قاسم صرافان؛ مناجات با امام زمان

کد خبر: 104327
وارث

دوباره من و بغض دلتنگیام

دوباره من و حس دلواپسی

دوباره من و پرسش لحظه‌هام:

بگو ای سفرکرده! کی می‌رسی؟

 

تو که نیستی غرق دلتنگی ام

ببین حال این شهر مثل منه

روزام وقتی این جوری تاریک شدن

شبام دیگه تکلیفشون روشنه

 

نمیخوام که خرج سرابش کنم

نگاهم باید غرق دریا بشه

نمی ذارم این دل که جای توئه

گرفتار رنگای دنیا بشه

 

اگه از دل تو خبر داشتم

تو هر کوچه ای پا نمی ذاشتم

دلی که تو میخواستی پروانه شه

تو هر پیله ای جا نمی ذاشتم

 

نمی‌خوان بذارن که بارون بیاد

اونایی که اهل سرابن هنوز

نمیخوان که این شهر روشن بشه

اونا که توو این قصه خوابن هنوز

 

باید خونبهای زمینو گرفت

از اون دستایی که به خون می کِشن

باید کاخهاشونو ویرونه کرد

اونایی که آزادیو می کُشن

 

یکی باید از سمت مشرق بیاد

یکی باید ابرا رو جارو کنه

یکی مثل خورشید باید بیاد

که دست سیاه شبو رو کنه

 

اگه از دل تو خبر داشتم

تو هر کوچه ای پا نمی ذاشتم

دلی که تو میخواستی پروانه شه

تو هر پیله ای جا نمی ذاشتم

 


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.