شعر/جمعه جمعه رفت و من پای قرارت بیقرار

کد خبر: 95077
هستی محرابی
وارث

 

جمعه جمعه رفت و من پای قرارت بیقرار
مانده‌ام پای قرارت چشمِ من در انتظار

ای جهاندار و جهان‌ بخش زمان مولای من
بی تو دل دارد به لب سازِ پرستوی بهار

کی دهی آن مژده ی وصلت به این سرگشته‌ را
در میان باغ بینم روی مجذوب نگار

باز دلتنگی تو ما را به هر جا می کشد
گاه در کرببلا و سامرا سردابِ یار

عصر جمعه گریه بر شاهِ شهیدان میکنی
همچو باران بهاری بر کویرِ شوره زار

کی رسد بوی بهارت ای گل زهرا بیا
تا جهان خرم شود تحتِ لواء شهریار !

****

جمکرانِ دلِ من صحن و سرایی دارد
عصرِ هر جمعه به سر شور و نوایی دارد
غمِ دلتنگیِ تو روضه ی هر جمعه ی ماست
اشکِ این روضه عجب طعمِ جدایی دارد


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.