نجوای عاشقانه

کد خبر: 8362
بنده من! (سوگند) به حقي كه بر من داري من تو را دوست دارم! تو هم به حقي كه من بر تو دارم، مرا دوست بدار!

وارث: اي نفس! بدان كه تو در ظرف يك روز و يك شب، بلكه در يك ساعت و آني، مي تواني كه قرب و خشنودي خداي خود را به دست آوري، به شرط آن كه صدق نيت و خلوص باطن تو را بداند كه غير او را واگذاشته اي و قدم براي ديدار او برداشته اي.

 

همانا او حاضر است و غايب نيست، بيرون است و در پرده و حجاب نيست، پذيرنده است و راننده نيست، رحمت كننده است و زحمت دهنده نيست.

 

آيا نشنيده اي كه خداوند به حضرت عيسي بن مريم(ع) فرمود: اي عيسي! چقدر ديده به راه بدوزم و حسن طلب نشان دهم و با بهترين شكل بندگانم را بخوانم و باز اين مردم برگشت نكنند و به طرف من نيايند؟!... (الكافي، ج 8، ص134)

 

آيا اين حديث قدسي را به ياد نداري كه فرمود: «اگر كساني كه به من پشت كرده اند، بدانند كه چگونه انتظار آنان را دارم و به بازگشت آنها مشتاقم، هر آينه از شوق آمدن به سوي من مي مردند و بند از بندشان جدا مي شد؟! (كشف الاسرار، ج 3، ص 357)

 

و باز در خبر آمده است كه خداي تعالي مي فرمايد: بنده من!
(سوگند) به حقي كه بر من داري من تو را دوست دارم!
تو هم به حقي كه من بر تو دارم، مرا دوست بدار!
(ارشادالقلوب ج1، ص 171)

 

آه، آه از حسرت من!
از خسران و زيان من!
از افسوس من!
واي بر من،
پس واي بر من!


از آنچه نسبت به ساحت خدا كسر گذاشته ام،
و امر خدا را اطاعت ننموده ام،
خويش را مسخره ساخته ام
و به مسخره كنندگان پيوسته ام.

 

المراقبات،  ج1، ص 16 /آيت الله ميرزا جواد ملكي تبريزي