدا از این آیه شریفه «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»[5] بهره­بردای می­کنند و می­گویند: این آیه بدین معنا نیست که ما بگوییم مثلاً این کار را انجام دادم، پس حدم این است، می­گویند: عمل، حد یقف ندارد، الّا به این که از روز نخست در نیّتت چطور دیدی. یک عدّه از اولیاء خدا از روز نخست نیّت می­کنند که فقط قرب الی الله داشته باشند. کما این که صورت ظاهر در اعمال این است که مثلاً شما می­گویی: سه رکعت نماز مغرب می­خوانم، قربه الی الله. ولو صورت ظاهر به لسان جاری نشود که بهتر است به لسان جاری شود.



پس آن نیّت قرب؛ یعنی رسیدن به مقام حالات «عبدی اطعنی اجعلک مِثلی ]أو[ مَثَلی» که به قول بعضی از اولیاء خدا متوجّه نمی­شوند؛ چون پایین می­آورند، ولی واقعیت این است؛ چون انسان خلیفه الله است، «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً »[6] و باذن الله تبارک و تعالی تفویض امر کرده است که همه امور در ید او باشد و کار او بشود کارخدایی کردن، نه نعوذبالله خدا بودن، اشتباه برداشت نشود، دقّت کنید کنه قضیه را بیان می­کنم که یعنی امور در دست او باشد، همان­طور که پرودگار عالم امور و قدرت در دست اوست.



می­گویند: این «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی نگویی حد یقفی است، جلو برو. می­گویند: این بستگی دارد به این که انسان در آن خطورات ذهنی که عنوان نیّت تبیین می­شود، چه چیزی را دیده. «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ» هر چقدر نیّتت قوی بود، قوّت و قدرت تو قوی‌تر می­ شود.



خدا گواه است، باور بعضی از چیزها از ذهن امثال ما به دور است. من این مثال را بارها زدم و آن این که اگر مثلاً پنجاه یا شصت سال پیش می­گفتند یک شیء کوچکی در دستتان می­گیرید و شما حرف می­زنید و یکی دیگر را با آن می­بینید در حالیکه یکی مشرق زمین و دیگری مغرب زمین است، حتّی اگر یک عالم و حکیمی می­گفت، باور نمی­کردیم و می­گفتیم حرفی بزن که با عقل جور در بیاید! مگر می­شود؟!



ما باور وجودی بعضی از چیزها را نداریم، امّا خود من یک شب دیدم که آن ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، سه ساعت فقط در رکوع بودند و همان‌طور مبهوت  و گریان. این‌جا معلوم می­شود آن نیّت قوی مهم است. اگر آن نیّت قوی بود، بدن را می­کشد. نفرمود: بدن جوان یا مجتهد یا .. هر بدنی، اگر این خطورات قوی شد، انسان می‌تواند. به تعبیر عامیانه در مباحث اقتصادی می­گوییم: ما می­توانیم و می­توانیم را عملیاتی کردیم، به قول حضرت امام راحل عظیم الشأنمان(اعلي اللّه مقامه الشّريف) و امروز حضرت امام خامنه­ای(مدّ ظلّه العالي)، چطور ما می­توانیم، عملیاتی شد که دیدیم آن موقع که محاصره اقتصادی بود، عملیاتی شد. می­گوید: من می­توانم، من انسانم و آن انسانی که پروردگار عالم فرمود:  «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏»[7]، پس می­تواند.



مگر نه این که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه عليه) فرمود: آیا تو تصور می­کنی همین جسم صغیری؟ این دو پا و دست هستی؟ خیر، درون تو غوغایی است. این ابتدا در خطورات می­آید. این که انسان باور کند می­تواند.



خدا إن‌شاءالله مافوق تصورتان به شما مرحمت کند



لذا حضرت می‌فرمایند: بدانید هیچ بدنی در آنچه که به ظاهر قوی هست ضعف نمی­آورد، جایی که نیت قوی باشد و بدن هم قوی می­شود. لذا حتّی  این که فرمودند: مردم فردا مطابق این نیّتهایشان محشور می­شوند «يحشر الناس‏ على‏ نيّاتهم‏»، یک نکته بسیار مهم این است که نه این که عمل در این دنیا انجام ندهند، اشتباه نشود، بلکه حسب آن چیزی که در ذهنش بود که من می­خواهم به اینجا برسم و این عمل را انجام داد، این‌گونه است «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها».



خود بشر نگاه می­کند و می­بیند مثلاً پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال یعنی از ده سالگی، قبل از تکلیف عبادت خالصانه انجام داده، امّا پروردگار عالم چون می­داند نیّت او چه بوده، در مقابل، مطالب عظیمه­ای به او مرحمت می­شود که می­گویند این‌ها بر اساس عملش نبوده است. صرف عمل یعنی این تکلیف توست که برای انسان تکلیف قائل شدند و در دنیا مکلف است؛ چون جسم او متعلّق به پروردگار عالم است و هنر اولیاء خدا هم این است که این اعضا و جوارح را که خالقش خداست، فقط توانستند کنترل کنند و در راه خودش خرج کنند و با آن گناه نکنند - این را هم به عنوان کد اساسی حرکت به سوی پروردگار عالم به ذهن بسپارید - و لذا طلبکار نیستند، چه طلبی دارند؟!  امّا با همه این حرف‌ها ضمن این که طلبکار نیستند، امّا اگر بخواهد  بنا به محاسبه باشد و بگوییم عیبی ندارد طلبکاری را هم حساب کنیم، انچه فردای قیامت می­دهند بر اساس عملش نیست، بر اساس آن چیزی است که در ذهنش پرورانده بود که به آن نقطه‌ای برسم که عرض کردم شیخنا الاعظم، شیخ مفید عزیز(روحي له الفداء و سلام اللّه عليه) قبل از مرگ به آقازاده می­فرمایند: می‌خواهی چه شوی؟ می­گوید: می­خواهم مثل شما شوم. حضرت می­فرمایند: من می­خواستم امام زمان شوم، این شدم و تو اگر بخواهی من شوی، هیچ نمی­شوی. نه این که نعوذبالله ادّعای امام زمانی کند؛ یعنی می­خواستم برسم به آن مقامی که هر آنچه حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) انجام می‌دهند، انجام دهم و حال من، عصمت کامله شود و تالی تلو معصوم شوم. اگر تو بخواهی من شوی که دیگر هیچی نمی­شوی.



لذا یکی از دعاهایی که آیت‌الله مولوی قندهاری و آیت‌الله نجابت(اعلي اللّه مقامهما الشّريف) می­کردند، همین بود که می­فرمودند: خدا إن‌شاءالله مافوق تصورتان به شما مرحمت کند که این مافوق تصور یعنی این که شما اوج می­گیری  و می­فرماید: فردای قیامت مطابق به این نیات می­دهند، نه مطابق اعمالتان. گرچه در همین دنیا اعمالتان مطابق نیتتان رقم می­خورد.



علّت خلد در نار



مطالبی که بیان شد، مقدّمه است که بعد بدانیم وقتی این خطورات نفسانی آمد، چطور باید جلوگیری کنیم. یا خطورات ملکی را چطور باید تقویت کنیم. که خود این‌ها هم باز مقدّماتی است.



وجود مقدّس امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) ذیل آیه شریفه 84 سوره اسرا می­فرمایند: «إنّما خلّد أهل النار في النار لأنّ نيّاتهم كانت في الدنيا أن لو خلّدوا فيها أن يعصوا اللَّه أبداً»[8]. تعبیر بسیار عالی است که اوّلاً لام را بر سر اٍنًّ آورده که تحقیقیه است؛ یعنی انّ خالی نفرمودند، لام بر سر آن آورد که مع التحقیق شود؛ یعنی صد در صد «لأنّ نيّاتهم».



حضرت می­فرمایند: بدانید فردای قیامت این دوزخیان که اهل نارند در حقیقت به این سبب دچار آتش دوزخ شدند که نیّت آن‌ها در این دنیا این بود  که اگر در آن جاویدان باشند، برای همیشه خدا را نافرمانی کنند؛ یعنی اگر می­فهمیدند در این دنیا مرگی نیست و می­گفتند اگر در ذهنمان حس می­کردیم مرگی نبود، در دنیا خدا را معصیت می­کردیم آن هم برای همیشه، « أن يعصوا اللَّه أبداً».



حضرت می­فرمایند: علّت این که این‌ها خالد در این نار هستند، همین است که به ذهنشان گذشت اگر مرگ نبود و در دنیا جاودان می­بودند، معصیت خدا را می­کردند. این حرف خیلی بزرگی است، نمی­گوید این‌ها با اعضا و جوارحشان گناه کردند، بلکه فراتر از این را حضرت می­فرماید، می­فرماید: اگر می­دانستند که همیشه در دنیا هستند، معصیت پروردگار عالم را می­کردند. یعنی آن جایی هم که معصیت نکردند ترسیدند از این‌که مرگی هم هست و نیّت گناه و حال گناه را در ذهنشان پروراندند.



خیلی عجیب است، لذا برای همین است که می­فرمایند: اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر نکرد و بالاخره وقتی عمل گناه را دید، رو ترش نکرد و از کسی که گناه می­کند خیلی بدش نیامد، ولو به اینکه خودش گناه نمی­کند، امّا فردای قیامت با آن‌ها محشور می­شود، «حشره اللّه معهم». گناه را انجام نداده، ولی به تعبیری در ذهنش هم بدش نمی­آمد و به تعبیری بی‌تفاوت گذشت و حداقلش این بود که وضع و حال و چهره­اش عبوساً قمطریرا می­­شد.



لذا این طور بیان می­فرمایند که علّت این که این‌ها خلد در نار هستند، این است که در دنیا اگر می­دانستند که مرگ نیست و جاودان هستند، عصیان پرودگار عالم را هم می­کردند. کما اینکه بعضی از ما عصیان نداریم بلکه از زلزله می­ترسیم، یا این که دو مرتبه باد شدیدی بیاید، یک مقدار خودمان را جمع و جور می­کنیم که می­گویند این‌ها بر اساس همان خطوات ذهنی است که شما تا چه حدی و کجای کار هستی. شما خوف حقیقی از جدایی از خدا نداری، بلکه خوف از جان دادن خودت داری. خوف از این داری که الان به واسطه زلزله همه آن اهدافی که در ذهنت چیده بودی و آن آرزوهای درازت، با آمدن زلزله از بین برود.



«يَا مَنْ بِدُنْيَاهُ اشْتَغَلْ‏



قَدْ غَرَّهُ طُولُ‏ الْأَمَلِ»‏[9]









 لذا اضطراب هم پیدا می­کنی و دست به دعا هم می­شوی. گاهی هم تصمیم می­گیری از تهران خارج شوی، برای این که جانت را نجات دهی. لذا حضرت معصومه‌دوست هم می­شوی اما به واسطه چیز دیگر است.



حضرت می­فرمایند: علّت این که یک عدّه در جهنّم خالدند، برای همین است. حالا یک عدّه به واسطه گناهشان مدت عذاب دارند، بعد پروردگار عالم برمی­دارد. البته ناگفته نماند کمترین عذاب مثلاً یک روز آخرت، به قول قرآن پنجاه هزار سال دنیاست. یک روز، نه یک سال.



فکر نکنیم که همین­طور می­خواهند عذابمان کنند که بعضی می­گویند: حالا آخرش نجات پیدا می­کنیم. خیر عزیزم، ضمن این که یکی از همان مواقیتی که خطرناک است همان پل صراط، جهنّم و آن وضعیت و آن وحشت است. فردای قیامت در بهشت وقتی با هم صحبت می­کنند، یکی این است که بحث قبر را مطرح می­کنند و می­گویند: خدا کند دیگر نمیریم، جان کندن سخت است. یکی هم این که آنجا آن صدای وحشتناک جهنّم و آن گرمایش  وحشت دارد. این‌ها شوخی نیست و این‌ها را شوخی نگیرید. آیات الهی هم بیان می­فرماید این‌ها را مزاح نگیرید.



علّت خلد در جنّت



«وإنّما خُلّد أهل الجنّة في الجنّة لأنّ نيّاتهم كانت في الدنيا أن لو بقوا فيها أن يطيعوا اللَّه أبداً » یک عدّه‌ هم که در بهشت جاودان و همیشگی‌اند، در آن مقامات بالا هستند و از ابتدا هم همان حال را دارند، دلیلش این است که این‌ها در نیتشان و آن خطورات ذهنی­شان این بوده که اگر دنیا همیشگی بود، در دنیا جز اطاعت و طاعت پروردگار عالم را انجام نمی­دادند.



علّامه آقا سیّد محمدحسین حسینی تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: این‌ها برای ابد خدا را اطاعت می­کردند. ایشان فرمودند: ظاهراً مرحوم آیت‌الله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بعد از رحلت آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، ایشان را در رؤیا می­بینند و می­گویند: آقا! شما این اواخر می­فرمودید که نگرانی من این است که در بهشت نماز نیست. این‌جا چطور است؟ آقا فرموده بودند: قدر دنیا را بدانید، ای کاش دنیا آن‌قدر بود که فقط عبادت می­کردیم، طاعت خدا.



لذا اولیاء خدا طول عمر هم که می­خواهند برای این نیست که مثلاً ده سال دیگر ببینند چه حوادثی اتّفاق می­افتد، آخرش که این دنیا تمام می­شود، برای این است که بتوانند عبادت پروردگار عالم را انجام دهند. اگر می­دانستند دنیا همیشگی است، این‌ها هم طاعت خدا برایشان ابدی بود.



 بعد حضرت می­فرمایند: «فبالنيّات خلّد هؤلاء وهؤلاء». ثمّ تلا قوله‏ تعالى‏: «قُلْ‏ كُلٌ‏ يَعْمَلُ‏ عَلى‏ شاكِلَتِهِ‏»، قال: «على نيّته» «‏و قال الفیض  علی خطورات الذهنیه، انّ النیه بمعنی الخطورات الذهنیه»، چه آن گروه و چه این گروه که هر دو مخلّدند، هر دو به واسطه نیّتشان است. یک عدّه نیّت آن‌ها نیّتشان الهی است و مخلّد در بهشت هستند، یک عدّه نیّتشان نیّت دنیوی، شیطانی و نفسانی است، مخلّد در جهنّم هستند.



بعد حضرت فرمودند: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبيلا»[10] منظور از این آیه که هر کس فراخور عمل خودش خواهد بود، در آنجا منظور نیّات و آن خطورات است.



نشانه خطورات ملکی یا شیطانی



پس معلوم است این که بحث می­کنیم که ابتدا باید به خطورات پرداخت، مهم است. انسان باید در خطورات ذهنی به این مسئله الهی که پروردگار عالم از او می­خواهد، توجّه کند و آن این که یا خود خدا نزدیک به ذهن می­گردد یا شیطان.



پیامبر اکرم، محمد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «إنّ‏ للشّيطان‏ لمّة بابن آدم » ای انسان! - این خطاب به من و شماست - «إنّ‏ للشّيطان‏ لمّة بابن آدم و للملك لمّة»[11] هم از یک طرف شیطان به انسان نزدیک است و هم ملک. انسان هم خدائی است و هم شیطانی.



یک دلیل و برهان آن این است که بارها به یک عنوان دیگر هم بیان کردیم که پروردگار عالم بیان فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[12]. پروردگار عالم این جمع ضدّین را که به صورت ظاهر محال است، در انسان قرار داد، از یک طرف تقوی و از یک طرف، آن فجور، پلشتی­ها، زشتی­ها و ذنوب را قرار داد.



«فأمّا لمّة الشّيطان فإيعاد بالشّرّ» این خطورات شیطانی که نزدیک می­شود، شما را  به سمت شر می­برد و دعوت می­کند، وعده به بدی­ها، زشتی­ها و پلشتی­ها می­دهد «و تكذيب بالحقّ» حق را تکذیب می­کند و امور الهی را به سخره می­گیرد.



یکی از نشانه­های تکذیب حق، به سخره گرفتن مطالب الهی است. تکذیب حق می­کنند، یکی این است که می­گویند این غلط است، یکی این است که به سخره می­گیرند. در سوره بقره آیه 212 پروردگار عالم می­فرماید: این‌ها به سخره می­گیرند، مسخره می­کنند و تکذیب به حق می­کنند.



«و أمّا لمّة الملك فإيعاد بالخير » می­خواهی بفهمی نشانه آن خطورات ملکانی و الهی چیست؟ آن موقعی که دیدی داری به سمت خیر دعوت می­شوی، حالت حال خیر است، جائی که روحت را عوض می­کند، صیقل روح می­دهد و حالت حال الهی می­شود، داری می­روی و می­گوید: برو، این ملک است. یک جا می­گوید: نه، آنجا نرو، یک مقدار هم خودمان می­دانیم این نفس دون می­آید، این همان «لمّة الشّيطان» است.



«و تصدیق بالحقّ» می­دانید تصدیق به حق به چه معناست؟ در این‌جا نکته بسیار مهمی است که نکتة من النکات است. «تصدیق بالحقّ» یعنی تسلیم به حق، هر چه پروردگار عالم گفت، انجام می­دهد. به تعبیر دیگر، اولیاء خدا می­گویند: تکلیف‌گرای محض می­شود، هر چه پروردگار عالم بیان کرد گوش می­دهد و انجام می­دهد. تمام اعمال و رفتار او بر اساس تکلیف الهی است. این‌طور نیست که چرا این‌جا این‌طوری است، چرا آنجای آن را نمی­فهمم، عقل من درک نمی­کند.



خدا حاج آقا مشفق را رحمت کند، وقتی به آیت‌الله العظمی آقا سیّد احمد آقای خوانساری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) عرضه داشته بود: آقا! شما با این کبر سنّتان قریب به 100 سال، چگونه است که دست روی زمین نمی­گذارید بلند می­شوید، ما فرزند شما هستیم (ایشان قریب به 80 سال داشتند) عصا دستمان است؟ فرمودند: عمل به مستحبّات، دوری از مکروهات.



یعنی این‌ها تکلیف‌گرا بودند. این مستحب است، چشم. این مکروه است، انجام نده، چشم. نمی‌گفتند: چه کسی گفته مکروه؟ ما باید علّت آن را بدانیم، من تا علّت آن را ندانم انجام نمی‌دهم. خیلی از این مکروهات و مستحبّات را داریم که بعضی‌ها از این حرف‌ها می­زنند، امّا آن مرجع عظیم‌الشّأن می­فرماید: عمل به مستحبّات و ترک مکروهات. این تکلیف‌گریی است. تکلیف گرایی یعنی این را انجام بده، چشم.



نشانه حمد عملی



«فمن وجد ذلك فليعلم أنّه من اللَّه تعالى فليحمد اللَّه». فاء را بر سر «مَن» آورده، نفرمود: «و مَن»، بلکه فرمود: «فمن». فاء به معنی تحقیقاً و پس است. معنی آن این می‌شود که پس به تحقیق آن کسی که اینگونه یافت در درون خودش که این‌ها مِن الله است، «فليحمد اللَّه» پس باز هم دائم در مقام حمودیّت قرار می­گیرد.



یک حمد لسانی است که می‌گوییم: الحمدالله، امّا مقام حمودیّت و حمد حقیقی چیز دیگری است. ما در سال 80 در تفسیر سوره حمد، جلسات متعددی راجع به مقام حمودیّت بحث کردیم. در آن مقام حمودیّت، اصل قضیّه به افعال است. تمام وجود او حمد خدا می­شود؛ یعنی شکرگزار است و عمل او بیشتر می­شود.



نشانه حمد عملی و مقام حمودیّت این است که نسبت به آن عمل قویتر می­شود و آن را بیش