وارث:غزل شروع مراسمیا قتيل العبراتاز ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسينهركجا بال زدم، بال و پرم گفت حسينمادرم داد به من درس محبت امامن حسيني شدم از بس پدرم گفت حسينشيره ي مِهر ِ تو خون شد به رگم شد جاريخونِ دل اشك شد و در نظرم گفت حسينتا گُل ِ نام تو واشد به لبم، باز پدرگفت شكر تو خدايا پسرم گفت حسين...