وحید قاسمی؛ آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می ریخت!

کد خبر: 108072
وارث

آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می ریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت می ریخت

خانه ات بی خبر از اشک زلالت می سوخت
چه بگویم!دلِ همسایه به حالت می سوخت

پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را

پشت مرکب، رمق اندک پایت افتاد
سرشناس همه ی شهر، عبایت افتاد!

ارثی از مرثیه اش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر

هیچ کس بغض تو را، مونس و غمخوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد

حُرمت مویِ سپید تو شکسته ست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بسته ست، قبول

باز هم شکر! به عمامه ی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامه ی تو دست نخورد

زخمی نیزه ی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن مانده ی گودال بلایی نشدی

باز هم شکر! به خلخال نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پرده نشین باقی ماند

با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأعام معذب نشدند


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.