عافیت دنیا را مقدمه عافیت آخرت قرار بدهیم/اگر یک معصیت کنیم یک معصیت دیگر هم انجام می دهیم.

کد خبر: 72017
عافیت هم در دنیا هست و هم در آخرت،هر کدام مناسب خودشان است.

وارث: جلسه ي هفتگي  سيري در صحيفه سجاديه با سخنرانی استاد فاطمي نيا در مسجدجامع ازگل برگزار شد.

در ادامه خبر متن سخنرانی را می خوانید:

جلسه ي هفتگي  سيري در صحيفه سجاديه با سخنرانی استاد فاطمي نيا

دعای بیست و سوم صحیفه سجادیه: دعا هنگام طلب عافیت و شکر آن از خداوند

عافیت هم در دنیا هست و هم در آخرت،هر کدام  مناسب خودشان است.یکی از علما اصرار داشتند که عافیت فقط برای آخرت است.ومعلوم می شود این قسمت ها را ندیده  است.ما در دعاها مرتب داریم که عافیت دنیا و عافیت آخرت.منها هر کدام به نسبت خودش است. عافیت دنیا عبارت است از سلامتی در دنیا،انسان غصه ای نداشته باشد،مزاحمی نداشته باشد،آبرویش حفظ شود،فرزندانش منحرف نشوند و.... عافیت به معناب عام هم شامل دنیا و آخرت می شود. منتها در آخرت عذاب الهی را نبیند،از عذاب الهی در امنیت باشد. و آنطور که در قرآن خواندید اهوال(هول های قیامت) فضع هایی که در قیامت می شود.

عافیت در دنیا به معنای خودش است.گاهی می بینید دشمنان خدا با راحتی و صلابت زندگی می کنند.عافیت را دارند،ولی عافیت آخرت را نخواهند داشت.

یک زمان ما مسلمان ها عافیت این دنیا را مقدمه آخرت قرار می دهیم.یعنی اینجا از نعمت های خدواند استفاده می کنیم،از فرصت ها استفاده می کنیم،کارهای خوب انجام می دهیم،ذخیره ی آخرتمان می شود.

موعظه ی امیرالمومنین علیه السلام برای جهانیان کافی است که فاعملوا  والاحوال هادئه عمل کنید،کار خیر بکنید الان که اوضاع آرام است.هدوء به معنای آرامش است.

عافیت دنیا را مقدمه عافیت آخرت قرار بدهیم.یک موقع وارد منزل می شوید عافیت دارید،همسر و فرزندان نشستند .الحمدالله؛ خبری نیست،اوضاع آرام است.عمل کنید.یک کار خوب انجام دهید. وَ الْأَقْلَامُ جَارِیَه  عمل کنید در حال که اوضاع آرام است  و عمل کنید درحالی که قلم ها جاری است می نویسد. ای مردم، عمل کنید در حالی که قلم‌ها جاری است، هر کاری کنید نوشته می‌شود. چرا می‌گوید؟ به این دلیل که بعد از مرگ دیگر قلم جاری نیست، بعد از مرگ دیگر قلمی نیست، شخص مرد و همه چیز تمام شد. یک تلفنی بزنید،گره ای باز کنید،نوشته می شود.

از خدا عافیت می خواهد،منتها حضرت عافیت را تکرار می کنند.شارح  می فرماید ممکن است هر عافیتی به معنای خاصی باشد.  أَغْنِنِي بِعَافِيَتِكَ یعنی فقیر نباشم. هَبْ لِي عَافِيَتَكَ یعنی محتاج به هبه دیگری نباشم.خود عدم احتیاج عافیت است.اگر احتیاج بود و برطرف شد،آن هم عافیت است.

وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَةِ فِي دِينِي وَ بَدَنِي، وَ الْبَصِيرَةِ فِي قَلْبِي، وَ النَّفَاذِ فِي أُمُورِي، وَ الْخَشْيَةِ لَكَ، وَ الْخَوْفِ مِنْكَ، وَ الْقُوَّةِ عَلَى مَا أَمَرْتَنِي بِهِ مِنْ طَاعَتِكَ، وَ الِاجْتِنَابِ لِمَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ تمام  این کلمات را ما به کسره خواندیم زیرا عطف می شود به کلمه صحة .

به خداوند عرض می کند،پروردگارا بر من منت بگذار ،احسان کن،با اینکه صحیح و سالم باشم،تندرست باشم صحت داشته باشم ،امن داشته باشم، دو نعمت مجهول است یکی صحت است و دیگری امنیت است. خداوند ان شالله این دو نعمت را از ما نگیرد.در دینم هم سالم باشم.یک موقع  یک نفر بدنش سالم است منتها تدینش سالم نیست.از دین  چیزی نمی داند. در قلبم هم بصیرت باشد.بصیرت در قلب بحث بسیار مفصلی است.یک بصیرت های جزئی است مانند اینکه بخواهی خانه ای بخری و باید دقت کنید ،یا می خواهد با کسی شراکت کند،باید دقت کند کاملا که طرف مقابل چجور است.بصیرت هر امری نسبت به خودش.اما یک وقت بصیرتی است که  نیروی است در قلب ،منور به نور قدس ،که حقایق و بواطن اشیا را می بیند. والنفاذ فی اموری  نفاذ به معنای نفوذ است .شاید معنایش این باشد که کارهایی که در جامعه می کنم ،این کارها منشأ اثر باشد.نافذ باشد.والخشیة لک خدایا به من عافیتی بده که من نسبت به تو خشیت و خوف داشته باشم.

بعضی از بزرگان گفته اند خوف  و خشیت باهم فرق دارند.خشیت از هیبت پروردگار می آید ،یعنی محصول معرفت الله است.هرچه خدا را خوب بشناسید،عظمت او را بداند ،خشیتی در قلبش می نشیند و این نوعی خوف است که مخصوص دانشمندان است.  إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ1؛ از میان بندگان خدا فقط دانشمندان از خدا می ترسند. خوف برای عامه مردم است.

یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ 2  مرحوم سید نورالدین جزایری  در کتاب فروغ لغویه آورده است آنچه به خدا مربوط است با کلمه ی خشیت آمده است. وحساب مربوط به خوف آمده است.

 

وَ الْقُوَّةِ عَلَى مَا أَمَرْتَنِي بِهِ مِنْ طَاعَتِكَ، خدایا آن طاعت هایی را که امر کردی من انجام بدهم ،قدرت آنها را هم به من بده.پروردگارا کارهایی را هم به من فرمودی انجام ندهم، وَ الِاجْتِنَابِ لِمَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ پروردگارا توفیق بده بتوانم اجتناب کنم از آن سلسله معصیت هایی که از آنها نهی کرده ای. باید قدم اول را ما برداریم.آ میرزا جواد آقا تبریزی فرموده بودند که نور از نور بلند می شود و ظلمت از ظلمت بلند می شود.اگر یک طاعت کنیم در طاعت دیگر هم موفق می شویم.اگر یک معصیت کنیم یک معصیت دیگر هم انجام می دهیم.

قال بعض العارفین :اذا احترقت جمیع الشهوات بنارالخوف ؛ اگر تمام شهوت ها با آتش خوف بسوزد، مثال یعنی دیگر از فردا نه به غذا میل داریم و نه میوه بخوریم.حضرت آیت الله بهاءالدینی می فرمودند مبدا میل عوض می شود،و این عوض شدن دسن ما نیست.آنچه بلد هسنیم انجام بدهیم مبدا میل از بالا عوض می شود.مقصود آیت الله بهاالدینی این نبود که آن امیال بشری از ما گرفته شود.مبدا میل عوض می شود،یعنی خوردن و خوابیدنت در دنیا باید باشد منتها مبدا میل عوض شود،صاحب این امیال به اینها طرقیت می دهد نه موضوعیت. ما به خوردن و خوابیدن و چیزهای دیگر موضوعیت دادیم .ولی مبدا میل عوض شود،طریقیت به آن می دهند.یعنی من اینها را انجام می دهم که نیرومند بشوم و برسم به آن درجه ای که خداوند گفته است.مقصود این نیست که این امیال گرفته شود. مقصود این است این امیال کنترل شود.

حضرت یوسف علیه السلام اگر این امیال را نداشت چرا  دردنیا اینقدر اسم درآورده است.؟ در روایت داریم که هر آیه یک گنج است.در مورد حضرت یوسف علیه السلام در قرآن آمده است : کَذٰلِکَ‌ لِنَصْرِفَ‌ عَنْهُ‌ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ3  ما خواستیم بدی و فحشا را از او دور کنیم؛ چرا؟ إِنَّهُ‌کان من   عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ‌   اشتباه نکنید باید مخلَصین بخوانید نه مخلِِصین... مقام مخلَصیت بر مخلصِیت مقدم است.یک نفر مخلَص دنیا نمی آید.اول اخلاص می ورزد.مخلِص می شود،بعد مخلَص می شود.یعنی خدا  می گوید این بنده را نمی گذارم برود ضایع شود. هَيْهاتَ اَنْتَ اَكْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ4  ؛ چرا فحشا را از او دفع کردیم؟ لولا أن رأی برهان ربه بعضی ها نوشتند حضرت یعقوب بر ایشان مجسم شد.معلوم نیست اینطور باشد.برهان رب همان تعالیمی بود که ایشان دیده بود.نمی خواهد حضرت یعقوب علیه السلام مجسم شود. إِنَّهُ‌کان  مِنْ‌ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ‌  مخلَص یعین یک مدت مخلِص بوده است،بعد خدا برای طاعتش خالصش کرد.نمی گزارد جای دیگر برود.حیف است.اینجاست که باید کمیل بخوانید هَيْهاتَ اَنْتَ اَكْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ4  ای خدا تو کریم تر از آن هستی که ضایع کنی کسی را که تربیتش کردی. أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيْتَهُ  برهانی کسی را که پناهش داده بودی.

 

اذا احترقت جمیع الشهوات بنارالخوف  ظهر فی القلب الذبول و الخشوع و الانکسار وزال عنه الحقد والکبر والحسد   وصار کل همه النظر فی خطر العافیة   فلا یتفرغ لغیره ولا یصیر له شغل الا المراقبة والمحاسبة والمجاهدة فی الاحتراز من تضییع الانفاس والاوقات ، ومحاسبة النفس ومؤاخذتها فی الخطوات والخطرات ، واما الخوف الذی لا یترتب علیه شی ء من هذه الآثار فلا یستحق ان یطلق علیه اسم الخوف ، وانما هو حدیث نفس .

یعنی کنترل شود نه اینکه از بین برود.چرا حسودیت می شود؟می گویی دست خودم نیست که حسودی می کنم.اگر شهوات با نار خوف محترق شد یعنی مبدا میل عوض شده است.تمام امیال و شهوات کنترل می شود. الذبول یک معنای خاص دارد .یک موقع که انسان بسیار مضطرب می شود،دهانش خشک می شود،لبش خشک می شود.این یک معنای ذبول است. الخشوع و الانکسار در قلب یک خشوع و انکسار  پیدا می شود. وزال عنه الحقد والکبر والحسد  تمام اینها از او ضایل می شود.کبر و حقد و حسد هرکدام می تواند به نوبت ما را عاقبت به شر کند. اصلا یک حالی پیدا می کند که وقت حسد پیدا نمی کند.  وصار کل همه النظر فی خطر العافیة خطر به معنای قیمت است .یک وقت به معنای خطرناک است.یک وقت می گوید ما خطری؟ یعنی ارزش من چقدر است. فقط در اینجا به عظمت عافیت فکر می کند. فلا یتفرغ لغیره اصلا وقت چیز دیگری پیدا نمی کند . ولا یصیر له شغل اصلا چیز دیگری در قلبش نمی آید الا المراقبة والمحاسبة والمجاهدة فی الاحتراز فقط حواسش این است که وقتش ضایع نشود.عمرم ضایع نشود. آ شیخ محمد بهاری در مکتوباتش می نویسد،یک دقیقه از عمر ما معادل تمام دنیا و مافی ها است. ومؤاخذتها فی الخطوات والخطرات فقط این نفس را مواخذه می کند.بخاطر قدم هایی که برمی دارد و خطراتی که پیش می آید. واما الخوف الذی لا یترتب علیه شی ء من هذه الآثار فلا یستحق ان یطلق علیه اسم الخوف آب پاکی را روی دست همه ریخته است. می گوید،خوفی که این آثار دارد وانما هو حدیث نفس این حدیث نفس بوده است ،خوف نبوده است.اگر  خوف باشد این آثار را پیدا می کند.

 

ولهذا قال بعض الارباب القلوب:

اذا قیل لک: تخاف الله؟ فاسکت وامسک عن الجواب ; لانک ان قلت: «لا» ، کفرت ، وان قلت: «نعم » ، کذبت . انتهی .

بعضی از صاحبان دل گفتند:خوف خدا را داری؟ساکت باش،هیچ چیزی نگو.چرا؟اگر بگویی نه ،کافر می شوی. و اگر بله گفتی ،دروغگو می شوی. پس هیچ چیزی نگو.تا به آن مقام برسی.

________________

پی نوشت:

1 فاطر آیه 28

2 رعد آیه 21

3 یوسف آیه 24

4 دعای کمیل