واکنش‌های شاعرانه ادامه دارد/ قاسم زمین افتاد، پرچم ولى باقیست

کد خبر: 98338
وارث

درپی شهادت مظلومانه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و چند تن از همراهانش شاعران همچنان سروده‌های سوزناک خود را منتشر می‌کنند و به واقعه واکنش نشان می‌دهند.

* مهدی جهاندار
بال ِ پرسوختگان تاول خود را برداشت
روضه‌خوان گریه‌کنان مقتل خود را برداشت

شهر می‌رفت که در ظلمت خود غرق شود
کشتی راه خدا مشعل خود را برداشت

خوش به حال لب شمشیر شهادت طلبی
که در این آمد و شد، صیقل خود را برداشت

کربلا قصه‌ امروز من و توست رفیق
کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت

نوعروسی است شهادت، که شب حجله فقط
یک نظر چارقد مخمل خود را برداشت

حاج قاسم به رفیقان شهیدش پیوست
گام دوم، قدم اول خود را برداشت

* محمدمهدی عبداللهی

به پیشگاه بلند سلیمانى آسمانى

لبیک یا حیدر، روز غزل خوانى ست
باید به پا خیزد، هرکس که ایرانى ست

با حرز یا مهدى، سربند یا زهرا
باید مهیّا شد، فصل گل افشانى ست

آن که عَلم بر دوش، با ذوالفقار عشق
بر قلب میدان زد، «قاسم سلیمانى» ست

سردار دل‌ها گفت: رمز نجات امروز
لبّیک یا زینب، در شامِ ویرانى ست

قاسم زمین افتاد، پرچم ولى باقیست
صهیون شود نابود، این راه «طهرانى» ست

شوق شهادت در، جان وطن جاریست
شور ستم سوزى، رسم مسلمانى ست

این وعده عشق است، نصرُ منَ الله است
صبح ظهور یار، پایان سفیانى ست

تا انتقامى سخت، یک یاعلى باقیست
باید به پاخیزد، هر کس که ایرانى ست

* مهدی چراغ‌زاده

تمام شهر در خواب و تو در آغوش طوفان‌ها
سرودی در دل شب آخرین شعر رهایی را

همیشه شیوه ی چشمت فریب جنگ با خود داشت
کجا آموختی عاشق کُشی را، دلربایی را

غزل نه، قطعه باید گفت، شاید چاره ای باشد
برای کاف. ها. یا. عین. صادت، بی عبایی را

بیا برگرد خیمه ای علمدار رشید عشق
یتیمان حرم طاقت ندارند این جدایی را

تو در آغوش یارانی و می‌خوانیم با حسرت
بیاد تو کجایید ای شهیدان خدایی را

نمی‌دانم چه گفتی در سلام آخرت با دوست
که اینگونه گرفتی تو نشان کربلایی را

لباس رزم بر تن کن برای مسجد القصی
بیا فرماندهی کن نقشه‌ فتح نهایی را

* مریم سقلاطونی

غسل کردی سحر و... جامه‌ی احرام تنت
پر شد از عطر زیارت... لب و چشم و دهنت

سحر جمعه شد و... چشم جهان روشن شد
با نسیم نفس و عطر خوش پیرهنت

ظاهراً از سفر سوریه برمی‌گشتی
ارباً اربا شده در بارش آتش، بدنت

از دمشق آمده بودی... بروی کرب‌وبلا
سر و جان داده رسیدی تو به خاک وطنت

رفته بودی که به یاران شهیدت برسی
مثل یک زلزله پر شد خبرِ پر زدنت

سحر جمعه به دیدار شهیدان رفتی
با همان پیرهن رزم و تن کوهکنت

مثل ققنوس به پرواز درآمد جانت
چشم‌مان روشن از اعجاز فراوان شدنت

زیر تابوت تو باید برود ابر بهار
بس که دلگیر و کشنده است غم آمدنت

دستت افتاد ولی تیر به چشمت نزدند
تاری از زلف پریشان و شکن در شکنت

بر سر نیزه نتابیده و پر خون نشده
لب و دندان و دو چشمت، بدن بی‌کفنت

***

روضه سنگین شده... دستی وسط میدان است
روضه‌ حضرت عباس و عمود و... بدنش

صبح نزدیک شده... لشکر قدس آماده است
پشت سردار و صف‌آرایی دشمن‌شکنش

صبح نزدیک شده...

* سیدمهدی موسوی‌تبار

بدینسان که بودی خوشا زندگانی
خوشا زیستن، دائم و جاودانی

خوشا نیمه شب، التماس و تضرع
و در روز روشن، یلی، قهرمانی

و ویرانگر خانه‌های شیاطین
شده بود بر بی کسان سایبانی

چگونه بگویند این شاعران با
کدامین بیان و کدامین زبانی

سخن از تو و دست جامانده‌ای که
گرفت از علمدار نام و نشانی

و عهدی است با خون تو تا همیشه
که در هر زمانی، که در هر مکانی

بگیریم سخت انتقامی که پیچد
صدایش همیشه به گوش جهانی

محمدحسین نجفی

اِنَّ مَوعدَهُم الصّبحُ ألَیسَ الصّبحُ بقریب (هود/81)

زاریم در سوگ تو ای سردار زاریم
زاریم در سوگ تو اما استواریم

در غربتت آری سیاووشانه کشتند
آنَک قصاص دشمنت را خواستاریم

تا صبح روز انتقام خون پاکت
هی لحظه‌ها هی لحظه‌ها را می‌شماریم

هر چند اگر چونان تو مردی کم شد از ما
باری به لطف کردگار امیدواریم

باد آتشین خاکسترت را با خود آورد
ققنوس‌های دیگری در راه داریم

گفتی سواری می‌رسد با صبح و ما نیز
آن صبح، صبحِ زود را چشم انتظاریم

عباس محمدی کلهر

خبر این بار چه کوتاه.... چه توفانی بود
خبر این بار چه کوتاه... چه بد ....آنی بود

رفت سردار که سرها شد از آن یار بلند
«رفت سر دار » سرآغاز پریشانی بود

صحبتش رایحه صبح، گل پاک بهار
کار لبخند زلالش شکر افشانی بود

نرمی آب صدایش؛ نفسش گرچه نسیم
کربلا زمزمه آن سر توفانی بود

دست افتاده‌ات ای دوست چه خوش مشقی کرد
شیوه‌ای را که علمدار آن را بانی بود

سایه سرو بلندت همه آسایش دوست
سهم دشمن همه افسوس و پشیمانی بود

گفت افزودن این راه، زخود کاستن است
راز آبادی در عشق، به ویرانی بود

مالک نفس خودش بود و مرید مولا
همتش پیروی از پیر خراسانی بود

«آن سیه چرده که شیرینی عالم» را برد
شکرین پسته دهانیست که کرمانی بود

«گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی»
خاتم عشق در انگشت سلیمانی بود

منبع: فارس

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.