حجت الاسلام دارستانی: همه محتاج امام هستند

کد خبر: 69390
امیرالمومنین علیه السلام جایگاه سلمان در بهشت را به او نشان داد و فرمود: سلمان بگویم از دنیا بروی و به جایگاهت بروی؟ سلمان پرسید: آقا شما هم می آیید؟ حضرت فرمود: نه. سلمان گفت: آقا آنجایی که تو هستی برای من بهشت است.

وارث: جلسه هفتگی با سخنرانی حجت الاسلام دارستانی و مداحی حاج حسن خلج و کربلایی محمد باغکی در هیئت امام حسن مجتبی(ع) برگزار شد.

در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام سیداحمد دارستانی را می خوانید:

حجت الاسلام دارستانی: همه محتاج امام هستند

دو لشگر بی نظیر در کربلا

در کربلا دو لشگر آمد و هر دو لشگر تربیت شده ی زحمت 50 سال سه امام بزرگوار است. یک لشگر 72 مرد با غیرت، باوفا، بصیر، آگاه و شجاع و جنگ آور، یک لشگر 84 زن و بچه ی بی پناه. یک لشگر تا غروب عاشورا، یک لشگر از غروب عاشورا، یک لشگر به امامت سیدالشهدا علیه السلام و علمداری قمر منیربنی هاشم علیه السلام و لشگری همچون زهیر، بریر، عون و جعفر و بنی هاشم، یک لشگر به امامت زین العابدین علیه السلام و علمداری زینب کبری سلام الله علیها و به لشگری همچون ام کلثوم، نجمه خاتون و حضرت رباب، سکینه خاتون و رقیه سادات. هر دو لشگر بی نظیر و بی بدیل و نه مثلش آمده و نه خواهد آمد.


سیدالشهدا علیه السلام در شب عاشورا به آسمان نگاه کرد و فرمود: آسمان یارانی مثل اصحاب و اهل بیتم ندیده ای و نخواهی دید. یک لشگر در غروب عاشورا به زمین خوردند و غروب عاشورا امام و عَلم دومی به پا خواست. اینکه می گویند کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود، یک حقیقت است. نمی توانی بگویی کدام لشگر مهم تر است! هر دو مهم هستند، اگر لشگر دوم بالاتر از لشگر اول نباشد کمتر هم نیست، همان رسالت، همان جنگ آوری، غیرت، بصیرت و آمادگی را داشتند اما نوع جنگ فرق کرد آنجا شهادت است اینجا استخوان در گلو و خار در چشم است.


آخرین تلنگر در شب عاشورا

لشگر اول به امامت سیدالشهدا علیه السلام و به علمداری قمر منیر بنی هاشم علیه السلام است. یاران امام حسین علیه السلام تربیت شدند اما آخرین تلنگر در شب عاشورا اتفاق می افتد، این است که امام بی نیاز است و نیاز به کسی ندارد وقتی امام وارد معرکه شود همه باید منتش را بکشند برای همین در شب عاشورا فرمود: همه از این سرزمین بروید، آنها مرا می خواهند و من هستم. آقا تعارف هم نداشت، اگر آنها می رفتند آقا صبح به شهادت می رسید ولی نرفتند و حضرت غروب به شهادت رسید، همه محتاج امام هستند و امام هیچ نیازی به کسی ندارد.


اگر از من بپرسند سخت ترین لحظه برای حضرت عباس علیه السلام و لشگریان چه زمانی بود می گویم شب عاشورا. اگر بگویند اصحاب در شب عاشورا همه موهایشان سفید شد، من تعجب نمی کنم از چه چیز؟ از یک ترس، اینکه امام حسین علیه السلام قبول نکند ما قربانش شویم، چون چشم تمام اصحاب از کوچه بنی هاشم ترسیده بود. چون امیرالمومنین علیه السلام درب خانه 370 نفر را زد و فرمود: اگر 40 نفر چهارراه مدینه بیایید من غاصب منبر را پایین می آورم. صبح که شد فقط 4 نفر آمده بودند چون 40 نفر نتوانستند از امیرمومنان علیه السلام دفاع کنند دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله بلند می شود، آیا شما 4 نفر از اصحاب می توانستید از حضرت دفاع کنید که من چادر سر نکنم و به دفاع نیایم؟ اگر می توانید که فدا شوید اما اگر نمی توانید، پس شما هم مرخص هستید و در کوچه تماشاچی باشید و من یک تنه از امیرمومنان علیه السلام دفاع می کنم.


برای اصحاب امام حسین علیه السلام هیچ خبری دلرباتر از این نبود که بگویند فردا همه کشته می شوید. تا آقا فرمود: همه ی شما کشته همه ی شوید حالا جای خود را ببینید. تا حضرت خواستند انگشتشان را باز کنند زهیر دست حضرت را گرفت و گفت: دنیا که فانی است حسین جان حتی اگر دنیا باقی بود و حتی اگر دنیا آن بهشت وعده داده ی خدا بود ما به پایت می ریختیم و فدایت می کردیم. دنیا که فانی است حتی اگر باقی و بهشت ابدی هم بود آنها فدای امام حسین علیه السلام می کردند.


جمله مشترک شهدای کربلا در لحظه شهادت

هر کدام از اصحاب که به زمین می خوردند یک نگاه به سیدالشهدا علیه السلام می کردند و می گفتند: آیا از ما راضی شدی؟ آیا به عهد خود وفا کردم. برای من همیشه سوال بود یک پیرمرد 57 ساله که کمترین زخمی که مقاتل نوشته اند 116 تیر و نیزه است! یک تیر در قلب است که از آن طرف بیرون زده است، چرا به این پیرمرد باز تیر و نیزه می زنید؟ اگر شب عاشورا امام حسین علیه السلام علتش را می گفت نمی دانم در لشگر چه می شد اما آقاست دیگر!


آقا در شب عاشورا به همه مرخصی داد. نکته ای می خواهم بگویم آقا روز عاشورا از صبح تا غروب به همه مرخصی می دادند، از مدینه تا مکه و تا کربلا همینطور، یک عده رفتند و یک عده نرفتند. ظهر عاشورا امام حسین علیه السلام به جون فرمودند: برو، دیگر ما زندگی ای نداریم الان جنگ است، آخر عمری برو ارباب و آقا شو و راحت زندگی کن. جُون سه جمله به آقا فرمود کاش ما هم بتوانیم در مقابل امام زمانمان اینها را بگوییم، با اینکه 90 سال سن داشت اما گناه در پرونده اش ثبت نشده بود، اگر آقا به ما بگوید برو اولین چیزی که به ذهنم می آید این است که آقا به خاطر گناهانم می گوید: برو. اما جُون تربیت شده دستگاه سه ولیّ خداست.


جُون به حضرت فرمود: چون حسب و نسب ندارم بروم؟ از سودان آمدم؟ اسیر و برده آمدم؟ چون سیاه هستم؟ برده هستم و بدنم بو می دهد؟ آقا و اربابمان هزار هزار میلیارد از مادرانمان مهربان تر است. حضرت در شب عاشورا فرمود: اگر برای نمره و معدل مانده اید بدانید نمره همه ی شما 20 است، روز قیامت اگر خدا پرسید: چرا رفتید بگویید آقایمان گفت. آقا ما برای نمره نیامده ایم، ما برای بهشت نیامده ایم.


امیرالمومنین علیه السلام جایگاه سلمان در بهشت را به او نشان داد و فرمود: سلمان بگویم از دنیا بروی و به جایگاهت بروی؟ سلمان پرسید: آقا شما هم می آیید؟ حضرت فرمود: نه. سلمان گفت: آقا آنجایی که تو هستی برای من بهشت است.

حجت الاسلام دارستانی