اشعار آیینی ویژه ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها

کد خبر: 49261

وارث : ... مادرت آسمان خوبی ها ، پدرت از اهالی بالا ...مادرت آسمان خوبی ها پدرت از اهالی بالا ای که شاگرد اشک تو آدم ای هوادار عشق تو حوّا گوشه ای از نجابتت مریم شمّه ای از عروج تو عیسی متحیّر ز صبر تو ایوب متوسل به طور تو موسی همه شاگرد مکتبت هستند از مسیحی گرفته تا بودا پرچم کربلا به شانه ی توست ای علمدار عصر عاشورا فتنه ها را تو بر ملا کردی کربلا را تو کربلا کردی روح مضمون ناب یعنی تو رمز پاکی آب یعنی تو وامدار تلألؤ ات خورشید حضرت آفتاب یعنی تو ملأت کلّ شی یا زینبهمه با این حساب یعنی تو صاحب رأیت القیام حسین واژه ی انقلاب یعنی تو منجی تنگنای آخرتی پس حساب و کتاب یعنی تو غیر محرم کسی ندیده تو را جلوه ی در حجاب یعنی تو جنس نوری عقیله ی عشقی تو بزرگ قبیله ی عشقی مستجاب دعای بارانی رحمت لحظه های بارانی گاه گاهی که چشم تو ابری ست رنگ حال و هوای بارانی روی سجاده نم نم باران نیمه شب ها صدای بارانی آسمان با دل تو می گیرد پس تو بی شک خدای بارانی بی برادر چقدر می باری خواهر نینوای بارانی کربلا، کوفه، شام، کرب و بلا همه جا پا به پای بارانی خرّم و سبز در بهارانی شیعیان را نزول بارانی هم به دنیا هم آخرت هستی شأن آیات مغفرت هستی ای که در اشک هم مساوی با اجر هر دو برادرت هستی تو شبیه خدیجه ای بانو یعنی یار پیمبرت هستی مادری می کنی برای حسین خوب شد بعد مادرت هستی چوب محمل گواه عاشقی است پای معشوق با سرت هستی ابر خون روی چهره ات یعنی و اذا الشمسُ کوِّرت هستی خواهر بوی سیب بانو جان یار شیب الخضیب بانو جان آفتاب نگاه تو زیباست آسمان پناه تو زیباست چشم هایت ندیده جز خوبی کربلا در نگاه تو زیباست رخ خورشید مغربی شده است بس که بر نیزه ماه تو زیباست ناله های تو نوحه می خواند روضه ی اشک و آه تو زیباست کودکان پا برهنه دنبالت چقدر این سپاه تو زیباست تو و هشتاد و چهار کودک و زن بی کس و خسته و جدا ز وطن حسین رستمی    ... خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم ...خانه خراب عشقم و سربارِ زینبم در به در مجالس سالار زینبم این نعره ها و عربده ها بی دلیل نیست یک گوشه از شلوغی بازار زینبم هر کس به بیرق و علمش چپ نگاه کرد! با خشم من طرف شده؛ مختار زینبم آتش بکش، به دار بزن، جا نمی زنم جانم فداش، میثم تمار زینبم از زخم های گوشه ی ابروی من نپرس مجروح داغ دلبر و بیمار زینبم شکر خدای عزوجل مکتبی شدم من از دعای خیر علی، زینبی شدم غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است انگشت بر دهان شده، حیران زینب است ایوب دل شکسته ی با آن همه مقام شاگرد درس صبر دبستان زینب است هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است! این شعله های خیمه، گلستان زینب است اصلاً عجیب نیست شکست یزدیان وقتی حجاب، سنگر ایمان زینب است او پس گرفت هستی خود را ز گرگ ها پیراهنی که مونس کنعان زینب است امروز اگر حسینی و پابند مذهبم مدیون گریه های فراوان زینبم باور نمی کنم سر بازار بردنت! نا محرمان به مجلس اغیار بردنت از سینۀ حسین، تو را چکمه ای گرفت از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت پای سفر نداشتی ای داغدار درد ! با یک سر بریده، به اصرار بردنت پهلو کبود! گریه کنان تازیانه ها با خاطراتی از در و دیوار بردنت فهمیده بود شمر غرورت شکسته است از سمت قتلگاهِ علمدار بردنت تو از تمام کوفه طلبکار بودی و... در کوچه هاش مثل بدهکار بردنت در پیش گریه های تو این گریه ها کم است (سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است) وحید قاسمی     ... برای آمدنت لحظه بی قراری کرد ... قلم به دست گرفتم که با خدا باشم قلم به دست گرفتم که از شما باشم قلم به دست گرفتم که از تو بنویسم و با ثنای تو هم دوش انبیا باشم قلم به دست گرفتم در انزوای خودم که غرقتان شوم و از خودم جدا باشم قلم به دست گرفتم که با دو بال غزل در آسمان تو پر وا کنم رها باشم قلم به دست گرفتم در ابتدا اما نشد مسافرتان تا به انتها باشم قلم ز دست من افتاد و دم زدم از عشق کبوتری شدم و پر زدم به شهر دمشق برای آمدنت لحظه بی قراری کرد زمین دوباره خروشید و چشمه جاری کرد فرشته روی زمین را به مقدمت می شست ملک زمینه شب را ستاره کاری کرد مدینه آمدنت را در انتظار نشست و بهر دیدن تو ثانیه شماری کرد طلوع اشک فشانت به مادر و پدرت هوای خانه شان را کمی بهاری کرد شروع ابری و بارانی تو و چشمت مسیر آمدنت را بنفشه باری کرد ولی تمام بهانست خوب می دانم من از نگاه تو شوق حسین می خوانم تو زینب آمدی و خواهر حسین شدی تو زینت پدر و مادر حسین شدی تو آمدی و من از خنده هات فهمیدم که ناز کرده ای و دلبر حسین شدی تو در کتاب خدا نه که بین مصحف عشق نزول کرده ای و کوثر حسین شدی رسیده ای و خداوند کرده مبعوثت که بعد واقعه پیغمبر حسین شدی تمام کوفه به  هم ریخت تا لبت وا شد چو خطبه خوان شدی و حیدر حسین شدی ...اگرچه بانویی اما علیِ کراری ....فقط به دست خودت ذوالفقار کم داری کدام واژه رسد بر مقام تقدیرت کدام شعر و غزل می کنند تصویرت به فهم و درک مقامت عقول کل بشر هنوز هم که هنوزست مانده درگیرت مفسران همه انگشت بر دهان هستند ز آیه ای که شنیدی و طرز تفسیرت حدیث چشم تو دیده به دیده می چرخد و اشک ها همه مأمور امر تکثیرت بدان که بعد علمدار تو علمداری فدای دست تو و شانه علمگیرت تو در اسارتی اما جلیله ای زینب به حق حق که تو الحق عقیله ای زینب تویی انیس غم و غم مجانبت بانو که اشک و غصه شده قوت غالبت بانو چه با شکوه به صحرا رسیدی اما بعد کسی نماند که باشد مراقبت بانو از آن طرف که بلا پشت هر بلا دیدی ولی به عرش رسیده مراتبت بانو به دستْ خطّ خودت حک شده به دفتر غم تمام آن چه که دیدی، مصائبت بانو ز دست می دهد ایوب عنان صبرش را فقط ز خواندن قدری مطالبت بانو اگر چه قد رشیدت خمید بی بی جان کسی شکست شما را ندید بی بی جان توان بده بپرم در هوای دستانت توان بده که شوم غم سُرای دستانت بگو از آن چه که حس کرد دست حیدریت بگو که شعر بگویم برای دستانت از آن امام بدون سپاه عاشورا که بود ملتمس یک دعای دستانت از آن طناب ضخیم پُر از گل سرخی که داشت شرح غم ماجرای دستانت از آن سه ساله پیر پر از کبودی ها که گیسویش شده بود آشنای دستانت من از نسیم دو دست تو یاس می بویم به ذات فاطمی تو سپاس می گویم محمد بیابانی       ... این مملکت که گریه کن توست مال تو ...راهی نشانمان بده حالا که آمدیم عشقی به جانمان بده حالا که آمدیم تا آمدیم لکنتمان بیشتر شده حالا زبانمان بده حالا که آمدیم ما خائفیم مضطر و عبدیم، سائلیم شب را امانمان بده حالا که آمدیم چیزی نمانده است ز باقی عمرمان بانو زمانمان بده حالا که آمدیم از جرعه های مهریه ی مادرت رسید یک لقمه نانمان بده حالا که آمدیم ما آمدیم حضرت زینب به عشق تو ما مانده ایم و حسرت شهر دمشق تو بارگهت زمینه ی پرواز بال من عشق زیارت حرم و حس و حال من شوقی برای دیدن سوریه دارم و این عشق دیدن حرم تو حلال من بانو به چشم ها تو بگو : "اِبکِ للحسین"! وقت سوال کردن این بغض ها : "لمن ؟" این مملکت که گریه کن توست مال تو این چشم ها که گریه کن توست مال من اکنون نشسته ام و فقط فکر می کنم شهر دمشق - زینب کبری - سه ساله ... من!! هاشمیون زمان عبورت تمام قد پا می شوندُ فاطمه گویی قدم زند ای تو سکوت محض پر از شور فاطمه تا شهر شام مقصد و منظور فاطمه یعنی در امتداد قیام مدینه ای .. زهراست آفتاب و تو منشور فاطمه ما را بس است تا ابد الدهر این که تو یک ذره نورمان دهی از نور فاطمه تصویر مادرت شده ای ای مجلّله! یعنی شدید: انسیه - منصوره - فاطمه ای جلوه های فاطمه در دشت کربلا دیدیم با وجود تو برگشت هر بلا نام حسین ذکر لبت ای مخدره! شهد حسین در رطبت ای مخدره! ای عالمه - بدون معلم - مفسره! عباس غرق در ادبت ای مخدره! فرمود: خواهرم که ز یادت مبر مرا بین قنوت نیمه شبت ای مخدره! دنیا سکوت می شود هنگام خطبه ات با آن فصاحت عربت ای مخدره! هر کس که بر حیای شما اقتدا کند جنت برای او وَجَبَت ای مخدره! چون که حسین محو تماشات می شود نوکر فدای عمه سادات می شود ... مجتبی کرمی      ... خوبان روزگار مسلمان زینبند ...خوبان روزگار مسلمان زینبند دیوانۀ حسین و پریشان زینبند آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند حتما کنیز و پیر غلامان زینبند در جنت الحسین تمام حسینیان هستند غرق ناز که مهمان زینبند مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان بیچارۀ طنین حسین جان زینبند هفتاد و چند کشتۀ آقای کربلا مردان آسمانی گردان زینبند عباس با تمام جلال و ابهتش بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش مدیون او کرامت صاحب کمال ها شد نام او اجازۀ پرواز بال ها یک شب بدون نافله از عمر او گذشت این جمله را نوشته خدا در محال ها کوری چشم خیرۀ ابن زیاد ها زیباست در نگاه ظریفش محال ها او مثل مادر و پدرش بی قرینه است شرمنده می شوند ز وصفش مثال ها شعرم به درد مدح و مقامش نمی خورد زینب کجا و بازی این قیل و قال ها دنیا شوند شاعر او باز هم کم است مکتب نرفته عالمه ی هر دو عالم است کعبه رقیب حرمت زینب نمی شود عالم حریف هیبت زینب نمی شود این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها یک قطره از کرامت زینب نمی شود تنها به احترام حسینش اسیر شد هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا در هر مکان که صحبت زینب نمی شود باید به سوی عرش خدایش سفر کند روی زمین رعایت زینب نمی شود زینب اگر نبود محرّم نداشتیم هیئت نبود، این همه آدم نداشتیم استاد حفظ منزلتش مجتبای او ارباب ما ز ملتمسین دعای او تا لحظه ی شهادت پیغمبر حرم نشنیده اند غیر محارم صدای او فرعون شام را سر جایش نشاند و رفت موسی شد و شجاعت او شد عصای او بوده سه سال حضرت ریحانة الحسین شاگرد درس عفت و حجب و حیای او حتی ز کودکان شهیدش نبرد نام قربان نذر دادن بی سر صدای او ما بندگان بی سر و سامان زینبیم دیوانه ی نگاه دو طفلان زینبیم وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر با شمر ها و حرمله ها همسفر شود بین حرامیان سپَر هر اسیر شد اما کسی نبود برایش سپَر شود با دست های بسته نمی شد به سر زند سر را شکست تا کمی آرام تر شود نفرین به دست آن که به او وحشیانه زد ای خاک بر سرم به تنش تازیانه زد محمد حسین رحیمیان     ... ای دختر تجلی توحید آمدی ...آنان که مشق اشک مرتب نوشته اند با خط عشق این همه مطلب نوشته اند آنان که بال گریه در آورده اند را هم دوش انبیاءِ مقرب نوشته اند این چند خط مختصر اما مفید را هر روز خوانده اند که هر شب نوشته اند تقدیر دو پیالۀ ما را هزار سال پیش از شروع گریه لبالب نوشته اند تکلیف چشم های مرا از همان نخست از روی اشک حضرت زینب نوشته اند یعنی که تشنگی ام از این مشرب است و بس یعنی امام گریۀ ما زینب است و بس ای دختر تجلی توحید آمدی ای ماه! روی دامن خورشید آمدی ای لاله ای که قبل شکوفایی ات حسین هرگز چنین شکفته نخندید آمدی هر چند در حجاب ولایت نهفته ای روشن تر از تمام موالید آمدی در خانۀ زمینی زهره از آسمان ای ماه، ای ستارۀ ناهید آمدی راهی دراز را به هوای برادرت با صد هزار آرزو - امید آمدی از نسل آفتابی و مهتاب در حجاب پلکی بزن به روی برادر کمی بتاب آیینه نیست این که نشسته برابرت هم شکل توست، مثل پدر مثل مادرت سیب بهشت، سیب علی، سیب فاطمه یک نیمه اش تو هستی و نیمی برادرت نور است و نور هر طرفی را نظر کنی لذت ببر از این همه خورشید در برت قلبت شبیه قبله نما دیده ی تو را برده به سوی کعبۀ ابروی دلبرت دختر شدی نه این که فقط خواهری کنی باید برای اشک پدر مادری کنی ای کام عرش تشنۀ یک ربنای تو مشتاق حال راز و نیازت خدای تو خالق یکی و عشق یکی و  وفا یکی نشنیده است گوش  فلک هم دو تای تو وقتی که رو به قبله کنی جلوه می کند در آسمان هفتم حق رد پای تو ما نه که بوده وقت نماز شبانه ات چشم امام ملتمس یک دعای تو هر کس شهید عشق تو شد زنده می شود باید بمیرد آن که نمیرد برای تو در قدر کس چنان تو جلیله نمی شود هر بانوی عشیره عقیله نمی شود چه کوچک است وسعت دنیا به چشم تو کوچک تر از ستاره از این جا به چشم تو تو از کدام پنجره دیدی که کربلا هر "ما رأیت" بود "جمیلا" به چشم تو انگار فصل بارش چشم تو دائمی ست آخر که ریخت این همه دریا به چشم تو در صورت سه ساله چه نقشی نشست که شد زنده یاد صورت زهرا به چشم تو مانند تو که طعم بلا را چشیده است؟ دوشت هزار بار مصیبت کشیده است قلب قرار عرش خدا بی قرار توست نبض نظام بخش جهان هم جوار توست تو حیدر میان حجاب و رقیه هم چون قاب عکس کوچک زهرا کنار توست با نیم اشاره ات نفس زنگ اشتران در سینه حبس شد اگر، از اقتدار توست با خطبه کاخ ظلم و ستم را به هم زدن یا کار مادر تو بود یا که کار توست با تیغۀ حجاب تو دشمن شکست خورد این جنگ تو، حماسۀ تو، کارزار توست یک گوشه از روایتت آیات مریم است روز ولادت تو شروع محرم است هر آیه ای ز اشک تو یعقوب می شود هر سوره ای ز صبر تو ایوب می شود یاد طلوع غربتت افتاده ام اگر تنگ غروب ها دلم آشوب می شود بر مصحف جبین تو با خط سنگ ها در شام عمق فاجعه مکتوب می شود در مجلسی که سهم لبت خطبه خواندن است سهم لب برادر تو چوب می شود بانو دلم گرفته شبیه صدایتان رخصت بده کمی بنویسم به جایتان یا بر سر من، از سر نی، سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده با گیسوی رها شده در دست بادها از نی، مسیر قافله ات را نشان بده جانم به لب رسیده، ولی جان نداده ام گفتم به دل، که صبر کن و امتحان بده نیزه سوار گشته ای و تند می روی؟ جا مانده ام، برای رسیدن، زمان بده پایم دگر برای خودم نیست، باغبان! بر ساقه های مرده ی من، باز جان بده دیدم که گفت، چشم ربابت به نیزه دار گهواره ی عزیز دلم را تکان بده خون تو و حجاب من، ارکان کربلاست کشتی به گل نشسته، مرا باد بان بده محسن عرب خالقی   ... ای نازنین بناز خریدار زینب است ...امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است امشب که از نسیم حضوری لبالب است شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است شامی که روشنایی روز است امشب است امشب شب ملیکه دادار زینب است   این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است این سجده سجده بر قدمی جاودانه است این شعله شعله نگهی عاشقانه است از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است عالم محیط و نقطه پرگار زینب است   سّری رسید و معنی ام ‌الکتاب شد نوری دمید و قبله هر آفتاب شد چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد زیباترین دعای علی مستجاب شد زهراست این که در دل گهواره قاب شد امشب تمام گرمی بازار زینب است   بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت تصویر جلوه‌های خداوار زینب است   این کیست این که سجده کند عشق در برش این کیست این که سینه درند در برابرش این کیست این که از جلوات مطهرش عالم نبود غیر غباری ز محضرش فرموده است از برکاتش برادرش آئینه‌دار حیدر کرار زینب است   تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است   سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست از کربلا بپرس علمدار زینب است   سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش تا روز حشر کعبه ایثار زینب است   شمس حجاب گنبد دوار زینب است بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است محبوبه حبیه دادار زینب است مسطوره سلاله اطهار زینب است اذن دخول در حرم یار زینب است منصوره نرفته سر دار زینب است   نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین طاق فلک علی است به عالم ستون حسین خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین با یک قیامت است هم الغالبون حسین در این قیام نقطه پرگار زینب است   سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟ تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟ عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟ روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟ علامه مفسر قرآن عشق کیست؟ تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است   ققنوس وهم از پی او در توهم است فانوس وصف در صفت وصف او گم است قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است پابوس او تمامی افلاک و انجم است کابوس شام و دولت نامرد مردم است بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است   پیداترین ستاره دیبای خلقت است زیباترین سروده لب‌های خلقت است زهراترین زهره زهرای خلقت است لیلاترین لیلی لیلای خلقت است شیواترین سئوال معمای خلقت است گنجینه جزیره اسرار زینب است   ذرات و کائنات همه مرده یا خموش در احتجاج بود زنی یک علم به دوش قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش آتشفشان قهر خداوند در خروش هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش این رعد و برق نیست که انگار زینب است   خورشید روی قله نی آشکار شد کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد ناموس حق به ناقه عریان سوار شد هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد زیباترین ستاره دنباله‌دار شد در این مسیر نور جلودار زینب است   چشم ستاره در به در جستجوی ماه بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه راحت بخواب چونکه پرستار زینب است   پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست حتی به حال و روز دلش کاروان گریست از خنده‌های حرمله و ساربان گریست بر گیسوان شعله ور کودکان گریست از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست بر خیل اشک قافله سالار زینب است   آن شانه صبور صبوری زما ربود آن قامت غیور قیامت بپا نمود آن شیرزن حماسه عباس را سرود با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود غم را بگو بیا که خریدار زینب است   زینب اگر نبود اثر کربلا نبود شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود زینب اگر نبود علم حق به پا نبود این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود یک یا حسین بر لب ما و شما نبود در کار عشق گرمی بازار زینب است   با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام در اوج اقتدار جهاندار زینب است   زینب کجا و خنده اشرار یا حسین زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین زینب کجا و این همه آزار یا حسین زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است   از نای من به ناله چو افتاد نای نی عالم شنید از پس آن های‌های نی تو بر فراز نیزه و من در قفای نی آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی هجران توست آتش و نیزار زینب است   قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو ای نازنین بناز خریدار زینب است   حاج محمود کریمی      ... بر آل عبا تو نور عيني زینب ...بر آل عبا تو نور عيني زینب تو پشت و پناه عالميني زینب در فضل و شرافتت همين بس باشد اينکه تو شريکة الحسيني زینب خورشيد نجابت و ادب یا زینب با فضل و وقار، منتجب یا زینب در اوج شکوه مثل کوهی بانو هستی تو عقيلة العرب! یا زینب ای آینه عصمت زهرا زینب در صبر و وفا بدون همتا زینب تو محرم رازهای مولا بودی چون فاطمه ای ام ابیها زینبتو مهر قبول کربلايي زینب زهراي بتول کربلايي زینب اي وارث نهضت حسين بن علي در شام، رسول کربلايي زینب یوسف رحیمی     ... او مظهر صفات جلالی حیدر است ...یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد   حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد   دختر در این قبیله تجلی کوثر است بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد   زینب یگانه است خدا هم به فاطمه تا زینب است دختر دیگر نمی دهد   زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد   زینب شکوه خواهری اش را در عالمین دست کسی به غیر برادر نمی دهد   او مظهر صفات جلالی حیدر است یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد   زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس می دهد نخ معجر نمی دهد علی اکبر لطیفیان   ... السلام ای ملیکه ی دنیا ، السلام ای شفیعه ی عقبی ... السلام ای ملیکه ی دنیا السلام ای شفیعه ی عقبی   السلام ای زلال تر از اشک السلام ای مطهر والا   نوه ی دختری پیغمبر نور چشمان سید بطحا   مثل آیینه ی تمام نما روی تو شد خدیجه در زهرا   خوش به حال علی که گردیده... نام پاک تو زینت بابا   صد هزاران فرشته می خواهد تا کشد ناز دختر مولا   بال جبریل بالش سر تو سایه بان تو قامت طوبی   دور گهواره ات چه می بینم لشگری صف کشیده از حورا   همه در نوبت اند تا گیرند بوسه از خاک زیر پای شما   قدری آهسته وحی نازل شد بر وجود مقدس طاها   کلیات کلام حق گردد بی کم و بیش این چنین معنا   واجب الاحترام شد زینب دختر ارشد کنیز خدا   هرکه گرید برای این دختر اجر آن می شود معادل با...   گریه بر غربت امام حسن گریه بر داغ سیدالشهدا   مادر عشق دختر حیدر لب کنم باز بهر مدح و ثنا   در طریق تو مست باید شد از طهوران باده ی الا   هر دلی شد دخیل کوی تو در قیامت نمی شود رسوا   ما گدایان بین راه توایم علیا حضرتا تصدقنا   کرم ار توست ورنه کاسه ما به خدا نیست مستحق عطا   من چه گویم که آیه ی قرآن ز کراماتتان بود گویا   قرص نان تو می کند نازل هل اتی بر سرای آل کسا   چه سحرها نماز شب خواندم تا که شاید تو را کنم پیدا   همه شب های تو مسیحه ی عشق می دهد بوی لیله المحیا   در قنوت تهجدت دیدم رتبه های مقام محمودا   در رکوع تو جلوه های خضوع سجده ات مست ربی الاعلی   در نماز شبت چه ها می دید که حسین گفت التماس دعا   نفحات مقدست بانو زنده سازد دو صد مسیحا را   شصت و نه بار ذکر یا زینب رمز توحید را کند افشا   هرکه آواره ی حسینت شد در حریم تو می کند ماوا   خاطرت را ز بس خدا می خواست با حسین آفرید قلب تو را   السلام ای شریکه الارباب فانیا للحسن سر تا پا   تا که مهر تو در دلم باشد سایه ی عشق بر سرم بادا   دستگردان شدی میان حرم تا رسیدی به دامن لیلا   کشتی ارباب عشق بازان را ناز دار خدا دودیده گشا   بین هر تار معجرت بینم آیه ی کاملی ز حجب و حیا   چادرت محترم تر از کعبه صورتت در حجاب بی همتا   در چهل سال گفته همسایه که ندیده است سایه ات حتی   کسب فیض از تو کرده ام بنین تا که گردیده مادر سقا   آمدی تا که پر کنی جای مادرت را میان بیت ولا   آمدی و چه زود می پیچد بین خانه صدای «وا اُمّا»   کاش این جا تمام می شد کار تازه آغاز می شود غمها   دومین داغ داغ محراب است فرق منشق و ناله ی ابتا   سومین غربتت به یک تشت است لب خونین و ذکر واحسنا   مادر درد السلام علیک صاحب هر مصیبت عظما   جبرییل دلم خبر داده می شوی ار حبیب خود تو جدا   چه می آید سرت خدا داند الامان الامان ز عاشورا   بین گودال بنگری زینب یک گلویی که گشته منحورا   ناله هایی ضعیف می آید گوییا در میان هلهله ها   هاله ی نور گوشه ی مقتل ناله های غریب واغوثا   مادرت بود و دور تا دورش آسیه، مریم، هاجر و حوا   ناله می زد حسین را کشتند با لب تشنه بر لب دریا   یک سوالی برای من مانده بی جواب ای عقیله ی دنیا   تو چه دیدی کسی نمی داند که زدی ناله آه «یا جدا»   از چه بر جد خود نشان دادی تن بی سر دو بار با هذا   این حسینت مرمل بدما گشته جسمش مقطع الاعضا   مو کنان سوی خیمه گاه مرو بهر بوسیدن گلو بازآ   سر خود را بلند کن بنگر روی نیزه سری رود بالا   کاش دشمن دگر حیا می کرد ختم می شد مصیبتت اینجا   بوی جسم حسین می آید ازچهل نعل تازه در صحرا   بعد از آن شد رسالتت آغاز ای علمدار صبر روح وفا   تویی آن اولین ولی فقیه در زمان امام کرب و بلا   این قصیده دگر کنم کوتاه با تمام قصور ای والا   دامنت را به گریه می گیرم تا نمایی برات ما امضا   نذر کردم اگر رسیدم من زنده در آن حریم و صحن و سرا   هر قدم نام تو فقط ببرم تا کنم در حرم به پا غوغا   در شب عید خواهشی دارم می پذیری ز نوکرت آیا؟   آبرودار بر گل نرگس بنما تو سفارش ما را   از حبیبم بخواه برگردد از سفر آن امام خوبی ها   با تمام وجود می گویم اعتقادم میان لوح قضا   کافر عشقم و خراب خراب عاشق زینبم به اذن شما قاسم نعمتی   ... شب تولد تو گریه بر حسینم چیست؟ ... خدا به هیبت یک زن فرود می آید و نسل سینه زنان به وجود می آید   و زن اگر که توئی ما کداممان مردیم ؟ اگر تو روح زنی زن پرست میگردیم   دوباره طرح تو در ذهن من مجسم شد برایم آیه ی توحیدی ات مسلم شد   در آسمان عدم دو سه قطره از اشکت به خاک پست نبودن چکید و آدم شد   شب تولد تو گریه بر حسینم چیست؟ گمان کنم که از امشب ، شب محرم شد   تو ظهر فاجعه یک لحظه چشم خود بستی زمین برای اهالی چونان جهنم شد   غروب کرب و بلا عشق شد پراکنده و بعد با زدن نبض تو منظم شد   تو گریه دار ترین شعر شاعران غمی تو عمق آخر دریای بی کران غمی   تو هر چقدر غمی باز شکل لبخندی و با شکوه تر از قله دماوندی   تو از غزل بوجود آمدی ترانه شدی تو اوج مرثیه بودی و جاودانه شدی   تو فاطمه ، تو علی ، تو پیمبری بانو تو مجتبی ، تو حسینی تو محـــشری بانو   تو انتشار شمیم نجیب شب بوها سحر که شد تو اذان معطری بانو   برای اهل صفا آن دو رکعت جسمی که از هزار رکعت با صفا تری بانو   بیا و آخر این شعر را خودت بنویس برای اینکه خودت حرف آخری بانو هادی جان فدا     ... به آسمان علی ماه روی زینب بین ...دوباره آمده از ره بهار عاطفه ها گلی شکفته شده از تبار عاطفه ها   به آسمان علی ماه روی زینب بین حلول عشق نگر در مدار عاطفه ها   چه کودکی که به والله هیبت الله است از اوست شأن بلند وقار عاطفه ها   مقام صبر خدا داد بر علی و بتول درود بر نسب بردبار عاطفه ها   رسید در بغل یار و با کنایت گفت همیشه عشق بوده در حصار عاطفه ها   مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند هزار شکر که در بند زینبم کردند   عزیز خانه ی حق ماده شیر آورده امیره ایی ز برای امیر آورده   به روی دست علی آنچنان نمایان که خدا دلیل دگر بر غدیر آورده   پیام وحی برای پیمبر خاتم خبر زعالمه ای بی نظیر آورده   شب ولادت گریه است فاطمه امشب که غم به قلب تو درد کثیر آورده   امیر زاده همیشه امیر می ماند در این میانه که نام اسیر آورده   ولادت گل خیر النسا مبارکباد طلوع زین اَب مرتضی مبارکباد   تویی که جلوه ی نامت مرا به بالا برد مرا به سوی خداوند حی یکتا برد   کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی هوای تو ما را به سمت دریا برد   ببین چگونه اسیر نگار گردیدم خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد   به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد   سلام جانب او دادم و به جای جواب چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد   ستاره ی سحر شام کربلا بانو نگاه می کنی و می کُشی مرا بانو   مقیم زلف تو حالی خراب میخواهد چو شمع سوخته جانی مذاب میخواهد   تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش ببین که خانه ما آفتاب میخواهد   بلند می شود آری درفش دین خدا رسول دیگری این انقلاب میخواهد   دلا زسینه می روی به شهر حسین یقین بدار که این شهر باب میخواهد   برای آن که بماند وقار زینبی اش شبیه زانوی سقا رکاب میخواهد   غروب علقمه اقتدار عباس است عقیله خواهر محمل سوار عباس است   تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند میان دشت بلا تو در غمت رها کردند   دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی تو را به کعب نی کینه ها جدا کردند   به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند   نگاه خسته ی یک ناقه سخت می گریید تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند   زدیده گریه ی باران نم نم آمده است شب تولد تو یا محرم آمده است علی شکاری   ... امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد ...امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد امشب خدا تجلّی خود را نشان دهد با خطّ نور ، بر همه خطّ امان دهد   میلاد شیر دخت علی ، شیر داور است سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است   باید دوباره خلقت پیغمبری چنین آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین کز دامنش ظهور کند دختری چنین   فخر رسول و فاطمه "زِینِ اَب"است این امّ الکتاب صبر و رضا ، زینب است این   بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این بعد از بتول عقده گشای علی است این یادآور صدای رسای علی است این آیینه ی تمام نمای علی است این   گفتار وحی در سخنش آفریده اند یا صورتی ز پنج تنش آفریده اند   این مریم مقدس طاهاست ، زینب است این یادگار ام ابیهاست ، زینب است این نور چشم حضرت زهراست ، زینب است این افتخار عصمت کبراست ، زینب است   در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست آثار بوسه های علی روی دست اوست   زینب که لحظه هاست همه یادواره اش زینب که سال هاست سراسر هزاره اش زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش زینب که خلقت است مطیع اشاره اش   زینب که با صدای علی حرف می زند در شهر کوفه جای علی حرف می زند   این است بانویی که پیام آوری کند هنگام خطبه معجزه ی حیدری کند یک عمر بر حسین و حسن مادری کند با دست بسته بر اسرا رهبری کند   باران رحمت است که ریزد ز ابر او دین زنده از قیام حسین است و صبر او   ای در تن مطهر تو جان پنج تن ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن از کودکیت شمع شبستان پنج تن چشم تو آبیار گلستان پنج تن   یادآور تکلم زهرا بیان توست اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست   حیدر ثنات گفته که این حیدر من است کوثر دعات کرده که این کوثر من است خون حسین گفته پیام آور من است قرآن دهد شعار که احیاگر من است   صبر و رضا به مادری ات کرده افتخار خون خدا به خواهری ات کرده افتخار   ایثار و صبر جمله ای از مکتب تواند آیات نور گوهر لعل لب تواند تو آسمانی و شهدا کوکب تواند بالای نیزه محو نماز شب تواند   بسیار زن که صابر و نستوه بوده است کی مثل تو "رَأیتُ جَمیلا" سروده است   بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین بر خطبه ی دمشق تو از مادر آفرین   وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین لبخند فتح زد به سر نی سر حسین   از حنجر حسین تو ، خنجر شکست خورد با خطبه ی تو خصم ستمگر شکست خورد تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد   تو یک تنه تمام سپاه ولایتی حق است این که دختر شاه ولایتی   پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح نازل به سینه ات شد از اوّل کتاب فتح گردیده امّتت سپه بی حساب فتح روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح   "میثم" هماره با تو مگر گرم گفتگوست کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست حاج غلامرضا سازگار    ... شب میلادت گریه مرسوم است ، زیر پایت بهشت معلوم است... کار ِما امشب است با زینب شبِ میلادِ نورها، زینب   سِرِّ وَالنجم و وَالضُحی زینب آمده محور ِکسا زینب   دختر صبر مرتضا زینب السلام علیک یازینب   ای نبوت به شأن زن زینب اسدالله بت شکن زینب   فاطمه حیدر و حسن زینب یک تنه کُلِّ پنج تن زینب   از ازل غرق خویشتن زینب تا ابد غرق ِ درخدا زینب   شب میلادت گریه مرسوم است زیر پایت بهشت معلوم است   پلک های تو حَیُّ  قیوم است قلم عاجز به وصف خانوم است   در حقیقت امام معصوم است درلباس فرشته ها زینب   زینت روزگار بابایی سند افتخار بابایی   درجلالت کنار بابایی دختر با وقار بابایی   تو همان ذوالفقار بابایی ای تجلیِّ لافتی زینب   آمدی سروری به تو دادند شأن پیغمبری به تو دادند   تبر ِحیدری به تو دادند تا که بال و پری به تو دادند   لقب مادری به تو دادند مات و حیرانت انبیا، زینب   آمدی و گدا شدیم همه در مقامت فناشدیم همه   در به در هرکجا شدیم همه راهی کربلا شدیم همه   به خدا با خدا شدیم همه قل هوالله را نَما، زینب   آمدی انّمَا الحیاتِ حسین آمدی زمزم و فرات حسین   ساحل کشتی نجات حسین سرپناه مخدرات حسین   خنده های تو خاطرات حسین خلقک من حسین یا زینب     عشق خیرالعمل درست کند نامت از غم عسل درست کند   این برادر بغل درست کند تاکه ضرب المثل درست کند   سایه بان در محل درست کند ای برادر تو را فدا زینب     سه برادر کبوترت بودند بچه های برادرت بودند   راه بندان ِ معبرت بودند پاسبانهای معجرت بودند   همه پروانه یِ سرت بودند که مبادا به کوچه ها. ..زینب…   ...در مسیر تو یک نفر باشد شمع روشن در این گذر باشد   ناشناسی به دور و بر باشد تا مسیر تو بی خطر باشد   یک قبیله تو را سپر باشد وای از روز کربلا زینب   غصه و درد بی کران هم بود کتک و سنگ بی امان هم بود   ترس از کشتن زنان هم بود دور تو خولی و سنان هم بود   چادرت زیر دست و پا زینب جواد پرچمی   ... تو زینبی و شیر زن بعد کربلا ...آن قدر عاشقیم که املا نمی شود مستی ما که در قلمی جا نمی شود زلف مرا به پنجره های ضریح عشق طوری گره زدند، دگر وا نمی شود باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت هر دختر قبیله که لیلا نمی شود آن کس که خاک پای مریدان میکده ست محتاج معجزات مسیحا نمی شود «تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند حالا شراب می شود و یا نمی شود ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید انگور زاده ایم شبی امتحان کنید شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت از حاجیان کعبه سبز شما نوشت شکر خدا که دست قدر، دست سرنوشت نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید این سجده را فرشته به پای خدا نوشت از ما سوال شد که اسیر تو می شویم؟ ما خواستیم و آیه ی «قالو بلی» نوشت بالای سر در حرم کبریاییش نام تو را به خط خودش با طلا نوشت یعنی تمام جلوه آل عبا تویی آیینه تمام نمای خدا تویی اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت ای بارش همیشه سجاده های نور در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت بانو اگر به آینه ها سر نمی زدید تاریکی همیشه ی دنیا ادامه داشت در آسمان چهارم افلاک جا زدیم آیات رد پای تو اما ادامه داشت تا زندگیت را به تماشا گذاشتی آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت ای آفتاب روشن شب های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری گفتیم دختر اسد الله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری تو از زمان کودکیت تا بزرگیت شیواترین مفسر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می بری بر شانه های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری خورشید روی تو شرف مشرقین شد یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد ای ماورای حد تصور کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو از مادری چنین-چنین دختری شود هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم در انعکاس آینه های زلال تو نزدیک سایه های عبورت نمی شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ از گوشه های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن» بعد کربلا گاهی که طعنه می شنوی صبر می کنی یعنی تویی همان حسن بعد کربلا ای گریه غریبی عریان بی کفن حالا تویی و پیرهن بعد کربلا قلبت تپید و سوره مریم شروع شدغمگین ترین غروب محرم شروع شد ای سایه بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت عباس هم رشیدی قد تو را ندید از بس که سر بزیر بود در برابرت شب زنده دار شام غریبان کربلا دل بسته بر نماز شب تو برادرت ای خطبه صدای تو نهج البلاغه ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت هجده سر بریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت ای قله نجابت توحید، جای تو عطر حضور فاطمه دارد حیای تو علی اکبر لطیفیان     ... ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم ...عاشق شدیم و عاشق حیران ما شدند قومی اسیر زلف پریشان ما شدند آن قدر عاشقیم که عشاق روزگار مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند روح القدس شدیم و تمامی شاعران گرم غزل سرایی دیوان ما شدند یوسف شدیم و بهر تماشای حال ما صدها عزیز راهی زندان ما شدند آن قدر آمدیم و مسلمان او شدیم آن قدر آمدند و مسلمان ما شدند ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم ما را نوشته اند برای گدا شدن سائل شدن، اسیر شدن، مبتلا شدن از آن طرف خلاصه دری باز می شود می ارزد انتظار به این آشنا شدن عشاق سنگ خورده ی دیوار زینبیم پس واجب است غرق تماشای ما شدن وقتی مسیر جای قدم های زینب است میلی نمی کنیم به جز خاک پا شدن اول طواف بعد منا پس چه بهتر است بعد از دمشق راهی کرب و بلا شدن ما را برای راز و نیاز آفریده اند"این کعبه را برای نماز آفریده اند" این کیست که فرشته گلیم آورش شده بال و پر فرشته نخِ معجرش شده دیگر نیاز نیست به گهواره بردنش دست حسین بالش زیر سرش شده از این به بعد خانه ی مولا چه دیدنی است با زینبی که فاطمه ی دیگرش شده زهرا همان که ام ابیهاش گفته اند زهرا همان که مادرش پیغمبرش شده دیروز دختر وجنات خدیجه بود حالا خدیجه آمده و دخترش شده این گونه بود فاطمه شد ریشه بقا این گونه بود فاطمه شد امّ امّها زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت زینب غروب بود ولی انتها نداشت زینب رسول بود ولی مصطفی نشد شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت زینب هر آن چه گفت تماماً حسین بود اصلاً به غیر نام حسین اعتنا نداشت زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم جایی پریده است که پیدا نمی شود حتی عروج این همه بالا نمی شود دیدند صبح آمده اما در آسمان خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود یا ایها الرسول چرا آفتاب صبح در آسمان شهر تماشا نمی شود فرمود: زینب آینه ی روی دخترم آن که مقام بی حدش املا نمی شود چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش امروز آفتاب هویدا نمی شود حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند حقش نبود سر زده بی معجرش کنند لب هاش تشنه بود ولی رود نیل بود بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود زینب، فرشته، آینه، حوریه، عاطفه از جنس خانواده ای از این قبیل بود گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد از دست خانمی که تماماً اصیل بود ویرانه کرد کاخ بلند یزید را زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود علی اکبر لطیفیان      ... قصد كرده است خدا جلوه ی دیگر بكشد ...قصد كرده است خدا جلوه ی دیگر بكشد سوره یِ مریمی از سوره یِ كوثر بكشد بگذارید همین جا به قدش سجده كنم نگذارید دگر كار به محشر بكشد دختر این است اگر، فاطمه پس حق دارد از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد مادرِ دَهر نزائید و نخواهد زائید آن كه را از سرِ این آینه معجر بكشد بالِ جبریل به این قُبه تمایل دارد تا دمشق ست چرا جای دگر پر بكشد؟! زینب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است یكسره جام بلای همه را سر بكشد قبل از اینی كه خودش جلوه كند آماده ست عالمی را به تماشایِ برادر بكشد علی اكبر لطیفیان     ... امشب خدا برای علی حیدر آفرید ...وقت نزول رحمت حق از سحاب شد یعنی که جام دیده ی ما پُر شراب شد   مستی ما به رتبه ی اعلی رسیده است آنگونه که دل همه ی ما خراب شد   زهراترین ستاره ی زهرا طلوع کرد نوری دمید و قبلگه آفتاب شد   بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت در ذره ذره های دلم انقلاب شد   امشب خدا برای علی حیدر آفرید زیباترین دعای علی مستجاب شد   "یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه اش حسین" از شدّت بزرگی اش عالی جناب شد   از بس که شأن و منزلتش پر بها بود وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد ...   ... آمد ندا که نام دل آراش زینب است این گونه شد که زینت بابا خطاب شد   قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید از او سعادت دو جهان را طلب کنید   ما از ازل گدای پریشان زینبیم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم   با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم   ما را خرید و نوکر اربابمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم   طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خراب باده ی جوشان زینبیم   با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود ما قوم در به در،همه سلمان زینبیم   حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینبیم   مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم   او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد دلداده های رزم نمایان زینبیم   مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است   او آمده زمین و زمان را تکان دهد مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد   او آمده که با کرم کردگاریش با نور خویش بر سر ما سایه بان دهد   او آمده که آیه ای از هل اتی شود بر دست های خالی ما آب و نان دهد   او آمده که با نخی از تار چادرش بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد   او آمده که با نفس مصطفایی اش قد قامت نماز ولا را اذان دهد   او آمده پیمبر خورشید طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد   او آمده که حق خودش را ادا کند یعنی به راه عشق،دو تا نوجوان دهد   او آمده برای حسین خواهری کند او آمده که خواهری اش را نشان دهد   خواهر- برادری که عزیز دل هم اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم اند   هرگز کسی شبیه تو خواهر ن