بسته ویژه اشعار آئینی/با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم...
وارث :::: تو ولي هستی و منجی ولایت زهراست :::کار من نیست که بنشینم املات کنم شأن تو نیست که در دفترم انشات کنم عین توحید همین است که قبل از توبه باید اول برسم با تو مناجات کنم سالی یکبار من عاشق نشوم می میرم سالی یکبار اجازه بده لیلات کنم همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توأیم حق بده پس همه را خاک کف پات کنم تو ای پیر طریقت که سر راه منی آنقدر معجزه دیدم که مسیحات کنم از خدا خواسته ام هرچه که دارم بدهم جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم تو همانی که خدا گفت : تو رب الارضی سجده بر اشهد ان لّایی الاّت کنم مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو اشهد انّ علی ولی الله بگو آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه نجف بيشتر از همه آماده ی مهمان شدنم آنکه از کفر در آورد مرا مهر تو بود همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم ده ذی الحجه ي من هجده ذالحجه ي توست هشت روز است که آماده قربان شدنم جان به هرحال قرار است که قربان بشود پس چه خوب است که قربانی جانان بشود شأن تو بود اگر این همه بالا رفتی حق تو بود که بالاتر از اینجا رفتی شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است تو از این حیث روی عرش معلاّ رفتی انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج اوصیاء نیز نرفتند تو اما رفتی به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی باید این راه به دست دگری حفظ شود علّت این بود که تا خیمه ي زهرا رفتی تو ولي هستی و منجی ولایت زهراست تو هدایت گری و نور هدایت زهراست آی مردم بخدا نیست کسی بر تر از این ازلی طینت اول تر و آخر تر از این تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر بخدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این آن دو تا ذات در این مرحله یک ذات شدن این پیمبر تر از آن، آن پیمبر تر از این دست گرم پدر فاطمه در دست علی ست بعد از این بار نبوت همه در دست علی ست علي اکبر لطیفیان::: آقا نظر به چشم تر مادرم نما ، بوی محرم آمده عاشق ترم نما :::دلها اگر که بال برای تو میزنند هر شب سری به سمت سرای تو میزنند جبرئیل میشوند تمام کبوتران وقتی که بال و پر به هوای تو میزنند از وصله های کهنه نعلین خاکی ات پیداست سر به سوی خدای تو میزنند هر شب فرشته ها که به معراج می روند دستی به ریشه های عبای تو میزنند بینند اگر خیال تو را بت تراش ها تا روز حشر تیشه برای تو میزنند بر سینه ام نوشته خدا والی الولی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد فصل ظهور نفس رسالت رسیده است میخواهد ازخدای به گامش توان دهد باید سه روز صبر کند در غدیر خم تا که به روی منبری از دل اذان دهد میخواست حق که آینه ای در برابر ... ... آئینه تمام نمایش مکان دهد میخواست حق که عین نبی را عیان کند میخواست حق که دست خودش را نشان دهد شوری میان عرصه ی محشر بلند شد دست علی به دست پیمبر بلند شد وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند جنگاوران معرکه ها در به در شوند وقتی غضب کند همه در خاک میروند گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند چشمش اگر به پهنه میدان نظر کند گردن کشان دهر همه بی سپر شوند از ضرب ذوالفقار، خدا فخر می کند سرهای بی شمارِ جدا بیشتر شوند فرقی نمی کند که یسار است یا یمین آنقدر سر زند که دو سر، سر به سر شوند این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است این شیر ، شیر حضرت حق است حیدر است سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم وقتی که حرف ؛حرف ولایت مداری است ما دم ز غیر، تا دم آخر نمی زنیم وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست سنگ کسی به سینه باور نمیزنیم فصل بصیرت است به جز با لوای او حتی قدم به صحنه محشر نمی زنیم ما را فقط به پای ولایت نوشته اند ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم عطری بده که غنچه نیلوفرم کنی تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد پروانه آفرید که خاکسترم کنی دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش روزی مرا بگیری و انگشترم کنی من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم بهتر همان که آینه دیگرم کنی نان جوئی به دست تو دیدم چه میشود.... ...هم سفره غلام خودت قنبرم کنی همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز دستی کشی به روی سرم سرورم کنی آقا نظر به چشم تر مادرم نما بوی محرم آمده عاشق ترم نما حسن لطفی::: عشق علي كه قسمت هركس نمي شود ، سلمان اگر نبود، سعادت نداشتيم :::مولا اگر نبود،ولايت نداشتيم روز حساب، باب شفاعت نداشتيم عاشق نمي شديم اگر مرتضي نبود نسبت به اهل بيت ارادت نداشتيم عشق علي كه قسمت هركس نمي شود سلمان اگر نبود، سعادت نداشتيم مولا اگر نبود، عجم سرشكسته بود ما غيراز او اميد حمايت نداشتيم اسلام ما نتيجه ي لبخند مرتضي است با زور تيغ ، ميلِ هدايت نداشتيم مولا اگر نبود، ري از دست رفته بود تاريخ هشت سال رشادت نداشتيم اين انقلاب بي مددش پا نمي گرفت شور قيام و شوق شهادت نداشتيم ما از دعاي خيرِ علي رزق مي خوريم اين طور اگر نبود، روايت نداشتيم رونق نداشت حجره ي انصاف هايمان بركت به كار و كسب تجارت نداشتيم شبهاي جمعه گريه مان ارث مرتضي است ما بي كميل حال عبادت نداشتيم محشر كه دست مردم سرگشته خالي است بيچاره مي شديم ؛ ولايت نداشتيم وحید قاسمی ::: عارفم یا علی مدد گویم ، ذکرتان را الی الابد گویم :::خواستم عشق را نظاره کنم چشمها را پر از ستاره کنم خواستم تا که از شب شعرم قطعهای نذر جشنواره کنم عشق فرمود نذر نام علی صد و ده بار استخاره کنم گر که شعری قشنگ میخواهم به علی بیشتر اشاره کنم میشود با حروف نام علی وزن اشعار را اداره کنم جای دارد به وصف این آقا هر چه میبینم استعاره کنم گر چه اینها به ما نمیگنجد بحر در کوزهها نمیگنجد هر صفا با علی صفا دارد هر کسی با علی خدا دارد روی قلب ستاره بنویسید مثل آقای ما کجا دارد چه کسی جز امام اول ما پسرش شهر کربلا دارد هر چه دارد مسیح مریم از خاک نعلین مرتضی دارد وقت معراج جز علی چه کسی جا به دوش فرشتهها دارد یا کدامین بزرگ در دنیا دور خود اینقدر گدا دارد عشق اگر عشق هم بود تنها با ولای علی بها دارد آیت والی الولی مددی صد و ده بار یا علی مددی صاحب رودخانه کوثر دست پروردهاش بود بوذر آن امامی که در زمان نماز میدهد در رکوع انگشتر آنکه در لابلای جنگ احد با نود زخم میکند محشر آن بزرگی که کار کوچک او کندن چارچوبهٴ خیبر آن جوانی که عبدودها را با یکی ضربه میکند بی سر ذکر هر پهلوان به میدانها اسدالله یا علی حیدر آنکه محضش وقوع ردالشمس میشود با دعای پیغمبر دافع سیئاتمان حیدر عجلوا بالصلاتمان حیدر کاش میشد خطابمان بکند با نگاهی شرابمان بکند کاش میشد ابوتراب جهان زیر پایش ترابمان بکند تو دعا کن نیاید آن روزی که بخواهد جوابمان بکند ما گناه کبیرهایم اما کاش آقا ثوابمان بکند ما گروه دعای نامقبول باید او مستجابمان بکند مثل قنبر دوباره ما را هم چه شود انتخابمان بکند کاش میشد که خون ما ریزد در ره عشق آبمان بکند یا علی یا مسبب الاسباب ما رعیت فقط شما ارباب ای وجود توبرکت عالم ای منا ای صفا و ای زمزم افتخار عشیرهٴ حوا ایلیای قبیلهٴ آدم نظر شبّر و شبیر شما بی دوا درد را کند مرهم ذکر نام تو را خدای ودود مینویسد به حلقهٴ خاتم بر بلند سه تیغ عاشورا زده عباستان فقط پرچم کاش میشد مرا نگهداری مثل مقداد و قنبر و میثم عارفم یا علی مدد گویم ذکرتان را الی الابد گویم علی زمانیان::: روزیم را شب عید است کمی اشک بده :::من مریض توأم ای شاه شفا میخواهمبی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهممن بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنمتازه امشب سفر کرب و بلا میخواهمتا محرّم بشود چند شبی مانده هنوزروزی نوکری از دست شما میخواهمدامنت را دمی از دست من آقا نکشیبهر شالم نخی از کنج عبا میخواهمالتماست بکنم میکنی آقا نظریچادر سوخته فاطمه را میخواهمیک دعا کن که دل نوکر تو قرص شودکارم از کار گذشته ست دعا میخواهمروزیم را شب عید است کمی اشک بدهراضی ام ؛ اشک مرا هم زهمان مشک بدهمهدی نظری/1102101305