آب میگفت مرا از لب خود آب بده | مدیحهسرایی آقای سماواتی در بیت رهبری
دومین شب عزاداری محرم ۱۴۳۷ در حسینیه امام خمینی برگزار شد. در این مراسم آقای مهدی سماواتی پیش از سخنرانی به مدیحهسرایی پرداخت. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن اشعار خواندهشده توسط ایشان را منتشر میکند.
وارث:
ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس
ای همه جان جهانت به فدا یا عباس
رتبهات فوق تمام شهدا یا عباس
ای حسین دگر شیر خدا یا عباس
پسر شیر خدا شیر حسینبنعلی
دست رزمنده و شمشیر حسینبنعلی
تو به رخ لاله عباسی دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ شمع تو، تو پروانه بیواهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اولین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بنده آقایی تو
خضر با آب بقا تشنه سقایی تو
شهدا داده دل از کف به دلآرایی تو
خجل از تشنهلبان دیده دریایی تو
بحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت: مرا از لب خود آب بده
بحر میگفت: ز اشکم گهر ناب بده
موج میگفت: مرا با تب خود تاب بده
مشک میگفت: بتاز، آب به ارباب بده
دشت و صحرا و مه و ماهی و موج و یم و مشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
![http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif)
دیگر از دیدار طفلان حسین شرمنده بودم
تیر زد دشمن به چشمم تا که طفلان را نبینم
گفتم اینک خوب شد، خوب است برگردم به خیمه
ناگهان بر سر فرود آمد عمود آهنینم
![http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif)
کنار علقمه تماشاییام
خجل از این منصب سقاییام
که آبی ندارم
جوانی ندارم
دیگر مرا سقا نخوانید
چشمانتظار من نمانید
واویلتا آه و واویلا
واویلتا آه و واویلا
سیلاب اشکم راه صحرا گرفت
علقمه بوی عطر زهرا گرفت
نشسته کنارم
نشسته کنارم
دیگر مرا سقا نخوانید
چشمانتظار من نمانید
واویلتا آه و واویلا
واویلتا آه و واویلا
ای همه جان جهانت به فدا یا عباس
رتبهات فوق تمام شهدا یا عباس
ای حسین دگر شیر خدا یا عباس
پسر شیر خدا شیر حسینبنعلی
دست رزمنده و شمشیر حسینبنعلی
تو به رخ لاله عباسی دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ شمع تو، تو پروانه بیواهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اولین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بنده آقایی تو
خضر با آب بقا تشنه سقایی تو
شهدا داده دل از کف به دلآرایی تو
خجل از تشنهلبان دیده دریایی تو
بحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت: مرا از لب خود آب بده
بحر میگفت: ز اشکم گهر ناب بده
موج میگفت: مرا با تب خود تاب بده
مشک میگفت: بتاز، آب به ارباب بده
دشت و صحرا و مه و ماهی و موج و یم و مشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
![http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif)
دیگر از دیدار طفلان حسین شرمنده بودم
تیر زد دشمن به چشمم تا که طفلان را نبینم
گفتم اینک خوب شد، خوب است برگردم به خیمه
ناگهان بر سر فرود آمد عمود آهنینم
![http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif](http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif)
کنار علقمه تماشاییام
خجل از این منصب سقاییام
که آبی ندارم
جوانی ندارم
دیگر مرا سقا نخوانید
چشمانتظار من نمانید
واویلتا آه و واویلا
واویلتا آه و واویلا
سیلاب اشکم راه صحرا گرفت
علقمه بوی عطر زهرا گرفت
نشسته کنارم
نشسته کنارم
دیگر مرا سقا نخوانید
چشمانتظار من نمانید
واویلتا آه و واویلا
واویلتا آه و واویلا