گفتگو با روحانی اهل سنتی که پای تفحص شهدای شیعه جانباز شد
وارث: بیش از بیست سال است که بچههای تفحص در جمع خود رزمنده با صفایی را همراه دارند که در این سالها با تمامی عشق و علاقه به تفحص پیکر شهدای جنگ تحمیلی پرداخته است.
لطفا خودتان را معرفی بفرمایید
بنده عبدالکریم فتاحی ۵۰ سال سن دارم. متولد سال ۱۳۴۳ هستم و ۴فرزند دارم، سه پسر و یک دختر، منزل ما در شهرستان مریوان است و از برادران اهل تسنن شافعی مذهب هستم.
شما ماموستا هم هستید؟
بله من روحانی هستم و در حوزه ی علمیه اهل سنت تحصیل کرده ام.
در باره ماجرای جانبازی در تفحص بگوید.
بنده از ۲۵/۱/۱۳۹۳ در مرحله جدید عملیات برون مرزی تفحص پیکرهای مطهر شهدا در خاک عراق به همراه بچه های تفحص به دنبال شهدای جای مانده در جنگ تحمیلی هستیم. تقریبا از اواخر سال ۱۳۶۹ با بچه های تفحص در مناطق عملیاتی والفجر ۴ ، والفجر۹، بیت المقدس۵وعملیات کانی مانگا کار می کردیم که در تاریخ ۳/۳/۱۳۷۰ در منطقه عملیاتی والفجر۹ روی مین رفتم و افتخار دارم که جانباز تفحص هستم.
من از زمانی با بچه های تفحص شروع به کار تفحص کردم که در آن زمان به نام تعاون غرب بود، بچه های تفحص تقریبا از کرمانشاه و مشهد درآن جا حضور داشتند؛ تقریبا از هر لشگری که در عملیاتهای والفجر۴ و۹ و۱۰ و، بیت المقدس ۲ و ۵ حضور داشتند رزمندگانی به جا مانده بود، به منطقه می آمدند.
ما هم همان ایام می رفتیم به این مناطق در جاهایی که بچه های ما جا مانده بودند و مناطقی بود که بچههای ما ابتدا آنجا را گرفته بودند و بعد عراق آن مناطق را پس گرفته بود. در برخی مناطق هم بچههای ما اغلب با شیمیایی شهید شده بودند .مثلا قله ای را بچه ها گرفته بودند عراق آنجا را شیمیایی می زد و بچه های ما شهید می شدند . پیکر این شهدا درآنجا مانده بود، با بچه های تفحص از ابتدای صبح تا نزدیکی های غروب آن مناطق را که بچه هایمان جا مانده بودند می گشتیم .
اغلب این مناطق عملیاتی مین گذاری شده بودند . روز ۳ خرداد ۷۰ در نزدیکی منطقه عملیاتی والفجر ۹ در حال کاوش بودیم .ما در این منطقه شاهد تپه خاکی هایی بودیم که بر اثر شلیک گلوله، خاک تپه سوراخ سوراخ شده بودند. آن زمان عراقی ها شهدای ما را در یک منطقه جمع کرده بودند و کمی خاک روی این شهدا ریخته بودند که از روی خاک آنها می توانستیم بفهمیم اینجا احتمالا شهید وجود دارد . یک جایی که ما حدس میزدیم شهید در آنجا باشد با سه تن از دوستان در آنجا حضور پیدا کردیم ، ولی متاسفانه ما در آنجا هیچ شهیدی را پیدا نکردیم ، موقع برگشتن دوتن از همکاران جلوی من قرار داشتند و من پشت آنها می آمدم پای من به مین خورد و منجر به قطع شدن پای راست بنده شد.
شما در دوران دفاع مقدس هم در جبهه نبرد حضور داشته اید؟
بله، من در زمان جنگ با بچه های قرارگاه رمضان و بچه های سپاه مریوان بودم . در عملیات کرکوک که شبانه به پالایشگاه نفتی کرکوک حمله شد هم حضور داشتم. حتی عکس معروفی هم از آن عملیات وجود دارد که من هم در آن عکس حضور دارم.
چطور شد که با بچه های تفحص همکاری کردید و به کار تفحص شهدا پرداختید؟
من خودم روحانی هستم و معتقدم که نه منِ اهل تسننِ روحانی ، بلکه همه ما ایرانی ها در این راه خون دادهاند به نظر من همه ایرانی ها باید اینجور فکر کنند که هر شهید که از هر شهرستانی آمده و از هر قوم و مذهبی مانند شهید خانواده خودمان است و بین آنها هیچ فرقی نمی توان گذاشت.
شما خودتان می توانید ببینید در چه شرایطی و در چه مناطقی در حال کاوش هستیم.
الان ما کجا هستیم ماموستا؟
ما در مسیر کلار به در بندیخان در خاک عراق می باشیم . تقریبا از مکانهایی تردد می کنیم که بچه ها عملیات را از آنجا شروع کردند مثل همین مناطق دربندی خان که الان داریم از اینجا عبور می کنیم یا مناطقی مثل شاخ شمیران، بمو و... . شما می بینید این شهدای عزیز در چه مناطقی و با چه مشقات و سختی هایی عملیات کردند و شهید شدند. این شهدا برای خدا خون دادند و الحمد الله خون این شهدا باعث شده که اثری از صدام و حکومتش وخانواده اش و حزب بعث در عراق نباشد. ما الان راحت می توانیم هرجایی که بچه های ما رفتند و با مشقت عملیات کردند کاوش کنیم.
می خواستم یک نکته جالب عرض کنم که برادرگل محمدی فرمانده ما هم خودش شاهده قضیه بود. ما در منطقه ماووت عراق که رفتیم اغلب جاهایی که بچه ها شهید شدند الان تبدیل به باغ شده است .این خیلی مهم است که یک فردی شهید ما را در باغ خودش دفن کرده باشد.ما رفتیم آنجا با روحانی منطقه صحبت کردیم و اتفاقا عراقی ها هم به ما کمک کردند مردم روستا به ما کمک کردند، بعد ما به روحانی آنها گفتیم . ایشان در نماز جمعه مطرح کرد که یک سری از بچه های ایران آمده اند که شهدای زمان جنگ را ببرند.
بعدا یک نفری آمد به ما گفت در باغ ما یک شهید هست، ما روز بعدش رفتیم با همکاری آن بنده خدا، آن شهید را در آوردیم. ما خیلی از این صحنه ها در عراق دیدیم و به عشق این چیز ها دلمان می خواهد بیشتربرای شهدا کار کنیم. کار کردن برای شهدا معنویت دارد و در آن معنویت وجود دارد و این معنویات ما را به کار تفحص کشاند و در این کار ماندگار کرد.
عشق به شهدا ما رو تو دل این کوهها نگه داشته و شهدا ما را با خود از این طرف به آن طرف می کشانند.خلاصه اینکه یک عشقی است جلوی روی ما ، که ما هر شهید که پیدا میکنیم خدا شاهده لذت می بریم انگار که دوست صمیمی خودمون آنجاست و دست در دست هم داده ایم.
شما مدت زیادی با تفحص همکاری داشتید و قطعا خاطرات بسیار خوبی از این دوران دارید، چند تا از این خاطرات را برای ما تعریف کنید؟
خاطرات بسیار زیاد است و هر کدام ازآنها برای ما روحیه آفرین. هر روزی که شهید پیدا می کنیم آن روز همه خوشحالیم چراکه چون یک دوست ایرانی که خون او مایه افتخار انقلاب ما شده است و این باعث شده که ما بعد از ۳۵ سال شاهد این باشیم که دشمنان الحمد الله کور و ذلیل شده اند که این جای خوشحالی زیادی دارد.
در سال ۷۰ در منطقه عملیاتی والفجر ۴ یک جایی هست به نام قله ۴۵۰ در آنجا خیلی شهید پیدا کردیم شاید حدود ۳۰شهید ، بعد از آن زمان ، بیشتر شهدا را از طریق اطلاعات و کروکی اسرا و رزمندگانی که آن زمان در مناطق عملیاتی بودند پیدا می کردیم.
قرار شد فردای آن روز منطقه دیگری را کاوش کنیم، من آن شب خواب دو شهید را دیدم که به من می گویند شما دو نفر را جا گذاشتید بعد شهدای عزیز رو به من کردند و جای خودشان را با دست به من نشان دادند و به من گفتند ما را هم با خودتان ببرید.
در راه که بازگشت به بچه ها گفتم: باید برگردیم به جای دیروزی! من یک خوابی به این شکل دیدم. خدا گواه است همان جایی که آنها در خواب به من نشان داده بودند با همان کیفیت شهدا را پیدا کردیم.
به بچه ها گفتم باید این سنگ ها را برداریم و همانجا آن دو شهید را پیدا کردیم . این یکی از خاطرات شیرین بنده است حتی موقعی که پای من روی مین رفت، در زمانی که خانه بودم، عراقی ها شهدایی را که پیدا میکردند می آوردند خانه ما. من هم یک اتاق منزل را برای شهدای عزیز اختصاص داده بودم و این شهدا در خانه ما مهمان بودند تا بچه ها بیایند و از ما تحویل بگیرند. منزل ما قریبا معراج شهدا شده بود.
خاطره ای دیگری به ذهنتان می رسد؟
در یک ماه اخیر ما در منطقه حاج عمران دنبال شهدا می گشتیم. در این منطقه به دلیل شرایط خاص عراق، برق ما حدودا ۸ الی ۹ ساعت قطع می شد. نفت هم نمیتوانستیم پیدا کنیم و از لحاظ گرمایشی دچار مشکل شدید بودیم به طوری که ۴۸ ساعت بدون نفت سرکردیم و سرما به شدت بچه ها را اذیت می کرد . بعد ما رفتیم بالای کوه یک جایی که تا آنجا کار میکردیم ، خیلی سرد بود آنجا هم یک مقدار برف بود، برادر گل محمدی با بیل مکانیکی در حال کار بود میخواستند جای بیل را عوض کنند که یک دفعه رفتند روی یک قله ،آنجا یک مدت کار کردند بعد بیل را یک نقطه زد و دید یک پیت نفت نمایان شد. با پاکت بیل، گالن نفت را از دل خاک بیرون آورد و از پاکت رها کرد. از نحوه سقوط گالن نفت از پاکت بیل مشخص شد که این گالن داخلش چیزی هست و پر است. سریعاً به سمت گالن رفتیم و با تعجب دیدیم که داخل گالن پر از نفت است و از زمان جنگ سالم مانده بود و نکته مهمتر این که خدا شاهد است این گالن نفت بر اثر اصابت با پاکت بیل آسیب ندید و به صورت سالم در آمد.
ما نفت را داخل بخاری نفتی ریختیم و دو شب از آن استفاده کردیم. آن فرد عراقی که همراه ما بود بسیار تعجب کرده بود که این جا چه خبر است؟
شهدا نخواستند همرزمانشان در سرما اذیت شوند . این به جز نعمت شهدا ،به جز صداقت شهدا ، به جز راه حق شهدا که مایه خیر و برکت است، چیز دیگری نیست.
آقای ماموستا فتاحی با توجه به اینکه عمده فعالیتهای شما در مناطق کردستان عراق بوده از سختی کار در این مناطق برای ما بگویید؟
چیزی که در ذهن مردم هست بیشتر تفحص جنوب است و آن گرما و زمین دشت هموار که بیل مکانیکی کار میکنه و شهدا را پیدا میکند فرق کار این جا با جنوب و سختی های این جا با جنوب شکل کار کردن در این جا است. کار در این جا خیلی سخته این فصل زمستان که الان ما داریم میبینم و برف زیاده و یک بعد سختی کاری که وجود دارد این است که برخی قله ها ۳۰تا ۴۰تا پیچ دارد. و برای بردن بیل مکانیکی بعضا ۱ روز وقت و زمان باید صرف کرد .خودمان اغلب زیر قله ها چند ساعت پیاده روی می کنیم تا به جایی که احتمالا شهدا حضور دارند برسیم.
یکی دیگر از سختیهای کار ما این است که ما باید بین سنگ ها دنبال شهدا بگردیم، چون شهید ما که زخمی شده بود حرکت می کرد و لا به لای صخره ها و سنگ ها به شهادت می رسید. یا از ارتفاع سقوط می کرد و باید در پایین دست دنبال پیکر شهید بگردیم. در جنوب شما می توانید با بیل مکانیکی کار کنید ولی در کردستان همه جا این امکان وجود ندارد و احتمال سقوط بیل مکانیکی یا واژگون شدن بیل زیاد است لذا به صورت دشت بانی به دنبال شهید می گردیم. چون بیل مکانیکی را نمی توان بر بالای کوه ببریم ما هم می دانیم شهدایمان کجاها جا مانده اند و ابتدا به صورت دشت بانی در دل کوه به دنبال شهدا می گردیم.
یعنی نمیشود مقایسه کرد جنوب را - که دشت هموار دارد - با کردستان -که همه جا کوه و ارتفاعات است . در کوه چون تردد کمتر است هنوز پاکسازی صورت نگرفته است. و مین های زیادی مثل والمر ،گوجه ای و ... در کوه وجود دارد.
در کردستان ۶ ماه از سال باران و برف نمیاید ولی بقیه سال همیشه باران و برف است و خیلی سخت است. خودتان هم می ببنید امروز از سلیمانیه شروع کردیم و به سمت خانقین برای پیدا کردن چند شهید که به دست منافقین به شهادت رسیدند و بعد از برگشت از سلیمانیه ما شاهد ۲۰ سانت برف بودیم بعد از آنجا آمدیم نزدیک اربط ، آنجا هم مقدار کمی برف بود .دوباره آمدیم نزدیک دربندیخان ، آنجا هم برف و سرمای شدید بود.از آنجا آمدیم کلار که تقریبا بهاری بود .خلاصه این که مناطق خیلی با جنوب فرق می کنند.
جناب آقای فتاحی! شما یک رزمنده اهل سنت هستید، وحدت بین شیعه و سنی در زمان جنگ چگونه ظهور و بروز داشت؟
شهرستان مریوان که من آنجا زندگی می کنم از لحاظ تعداد شهدا در بین اهل تسنن از همه جای ایران بیشتر است. ما در مریوان ۱۱۰۰شهید که داریم که ۷۰۰ تا از این شهدا در جبهه شهید شدند. یعنی در بمباران نبودند بلکه در معرکه و دوشادوش برادران شیعه جنگیدند و به درجه رفیع شهادت نایل گردیدند.
این نشان می دهد که در کردستان بین بچه های اهل تسنن و بچه های اهل تشیع وحدت خوبی وجود داشته که بچه ها توانستند در مریوان ۱۱۰۰ شهید تقدیم انقلاب کنند .از اول انقلاب تا به امروز هم در کردستان، پیش مرگان کرد در خدمت نظام و انقلاب بودند ودر کنار شهید بروجردی و حاج احمد متوسلیان در کردستان خدمت کردند. به نظر من این بهترین وحدت است که خون شهدای مازندرانی و مشهدی و تهرانی در کنار خون برادران سنی، برای حفظ انقلاب ریخته شد .این اتفاق ، آرامش را برای کشور به ارمغان آورد. شیعه و سنی با هم و در کنار هم برای انقلاب خون دادند و این مصداق خوبی برای نمایش وحدت است .
ماموستا؛ این وحدت الان و در تفحص هم مصداق پیدا کرده یعنی جنگی را که شیعه و سنی در ایران با هم پیش بردند ، الان هم ادامه کار مانده از جنگ یعنی تفحص شهدا را برادران شیعه و سنی باهم پیش می برند.
وحدت و همکاری بین بچه های ما تو همین گروه تفحص هم وجود دارد . ما یک روز تو ماووت بودیم و در مورد همین وحدت بحث می کردیم . آن روز ۱۷ نفر از ۱۱ استان بودیم .من که کرد هستم، بچه های ترک و عرب و لر و مازندرانی هم بودند.خلاصه ما الان در تفحص داریم کار می کنیم همین وحدتِ زمان جنگ وجود دارد.
ماموستا شما دارید دقیقا یک جایی کار میکنید که خیلی نزدیک است به مناطق درگیری جبهه اسلام و داعش. آیا شما خاطره ای دارید در این مورد دارید؟ که با کارتون به مشکل خورده باشد؟
بله یک روز در ماموت بودیم آقای گلمحمدی فرمودند ما می خواهیم برویم کرکوک ، آنجا یک قبرستانی هست که این قبرستان در فرودگاه خالد عراق است .قرار شد آن روز با یکی از کسانی که در اتحادیه میهنی با ما همکاری می کردند وآنجا بودند به کرکوک بروند . آنجا به دلیل عوض شدن یگان مستقر در فرودگاه اجازه ورود به همکاران ما ندادند و گفتند باید دوباره استعلام بگیریم .اقای گلمحمدی خیلی تلاش کردند تا آنها را متقاعد کنند تیم تفحص در آنجا مستقر شود و کار را شروع کند ولی نگذاشتند و همکاران ما برگشتند فردای آن روز موصل سقوط کرد و بعد ازچند روز آن فرودگاه افتاد دست داعش.
یعنی اگر آن روز می ماندند احتمالا با داعش مواجه می شدند؟
بله احتمال داشت .ولی بعدا که منطقه آزاد شد به محل رفتیم و موفق شدیم یکی از شهدا را پیدا کنیم.
به عنوان سوال آخر با توجه به اینکه شما یک روحانی و یک علم اهل سنت هستید از دیدگاه فقه شما جایگاه شهید و شهادت به چه شکلی است؟
در فقه ما هم آدم ها در روز قیامت یه حسابی و کتابی دارند مخصوصا کسانی که حق الناس داشته باشند . در فقه هم می گه شهید هیچ حساب و کتابی روز قیامت نداره و طبق آیه قرآن می فرماید کسانی که برای خدا شهید بشوند برای اسلام خدا شهید بشوند اینها نمرده اند و روزیشان پیش خداوند متعال است.
شما برای این خانواده های شهدایی که بچه های آن ها در مناطق کردستان عراق و ایران شهید شدند و هنوز پیدا نشدند و مفقود هستند چه مطلب و سخنی دارید؟
من به خانواده های محترم شهدا عرض می کنم که ان شالله خدا کمک کنه تا شهدا را پیدا کنیم - که الحمدالله خدا هم کمک زیادی به ما کرده – ما واقعا با دلمان کار می کنیم که شهید را پیدا کنیم و این هم مژده می دهیم که انشا الله همه تلاشمان را می کنیم تا بچه هاشون را برگردونیم و ما اگه بتونیم یک خانواده را از نگرانی در بیاوریم شهید آنها را تحویلشان دهیم برای ما یک دنیا ارزش دارد.
خیلی تشکر از این که در این شرایط و بین راه وقتتان را به ما دادید.
خواهش می کنم.