امیرالمؤمنین(ع) کوفیان را دوست داشت
دلایلی بود که مدینه قابلیت قرار گرفتن به عنوان مرکز خلافت امیرالمؤمنین(ع) را نداشت، از سوی دیگر کوفه دارای برتریهای اقتصادی، جغرافیایی، جمعیتی و ... بود.
وارث: در دوازدهم رجب سال ۳۶ هجری امیرالمؤمنین امام علی(ع) پس از پیروزی در جنگ جمل به همراه لشکریان و گروهی از مردم بصره به شهر کوفه وارد شد و آنجا را به عنوان مرکز حکومت اسلامی خود انتخاب کرد. ایشان پس از ورود به کوفه به مسجد رفت و پس از نماز، خطبهای ایراد کرد. از آن پس به تنظیم امور حکومت پرداخت و استانداران را برای خدمت به سوی محل ماموریتشان فرستاد.
اما دلیل انتخاب کوفه به عنوان مقر حکومت اسلامی چه بود؟
گرچه به نظر بعضی ورود حضرت به کوفه بدین منظور نبود که آنجا را مرکز خلافت خود قرار دهد، بلکه به این دلیل که آن شهر، اردوگاه بزرگ نظامی بود، قصد داشت با جلب حمایت بیشتر کوفیان، آنها را برای رویارویی شدیدی با معاویه سازمان دهد؛ اما با توجه به عواملی که ذکر میشود به نظر میرسد که آن حضرت، آگاهانه و با نیت قبلی کوفه را به عنوان مرکز خلافت و امامت خود انتخاب کرد. حتی اگر مجبور به جنگ با پیمانشکنان هم نمیشد باز مقرّ حکومت اسلامی را به کوفه منتقل میکرد.
در این زمان حکومت امام موقعیتی ویژه یافته بود، امام عملاً با عراق و شام رویارو شده بود که این مشکل در زمان خلفای قبلی نبود. امام علیهالسلام باید مرکزی را برای حکومت برمیگزید که در برابر عراق و شام کارآمدی میداشت. دلایلی اثبات میکند که مدینه قابلیت قرار گرفتن به عنوان مرکز خلافت را نداشت؛ این دلایل بدین صورت است:
1. از نظر اقتصادی محیط حجاز تحمل رویارویی با عراق یا شام را نداشت. مدینه که بهترین نقطه حجاز به شمار میرفت به درستی توانایی سیر کردن مردم خویش را نداشت. اکنون چگونه میتوانست سپاهی عظیم را تغذیه کند؟! علت این عدم توانایی، به موقعیت جغرافیایی مدینه برمیگشت که در منطقه صحرا و بدون هیچ کشت و زرع و دامپروری و تجارت فعالی روزگار سپری میکرد.
2. مدینه از نظر نیروی انسانی کشش یک جنگ تمامعیار را با شام نداشت. حداکثر آماری که از سپاه مدنی همراه امام در جنگ جمل، چهار هزار نفر است. چنین جمعیتی قادر نبود مشکلات خلافت را در مواجهه با دشمنان فراوانش حل کند. همچنین بستگان اموی و بستگان شورش جمل اجازه همکاری کامل را به همین نیروی اندک هم نمی دادند.
3. مردم این شهر به ویژه برخی از اصحاب، کسانی همچون عبدالله بن عمر، سعد بنابی وقاص، محمد بن مسلمه، زیدبن ثابت و بسیاری دیگر، کوچکترین علاقهای به امام نداشتند و خود را مجتهدتر از آن میدانستند که سخن امام را بشنوند.
4. رفاهطلبی فزون از حد مردم این شهر که در دوره خلفای پیشین به آن مبتلا شده بودند، روحیه جنگی برای آنان باقی نگذاشته بود. خلیفای دوم و سوم با اعطای امتیازات بسیار به چهرههای مشهور و مهم دوران جاهلیت، که ایمان آنها برای بسیاری مشکوک بود، حمایت قریش را جلب کردند.
اعطای فرمانروایی ایالات مهم شام به یزید بن ابیسفیان و بعد به برادرش معاویه توسط عمر و فرمانروایی کوفه به ولید بن عقبة بن ابی محیط و سعید بن عاص توسط عثمان، - کسانی که پدرانشان از سران قریش بوده و توسط علی علیهالسلام کشته شده بودند -از این موارد بود.
اینها کارهایی بود که علی علیهالسلام به محض رسیدن به خلافت بر بطلان آنها رأی داد و چنین افرادی را از حکومت بر مسلمانان برکنار کرد. بنابراین بیشتر مردم مکه و مدینه طرفدار خلفای گذشته بودند و میانه چندانی با آن حضرت نداشتند. طبیعی است که علی علیهالسلام نمیتوانست در میان چنین مردمی حکومت خود را قوام بخشد.
5. در طول بیست و پنج سالی که از رحلت پیامبر(ص) میگذشت به تدریج مردم از آن تحول معنوی و الهی که در اثر تعلیمات آن حضرت، پیدا کرده بودند، دور شدند. بسیاری از مردم در زمان پیغمبر(ص) به دلیل اسلام، مقابل اقوام و خویشان مشرک خود میایستادند و بارها اتفاق میافتاد که پسر در برابر پدر و برادر مقابل برادر درجنگهای صدر اسلام قرار میگرفتند. اما به هنگام خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام با این که همه مسلمان بودند، به اندازهای دگرگون شده بودند که به علی علیهالسلام به عنوان قاتل پدر و برادر و یا افراد عشیره خود مینگریستند، و از این رو نمیتوانستند رهبری او را بپذیرند و برخلاف آنچه در بیعت با سه خلیفه قبل انجام دادند (و همه به اتفاق بیعت کردند) عدهای که در میان آنها افراد سرشناسی دیده میشد، از بیعت با آن حضرت خودداری کردند. بسیاری از کسانی هم که به پیروی از مردم و از روی اکراه بیعت کرده بودند، چندی بعد از اطاعت خودداری ورزیدند.
به نظر میرسد بیشتر در زمان خلافت عمر، که خود معترف بر لیاقت و شایستگی علی علیهالسلام برای خلافت نسبت به تمام اصحاب پیغمبر بود و توسط او در اذهان مردم دلاوریهای علی علیهالسلام مورد خدشه قرار گرفت، چنین القا شد که قریش زیر بار خلافت او نمیرود.
از طرف دیگر زبده مردم مدینه هم از آن شهر مهاجرت کرده بودند. از این رو است که وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام از مدینه به قصد رویارویی و نبرد با پیمانشکنان حرکت کرد، تعداد کل مردمی که از مدینه، مرکز خلافت، با او راهی جبهه بصره شدند، بیش ازچهارصد یا هفتصد نفر نبودند. ثقفی از عروة بن زبیر روایت میکند که گفت: «شنیدم علی بن الحسین (امام سجاد علیهالسلام ) میفرمود: بیست مرد در مکه و مدینه نیست که ما اهلبیت را دوست بدارد.»
به طور کلی باید گفت مشکلاتی که امیرالمؤمنین در این زمان با مردم مدینه داشتند، دقیقا شبیه به همان شرایطی است که پیامبر در رویارویی با مردم مکه، درپیش روی میدید. اگر آن زمان خائنان به پیامبر یهودیان و چهرههای شناختهشده آنان بودند، در این زمان مخالفان امام در میان مردم مسلمان و همنام با آنان میزیستند و از تمام جزئیات و اسرار آنان اطلاع داشتند و لذا انتخاب مدینه به عنوان مرکز خلافت به عبارتی قرار دادن تمامی اسرار نظامی و سیاسی در دست دشمنان و قرار دادنحکومت در معرض سقوط و از همپاشیدگی بود.
* عوامل برتری کوفه بر سایر نقاط
1. از نظر اقتصادی، سواد عراق مهمترین منبع درآمد این خطّه بود. به علاوه خراج و جزیه فراوانی از ایران و عراق به دست مسلمانان بود که ثروتی بیاندازه محسوب میشد.
2. کوفه از نظر کثرت جمعیت و نزدیکی به مناطق پرجمعیت، توانایی مقابله با هر تجاوزی را داشت.
3. تعداد بسیاری از صحابه و برگزیدگان آنها در کوفه حضور داشتند؛ هنگام ورود خالد بن ولید به عراق در زمان ابوبکر، عدهای از صحابه در سپاه او حضور داشتند که بعدا با اعزام سپاه دیگری به فرماندهی ابوعبید ثقفی در جنگ خیبر (گرچه بعد از شکست در آن جنگ عدهای از آنها به مدینه بازگشتند) و به خصوص با اعزام سپاه سعد وقاص، شمار بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) وارد عراق و به ویژه منطقه کوفه شدند.پس از بنای کوفه نیز هشتاد تن از صحابه در سال 18 هجری وارد کوفه شدند. همچنین هنگامی که عمار یاسر به حکومت کوفه گمارده شد، عمر ۱۰ تن از برگزیدگان اصحاب راهمراه او به کوفه فرستاد - بدینگونه در سال 36هجری که امیرالمؤمنین علیهالسلام به منظور رویارویی با ناکثین از مدینه حرکت کرد، چهارصد صحابی از مهاجر و انصار، که هفتاد نفر از اصحاب بدر در میان آنان بودند، پس از جنگ جمل با حضرت در کوفه فرود آمدند، تنها در جنگ صفین، ۲۸۰۰ تن از صحابیان مقیم کوفه همراه علی علیهالسلام بودند. در واقع کثرت حضور اصحاب با سابقه پیغمبر(ص) در کوفه بیش از هر نقطه دیگر عالم اسلام بود و از اینرو «کوفه» نسبت به سایر شهرهای معتبر جهان اسلام (حتی مدینه) موقعیت ممتازی یافته بود.
4. عمده سرشناسان عرب در این منطقه سکنا گزیده بودند؛ در میان مهاجران به کوفه، گذشته از صحابه، بسیاری از قبایل حجاز نیز به همراه سرشناسان و مشاهیر آن قبیلهها به کوفه آمدند. از این مهمتر مهاجرت برگزیدگان یمن و قبیلههای مشهور آن خطّه از هنگام جنگ قادسیه بود که به عراق آمدند و پس از بنای کوفه در آن شهر سکنا گزیدند، به گونهای که اکثریت اهالی عرب شهر را اینان تشکیل میدادند.
نکته مهم و قابل توجه در مورد یمنیها این است که بیشتر آنها از قبل با امیرالمؤمنین علیهالسلام آشنایی داشتند، زیرا آن حضرت در سال هشتم و یا دهم هجرت از طرف پیغمبر(ص) مأمور تبلیغ اسلام در یمن گردید و تبلیغات او بود که اهل یمن را مسلمان کرد. حضور چند ماهه علی علیهالسلام در آن دیار، دوستدارانی برای او پدید آورد که بعدها از یاران برجسته او شدند، کسانی همچون مالک اشتر و کمیل بن زیاد و حارث همدانی و...
همچنین از منطقه حضرموت و دیگر مناطق مجاور یمن نیز نخبگان و ملوکی به کوفه نقل مکان کرده بودند.
5. کوفه از نظر جغرافیایی تقریبا در قلب عالم اسلام آن روزگار واقع و بر ایران،حجاز، شام، مصر و جزیره، مشرف (و تقریبا در یک فاصله) بود. موقعیت آن از بصره که به دریا نزدیک، و امکان هجوم خارجی از راه آب بدان زیاد بود، بهتر مینمود.
6. کوفه از نظر موقعیت نظامی و تعداد دلاوران در وضعیت مطلوبی قرار داشت؛ در مبحث بنای کوفه گفته شد که کوفه به عنوان اردوگاه بزرگ نظامی اسلام و به منظور ادامه فتوحات مسلمانان در ایران و سرزمینهای ماورای آن تأسیس گردید. گرچه شهر فسطاط در مصر و بعدها قیروان در افریقیه نیز به منظور گسترش فتوحات مسلمانان درغرب عالم اسلامی بنا شد، ولی هیچ یک اهمیت کوفه و بصره را نیافتند. در این میان کوفه سرآمد شهرهای مهم و برجسته مسلمانان شده بود، زیرا مرکز دلاورترین وشجاعترین رزمندگان مسلمان شد که شجاعت آنها مورد اتفاق عالم اسلام بود. کوفیان نیز از این بابت به خود میبالیدند؛ حتی در زمانهای بعد در تفاخر نسبت به سایر نقاط مملکت اسلامی، خود را فرزندان ذات السلاسل و قادسیه مینامیدند و از اینرو بر بصره و بصریان برتری داشتند. البته جای این تفاخر هم بود، زیرا اگرچه سپاه بصره در آغاز نیمی از ایران و کمی بعد، خراسان و طخارستان و... را فتح کرد، ولی ابتدا این سپاه کوفه بود که با پیروزیهای چشمگیر و مکرر در عراق و فتح پایتخت امپراطوری ساسانی و سرانجام پیروزیهای بزرگ نهاوند (فتح الفتوح) توانست ابّهت و اقتدار شاهنشاهی ساسانی را در هم شکند و پیروزیهای سپاه بصره را تضمین کند. در واقع بصریان به فتح شهرها و ایالتهایی موفق شدند که بدون مدافعان قدرتمند مانده بودند. لازم به ذکراست که بیشتر سپاه کوفه و بصره به ویژه فرماندهان و چهرههای شاخص آنها پس ازدستیابی به هدفهای خود در جنگها و فتوحات به پایگاه خویش باز میگشتند و اگر فرمان جنگ جدیدی صادر میشد، مجددا به منطقه مورد نظر اعزام میگردیدند.
7. بین امیرالمؤمنین علیهالسلام و مردم کوفه علاقهای متقابل وجود داشت؛ علی علیهالسلام قبل از این که به کوفه بیاید به مردم آن ارج مینهاد و آنها را دوست میداشت؛ با این که آن حضرت در مدینه از مردم بیعت گرفته بود و کوفه را که دهها فرسنگ از مدینه فاصله داشت تا آن زمان ندیده بود، به کوفه و مردم آن دلبسته بود. ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه خود بابی را با عنوان «فضایل کوفه در کلام امیرالمؤمنین» آورده است.
هنگامی که علی علیهالسلام تصمیم گرفت به منظور برخورد با پیمانشکنان به بصره برود درنامهای که برای نخستین بار به اهل کوفه نوشت، مرقوم داشت: «فرمانی است از بنده خدا علی امیرالمؤمنان به مردم کوفه که صهیه انصار و سروران عرب هستند.». «صهیه»در لغت به معنی جماعت و دسته، و به معنی سرور و بزرگ نیز آمده است. «نسام» هم که در متن عربی آمده است - به معنی رفعت و بلندی و جای بالا است.
علی علیهالسلام چون از مهاجران، یعنی اهل مکه عداوت و کینهتوزی دیده بود به انصار یعنی مردم مدینه، که برخلاف اهل مکه، مردمی پرآوازه و مهربان بودند توجه داشت،که سرشناسان آنها به کوفه مهاجرت کرده بودند. این موضوع در آخرین نامه کوتاه حضرت آمده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام به مردم کوفه که بسیاری از آنها اهل مدینه بودند، مینویسد: «بدانید که دیگر مدینه با آن جمیعت وجود ندارد، مردم خوب آن پراکنده شدهاند و فتنه و آشوب برگرد محور آن میگردد. پس شما با رسیدن نامه من به سوی فرمانده خود بشتابید و در جهاد با دشمن خود پیشدستی کنید.» حضرت در آخرین نامه نوشت: «برای من کافی است که شما برادران من هستید، و برای دین،یاوران خوبی. بنابراین سبک و سنگین حرکت کنید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد نمایید که برای شما بهتر است اگر بدانید.
به روایت طبری علی علیهالسلام در تعقیب عایشه و طلحه و زبیر وقتی به ربذه رسید و خبر یافت که آنها قصد بصره دارند و به سوی کوفه نرفتند، خوشحال شد و فرمود: «مردم کوفه بیش از دیگران مرا دوست دارند به خصوص که رؤسای عرب و سروران آنها در میان ایشان هستند.» و به همین جهت به آنها نوشت: «که من شما و شهرتان را از بین تمام شهرها برگزیدم و بر آن هستم که در میان شما فرود آیم زیرا از مودّت و محبت شما نسبت به خود که به خاطر خدا و پیامبر است اطلاع دارم، پس هر کس به سوی من بیاید و مرا یاری کند، دعوت حق را اجابت کرده و وظیفهای را که بر دوش دارد انجام داده است.»
همانگونه که ذکر شد امیرالمؤمنین علیهالسلام به سبب کینهورزی مهاجران و اهل مکه عنایت خاصی به انصار (مردم مدینه) و یمنیها داشت به گونهای که عاملان و فرمانروایان آن حضرت بر نقاط مهم عالم اسلام از انصار و مردم یمن انتخاب شده بودند و یک نفر مهاجر در میان آنها نبود به جز پسر عموهای وی یعنی عبدالله و عبیدالله و قثم پسران عباس. در میان حکمرانانی که امیرالمؤمنین علیهالسلام قبل از ورود به عراق تعیین کرد چهرههای برجستهای از انصار دیده میشوند. افرادی همچون عثمان بن حنیف انصاری- والی بصره - برادرش سهل بن حنیف انصاری تعیین شده برای حکومت شام که معاویه مانع ورود او به شام گردید، و بعد از طرف حضرت جانشین او در مدینه شد، قیس بن سعد بن عباده والی مصر، و قرظة بن کعب انصاری والی کوفه.
مجموعه این عوامل و شاید عواملی دیگر، باعث شد که حضرت کوفه را «قبة الاسلام»بخواند و آن را در میان سایر بلاد اسلامی به عنوان مرکز خلافت برگزیند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام حتی در اواخر حکومت خود و اندکی قبل از شهادتش با این که از کوفیان دلآزرده بود و آنها از فرمانش سرپیچی میکردند، در عین حال، آنها را از همه مسلمانان برتر و برگزیدهتر میخواند (غارات ، ج2 ، ص625). در واقع حضرت برترین انتخاب را کرد و برترین مکان را از نظر جغرافیایی با بهترین مردم از لحاظ دلاوری و سابقه اسلام و اشتهار به صلاح و درستی برگزیده بود. به احتمال زیاد، همین عوامل بود که امام حسین علیهالسلام از تمام عالم اسلام، کوفه را برای قیام خود انتخاب کرد.