حجت الاسلام دهبان: تجسس در زندگی مردم حرام است

غیبت
«مَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»1 خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم اشاره می کند: ای کسانی که به لقاء پروردگار ایمان آورده اید عمل صالح به جا بیاورید و در این عمل صالح کسی را شریک قائل نشوید. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به سعد بن معاذ2 وصیت کردند: ای سعد وصیتی به تو می کنم این وصیت را حفظ کن و به آن عمل کن. وقتی به معراج رفتند و آسمان ها را طی کردند به یک ملک مقربی رسیدند و از حضرت جبرائیل علیه السلام پرسیدند: ای جبرئیل این ملک چه ملکی است و کار او چیست؟ حضرت جبرئیل فرمود: این ملک الهی در آسمان اول است و ماموریت خاصی را در آسمان اول به عهده دارد.
وقتی شما عمل صالحی را انجام می دهید این عمل شما تبدیل به نور می شود. این عمل خیر شما را که تبدیل به نور شده است دو ملک به آسمان ها می برند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سعد بن معاذ فرمودند: در ملکوت هفت آسمان وجود دارد. وقتی عمل شما را به آسمان اول می برند عمل شما نورش مانند خورشید است و می تاید. وقتی عمل را می برند ملک آسمان اول به این دو ملک می گوید: این عمل را بگیرید و نورش را به صورت آن فرد بزنید و به خودش بدهید.
آن دو ملک برایشان سوال پیش می آید و می گویند: به چه دلیل؟ عمل به این بزرگی را برای چه به خودش برگردانیم؟ آن ملک مقرب می گوید: من نماینده خدا در آسمان اول هستم. مامور خداوند هستم که در آسمان اول نامه اعمال را بازرسی کنم. اگر در عمل شما غیبت وجود داشته باشد این عمل را از شما ضبط کنم و به خودتان برگردانم.
اصحاب خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می روند و می پرسند: یا نبی الله غیبت چیست؟ غیبت را برای ما توضیح دهید. عمدتاً اعمال ما از آسمان اول به بالا نمی رود. پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمودند: غیبت را به کلامی می گویند که از زبان شما خارج شود و این کلام باعث رنجاندن خاطر کسی شود و مهم نیست که چه باشد خوب باشد یا بد باشد.
عایشه می گوید: نوبت این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خانه ما باشند. زنی آمد و از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال شرعی پرسید. وقتی که از منزل خارج شد به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کردم: یا نبی الله دامن این زن چقدر بلند بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ساکت باش. غیبت خواهر مومنت را انجام دادی.
باز هم عایشه نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله مهمان خانه ما بود. زنی آمد و مسئله ای را از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید، وقتی که رفت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا نبی الله این زن چقدر قدش کوتاه است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باز هم فرمودند: ساکت باش. غیبت خواهر مومنت را انجام دادی.
تجسس نکردن در کار مردم
در قرآن ما 6 آیه داریم که نهی از غیبت می کند. بعد از این آیات، قرآن می آید و راه حلی برای ما می گذارد. قرآن کریم می فرماید: اولین کاری که نباید انجام دهید تجسس در کار مردم است. تجسس در زندگی مردم حرام است.
گمان بد به کسی نداشتن
دومین راه حلی که می دهد این است که می فرماید: اگر تجسس در زندگی مردم کردی کار بدی کرده ای ولی دومین کار را انجام نده و آن هم گمان بد است.
امام رضا علیه السلام می فرمایند: ده خصلت است که به واسطه آن ده خصلت ایمان مومن کامل می شود و یکی از آن ده خصلت این است که مومن باید خوش گمان باشد. مومن باید متواضع باشد. باید خوش گمان باشیم. طلبه ای پای درس مرحوم سید مهدی قوام می رفت. سید مهدی قوام یکی از منبری های شهر تهران بود و درس اخلاق می گفت. طلبه ای پای درسش رفت و یک روز سید مهدی را در خیابان ری دید که دارد حرکت می کند. زنی پشت سر او دارد حرکت می کند که علی الظاهر آن زن ظاهر و حجاب درستی ندارد. او فکر می کند که این دو با هم نیستند. چند روز که آن ها را زیر نظر می گیرد می فهمد که هر روز او با سید مهدی است و با هم رابطه ای دارند. در دلش می گوید: آقا سید مهدی هم این کاره است. او هر روز کنجکاوتر می شد و بیشتر فضولی می کرد.
گفت: آن ها را تعقیب کنم ببینم چه می کنند. آن ها را تعقیب کرد و دید که در مسافرخانه ای رفتند که به اتفاق اسم آنجا هم خوش نام نبود. در دلش می گوید: این سید به ما می گوید: حلال و حرام و محرم و نامحرم ولی خودش این کارها را می کند. در صورتی که ما در اسلام داریم که اگر چیزی دیدید خوش گمان باشید و بگویید شاید گرفتار است یا بی خانمان است و به سید مهدی پناه آورده است. او مدتی پای درس سید مهدی قوام شرکت نکرد و یک روز در خانه اش نشسته بود و با خودش گفت: به کلاسش بروم و به ریش سید مهدی قوام بخندم. به مسجد رفت و به یکی از ستون ها تکیه داد. سید مهدی قوام آمد و بالای منبر رفت و شروع به سخنرانی کرد.
می گوید: سید مهدی قوام داشت برای جمع سخنرانی می کرد ولی انگار فقط برای من سخنرانی می کرد. می گفت: جوان اگر یک نفر را با سید مهدی قوام دیدی و بی حجاب بود چرا از کوچه خوش انصافی نرفتی؟ شاید مریض است و به درب خانه سید مهدی آمده است تا کمک بخواهد، شاید همسرش زندانی است و برای آزادی همسرش کمک می خواهد. حرف های سید مهدی را گوش کرد و وقتی درس تمام شد هنوز که هنوزه قلبش چرکین بود.
چندی بعد خبر رسید که سید مهدی قوام فوت کرده است. با خودش گفت: دیگر وقتی فوت کرده است در تشییع جنازه اش شرکت کنم. بدی ما این است که تا وقتی کسی را از دست می دهیم عزیز می شود. در تشییع جنازه سید مهدی قوام یکی از رفقای سید مهدی قوام او را دید و به او گفت: سید مهدی خیلی فرد خدومی بود. خیلی به ملت خدمت کرده است. او در ذهنش می گفت: بله خیلی خدمت کرده است و یاد آن جریان ها می افتاد.
او گفت: ما یک دهه فاطمیه با سید مهدی به شمیران برای منبری می رفتیم و وظیفه من هم این بود که او را به آنجا برسانم. شب آخر فاطمیه سید مهدی به منبر رفت و مزد جلساتش را هم به او دادند. داشتیم نزدیک ماشین می شدیم و سید مهدی به او گفت: حالش را داری امشب به عیاشی برویم؟ او با خودش گفت: سید مهدی که درس اخلاق می گوید و آیت اللهی است! گفت: آقا سید اگر شما به عیاشی می آیید من هم می آیم. گفت: باشه. ماشین را روشن کرد و گفت: به میدان بهارستان برو. میدان بهارستان رفتند و به او گفت: این بغل میدان چند زن فاحشه هستند برو و خوشگل ترین و جوان ترینشان را صدا کن. آن فاحشه که سمت ماشین آمد، سید مهدی شیشه را پایین کشید و شروع به صحبت کردن با او کرد. دخترم، من پسر مهدی فاطمه هستم. ده شب برای مادر پهلو شکسته ام منبر رفتم. ده شب برای مادرم روضه خواندم. این مزد ده شب منبر رفتن من است. دخترم حیف است. تو جوان هستی. این را بگیر و شماره خانه ام و آدرس را پشت این پاکت نوشته ام. هر وقتی که پولت تمام شد زنگ بزن و سراغم بیا و من به تو پول می دهم. دختری که فاحشه بود گریه می کرد و می گفت: به حق مادرت گناه را بوسیدم و کنار گذاشتم.
/1102101304
پی نوشت:
1.
آیه 110 سوره کهف
2.
ابوعمرو سعد بن مُعاذ از اصحاب پیامبر اسلام (ص) و رئیس قبیله اوس بود که پس از بیعت عقبه اول، به دست مصعب بن عمیر در مدینه اسلام آورد و به تبعیت از او، تمام خاندانش مسلمان شدند. وی در جنگ بدر و احد مردانه جنگید و از نزدیکان و مستشاران پیامبر (ص) بود. در جریان پیمانشکنی بنیقریظه و پس از شکست ایشان از سربازان اسلام، سعد به عنوان حَکَمِ ایشان انتخاب شد. در جنگ خندق زخمی شد و از این زخم درگذشت. نقل شده که پیامبر (ص) فرمود: در تشییع جنازۀ وی هزاران مَلَک شرکت داشتهاند. در منابع اهل سنت، آمده است که مرگ وی عرش الهی را به لرزه درآورد!