نفس خانه گرفته است و پدر می گرید

کد خبر: 98344
وارث

خواب بد ديده ام و چشم دلم پر آب است
و كسي زنگ زده باز پدر بي تاب است

باز هم زنگ، همان زنگ نفس گير زمان
باز پرواز كسي، آخر شب، چرخ زنان

ماجرا چيست كه دنياي خبر مي گريد
نفس خانه گرفته است و پدر مي گريد

گفت اخبار كه طوفان بلا آمده است
قاسم از سوريه تا كرب و بلا آمده است

إِرباً إِربا شده تا بي تن و بي سر برود
لب احلاي حسين از قدحش سر برود

گفت اخبار كه چشمان تو سردار شده
و به خال لب يك دوست گرفتار شده

و شنيديم كه تصوير تو ديشب در ماه
شده رؤيت به بلندي چو علمدار سپاه

آخرين عكس تو را هر كه تماشا مي كرد
جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كرد

راز يك خاتم و انگشت سليمان يعني ...
تا ابدهست سليماني و ايران يعني ...

قاسم قصه دگر باره جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

خبر عاشقي ات در همه جا پيچيده
باغي از سرو، پي هر قدمت روئيده

خون تو در رگ دوران به خروش آمده است
آسمان، صيحه، خبردار! سروش آمده است

داغ سختي است ولي باز به پا مي خيزيم
هر كه باشيم چو سرباز به پا مي خيزيم

منتقم، منتظر و فصل كمين آمده است
عطر يوسف پي قاسم به زمين آمده است

مژده ياران كه در اين باغ، ثمر نزديك است
پاي اين عهد بمانيد، ظفر نزديك است

شاعر: فاطمه سادات مير


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.