بسته شعر ویژه ولادت حضرت زهرا (س)
وارث:گلچینی از اشعار برجسته شاعران آیینی کشور در رسای حضرت زهرا (س) در اینجا آماده دریافت است.
مهدی رحیمی
ای بانوی اطهر نمونه
وی دخت پیمبر نمونه
ای فاطمه، ای حبیبه حق
مشهور به کوثر نمونه
مام حسنین و زینبینی
ای طاهره مادر نمونه
غیر از پدرت کسی ندارد
مانند تو دختر نمونه
طوبا به مقام تو علی را
هم کفوی و همسر نمونه
گنجینه علم و معرفت را
ناید چو تو گوهر نمونه
عقد تو در آسمان ملک خواند
ای همسر شوهر نمونه
زینب ز تو درس منطق آموخت
تا گشت سخنور نمونه
ای در حرم از ملک مقرب
ای بر فلک اختر نمونه
رو هر که به درگهت نهاده
بگرفته فر از در نمونه
از لطف تو درتمام عالم
ایران شده کشور نمونه
قاسم صرافان
دریایی و دل دادی یک روز به دریایی
این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی
هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو
هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی
شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست
عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی
از نور تو یا کوثر! ـ. تا کور شود ابترـ
دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!
مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه
منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی
معصومهای و عصمت از نام تو میجوشد
هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی
باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد انسیه حورایی
آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر
آن روز تو میآییای جلوهی زیبایی!
هم دختر طاهایی هم همسر مولایی
قدر تو، ولی این نیست، اینست که زهرایی
گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم
هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی
در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!
"ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
![بسته شعر ویژه ولادت حضرت زهرا (س) بسته شعر ویژه ولادت حضرت زهرا (س)](/files/fa/news/1396/12/17/395489_197.jpg)
محمد سهرابی
زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
ز. سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش
به خورشید قیامت میشود منجر به هر جلوه
تشرفهای آئینه به صحن شبنمستانش
به زیل نام او جز حاشیه متنی نمیجوشد
که دارد منشئاتش شأن فرعیت به عنوانش
چنان وقت کرم از شش جهت بر تاخت میآید
که از پیراهن خود نیز رد گردد به طوفانش
کدامین نعره از سجاده حیدر را مدد فرمود:
که میپوشد نعم یا سیدی شمشیر عریانش
زکاتی داشت خونم گیج تحویلش شدم
دیدم که حتی میرود عید سعید فطر، قربانش
دچار رنگ تیغ جلوه اش هم بهت مقبول است
شهید آید به محشر هر جان بازد به بهتانش
زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی
که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش
زکوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان
که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش
اگر میلش به اطعام تجلی میکشد حیف است
سر ما شاعران را خود نسازد آب گردانش
گناهانم فدای عصمت محضی چنین یا رب
که یوسف میشود با دیدن او گرگ کنعانش
چنان معصوم بگذشته است از همسایه اش کز
شوق به کارت میبرد مریم هنوز از چشم جیرانش
اگر از ناز عزت پشت پلکی میکند نازک
همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش
به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید
علی موسی الرضا پیدا شدا از آئینه بندانش
به قم به چادرش افتاده جمعی یارضا گویان
گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
چنین شأنی که من میبینم از حیث أحد کامل
ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش
حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
چو لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش
به شأن خویش دارد إلتجی از فرط آگاهی
اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش
عبور از شام ظلمانی است شرط مردن روشن
کلید برق هستی مانده در آنسوی دارانش
جلالت مرحمی از نوع دیگر داردای غافل
همان شمشیر بیرون میزند آخر ز. درمانش
به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد
نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش
به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد
کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش
به امکان کسی دلداده ام کز شدت اعجاز
جمل را در ته سوزن کند با بار کوهانش
مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن
به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش
مرتضی امیری اسفندقه
هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّیِ هر روزه میکند
آیینۀ تمام نمای خدا تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیده ام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکندای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمهی فقاهت آلِ عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی ست در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریفِ رابطههای حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهورِ زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی
شوق تلاوت تو، شفا میدهد مرا
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت: مادرم به تضرع: بیا، تویی
کاظم بهمنی
شب تاریک کنار تو به سر میآید
نام زهرا به تو بانو چقدر میآید
آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده
خار هم پیش شما گل به نظر میآید
و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست
از کنیزان تو هم معجزه بر میآید
به کسی دم نزد، اما پدرت میدانست
وحی از گوشۀ چشمان تو در میآید
پای یک خط تعالیم تو بانو والله
عمر صد مرجع تقلید به سر میآید
مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین
چه بلایی به سر اهل هنر میآید
مانده ام لحظۀ پیچیدن عطر تو به شهر
ملک الموت پیِ چند نفر میآید
یوسف رحیمی
تو فاطمهای جلوهی انوار الهی
تو فاطمهای بی بدل و لا یتناهی
تو قبله و دلها همه تا کوی تو راهی
عالم شده با نور تو روشن، به نگاهی
زهرایی و دنیا شده در کار تو مبهوت
دنیا نه فقط، عرش، سما، عالم لاهوت
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کند قدر تو را سورهی کوثر
تو فاطمهای روح و دل و جان پیمبر
بسته ست به جانِ تو، همه هستی حیدر
جان تو شده بسته به جان علی آری
در یاری او از همگان افضلی آری
حالا شده این شهر عزاخانه ی مولا
آتش زده نمرود به کاشانهی مولا
در شعله شدی آه تو پروانه ی مولا
ای وای از این حال غریبانه ی مولا
جان تو و جان علی آرام نداری
پهلوت شکسته، ولی آرام نداری
مانع شدهای یک تنه از بُردن حیدر
تو در وسط کوچه شدی جوشن حیدر
کی گشت جدا دست تو از دامن حیدر؟
حیران شده از غیرت تو دشمن حیدر
پس دید که با تو نبرَد راه به جایی
وقتی که تو این گونه به سوی علی آیی
بستند کمر آن همه بر کشتنت این بار
در کوچه چهل تن همه آمادهی پیکار
طوفان بلا بود و تو دلخسته و بی یار
شد غرق به خون از غم تو دیدهی مسمار
گفتند که با کشتن تو کار تمام است
گفتی که نه این مرحله آغاز قیام است
با قامت خم دست به دیوار گرفتی
ناگه مدد از حیدر کرار گرفتی
در دست که سر رشته ی پیکار گرفتی
آرامش از آن خصم ستمکار گرفتی
در سینه ی تو آه جگر سوز، علی گفت:
چشمان پر از خون تو آن روز علی گفت:
برپای نمودی وسط کوچه قیامت
جان دادی و جان، ولی ات ماند سلامت
ای خون تو احیاگر اسلام و امامت
آخر به سرانجام رسد اشک مدامت
یک جمعه سحر منتقمت میرسد از راه
بر پرچم او نقش "علیً، ولی الله"
![بسته شعر ویژه ولادت حضرت زهرا (س) بسته شعر ویژه ولادت حضرت زهرا (س)](/files/fa/news/1396/12/17/395490_452.jpg)
استاد سازگار
خدا را تجلاّی دیگر مبارک
نشاط و سرور پیمبر مبارک
تبّسم به لبهای حیدر مبارک
به افلاک توحید، محور مبارک
به سادات میلاد مادر مبارک
به قرآن بگویید کوثر مبارک
گل باغ عصمت فداها خوش آمد
جمال خدا روح طاها خوش آمد
پیمبر بود محو خورشید رویش
خدیجه شده مات حسن نکویش
درود خدا باد بر خُلق و خویش
نیاز آورد صد چو رضوان بسویش
ملک راست ذکر و دعا گفتگویش
محمّد، محمّد، ببوسش ببویش
که آیات نور است نقش جمالش
کمال است مبهوت فضل و کمالش
گل است و رباید دل از باغبانش
مه است و شرف داده بر آسمانش
سلام خدا باد بر جسم و جانش
محمّد بود زائر آستانش
خداوند را وحی ثانی بیانش
زمین غرق نور آمد از دودمانش
وجودش سراپا بهشت محمّد
بهشت محمّد سرشت محمّد
به گردون بگویید این محور تو ست
به حوّا بگویید این سرور تو ست
به آدم بگویید این مادر تو ست
به حیدر بگویید این همسر تو ست
به احمد بگویید این دختر تو ست
به قرآن بگویید این کوثر تو ست
به فردوس گویید افتد به پایش
به جبریل گویید گوید ثنایش
امامت گل سرخی از دامن او
ولایت بهاریست از گلشن او
نبوّت در آیینهی روشن او
شفاعت شمیمی ز پیراهن او
علی دوستی همچو جان در تن او
بهشت سماواتیان مدفن او
گرفته حیات از دمش تا قیامت
نبوّت، رسالت، ولایت، امامت
فلک گشته بر گرد بیت گلینش
ملک سجده برده به خاک زمینش
گرفته ز. دم روح روح الامینش
خداوند را دست در آستینش
نبی عاشق طلعت نازنینش
علی زنده از خندۀ دلنشینش
خدا مدح فرموده در هل اتایش
پدر بارها گفته جانم فدایش
خدا برد معراج، پیغمبرش را
به او داد نیکوترین گوهرش را
نه نیکوترین گوهرش کوثرش را
نه کوثر که صدّیقهی اطهرش را
نه صدّیقهی اطهرش مظهرش را
نه مظهر که آیینهی منظرش را
سلام خدا بر جمال و جلالش
که مولا علی گشته محو کمالش
علی اکبر لطیفیان
نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو
نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتراز جریان خیال یعنی تو
محبت تو همان آیینه است و مهرت آه
تو آب و آیینه پس زلال یعنی تو
ز برگهای تو بوی رسول میآید
گل محمدی بی مثال یعنی تو
مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو
تو نور و نورٌ علی نور و خالق النوری
تو از تصور خاکی نشین ما دوری
تو آن دعای رسولی که مستجاب شدی
برای خانهی خورشید آفتاب شدی
یگانه دختر احمد شدن مراد نبود
برای ام ابیهایی انتخاب شدی
تو مرتضی نشده این همه صدا کردی
تو مصطفی نشده صاحب کتاب شدی
علی به پای تو شد ذره ذره آب و سپس
تو هم به پای علی ذره ذره آب شدی
تو عادلانهترین فیضی و دوتا نه سال
نصیب روح نبی و ابو تراب شدی
تو آفتاب رسولی و آسمان علی
تو روح سینهی پیغمبری و جان علی
شب سیاه بگیرد تمام دنیا را
اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را
هزار سال به جز آستانهی کرمت
نبرده ایم در خانهای تمنا را
ز روی عاطفه خوابت نمیبرد شبها
اگر روا نکنی حاجت گداها را
قرار نیست به نان مدینه لب بزنی
ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را
برای آنکه مقام تورا نشان بدهند
نموده اند فراهم بساط فردا را
دل رسول خدا را اسیر درد مکن
مگیر از سخن خویش لفظ «بابا» را
بگو پدر که نبی را حیات میبخشی
ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی
زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت
شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت
بعید نیست ببخشی همه قیامت را
نمیشود ز. تو اینگونه انتظار نداشت
دعای پشت سر تو مراد مولا بود
وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت
بهشت، منزل توست این همه طلب دارد
وگرنه هیچ کسی با بهشت کار نداشت
دوازده نخ وصله به چادرت دیدند
به ساده زیستیت عمر روزگار نداشت
همه جهیزیه ات بود چند ظرف گلین
تجملات برای تو اعتبار نداشت
شب عروسی خود یاد قبر افتادی
شکوه رخت نو ات را به سائلی دادی
بهشت هستی و عطر معطری داری
همیشه آب و هوای مطهری داری
به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند
تو از قدیم دم ذره پروری داری
صحیفهی تو تماما تنزل وحی است
از این لحاظ تو قرآن دیگری داری
یتیم مکه بدهکار مهربانی توست
تو گردن پدرت حق مادری داری
یگانه علت غایی خلقتی زین رو
تو با تمامی خلقت برابری داری
ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست
ولایتی که تو داری ولایت کبراست
نبینم از نفست آه آه میریزی
شبیه برگ گلی گاه گاه میریزی
تو دست و سینه و پهلو میآوری داری...
به پای شیر خدایت سپاه میریزی
میان اینهمه درگیریای شکسته غرور
به دست بستهی مولا نگاه میریزی
چقدر فکر حسینی به فکر گودالی
چقدر اشک بر این بی پناه میریزی
صدای کشتهی گودال را بلند مکن
به گیسویی که کف قتلگاه میریزی