حجت الاسلام حائری زاده: چطور می شود انسان آبرومند پیش امام حسین می شود؟/ حاجی علی انسانی: کنار یک بدن افتاده بود دفتر شعر
اگر خدا بخواهد فرازهایی از زیارت عاشورا را امشب به محضر شما بزرگواران عرض کنم . در این زیارت شریف داریم: "اللهم اجعلنا عندک وجیها بالحسین".چه می شود آدم وجیه عند الحسین می شود؟ چطور می شود انسان آبرومند پیش امام حسین بشود؟ گستره عاشورا تا روز قیامت است،یعنی تا روز قیامت این گستره وجود دارد.به من و شما گفتند که بیایید مسائل معرفتی را بشناسید، مسائل معرفتی این است که انسان بداند محب علی کیست، آدم هایی که در کربلا بودند چند دسته بودند، دسته اول آدم های عجیب و غریب بودند به این معنا که می گفتند اول خودمان دوم زن و بچه سوم پول و اگر در انتها چیزی هم ماند امام حسین، راست هم میگفتند و امام حسین را هم دوست داشتند اما بعد از خودشان و زن و بچه و پول! چند نمونه بودند.
"یک شخصی است به نام طرماح، این آقا آذوقه دست گرفته و به تعبیر امروزی نایلکس دست گرفته و دارد می برد. حضرت فرمودند کجا داری می روی؟ گفت دارم میروم یمن پیش زن و بچه ام و اینها را می برم .حضرت فرمودند من آدم میخواهم برای کربلا یار هستی؟ پا رکاب هستی؟ گفت یا ابا عبدالله من خیلی شما خانواده رادوست دارم ولی اجازه بدهید اول این را به یمن برای زن و بچه ام ببرم ..." امام الان با تو کار دارد فردا و یک ساعت دیگر دیر است.
حضرت فرمودند: باشد میخواهی بروی برو، رفت !و گفت بر میگردم حسین جان این ها را به زن و بچه ام برسانم بر میگردم ، رفت و وقتی برگشت دید سر مبارک امام حسین را جدا کرده بودند از بدنشان. رفت و راست هم گفت، برگشت اما دیر آمد . یعنی اول محبت خودش را داشته و بعد محبت زن بچه اش را بعد پول و هر چی بعد هر چی....
یک نمونه دیگر هم داریم ، عبید الله بن حر جعفی؛این آقا امام ع را در یکی از منازل بین راه دید امام فرمودند چه کاره ای ؟ با ما هستی ؟گفت اقا خیلی دوستتان دارم بأبی انت و امی پدر و مادرم به فدایتان ولی بعد کمی تامل گفت آقا شرمنده ام خیلی اما نمیتوانم در خدمتتان باشم اما به جهت اینکه تشریف آوردید اینجا، من یک اسبی دارم و این اسب را به قیمت گرانی خریده ام و یک شمشیر که شمشیر خیلی عالی است.حال این شمشیر و اسب را محضر شما تقدیم می کنم حضرت فرمودند: نه اسبت را می خواهم نه شمشیرت را ،من خودت را میخواهم. پا رکاب هستی ؟ گفت نه آقا شرمنده !
یک عده هم انسان های مقدسی بودند، ولی معرفت به امام نداشتند. به این معنا که خدمه شیطان بودند و شیطان میخواست اینها را گول بزند و توجیه درست کند .روز عاشورا آمده بودند و بالای تپه ایستاده بودند و نه در لشگر امام حسین بودند و نه در لشگر عمر سعد ،ایستاده بودند و دست به دعا برداشته بودند: اللهم انصر حسین، خدایا حسین را یاری کن تا پیروز شود.
من خاطرم هست ایام جنگ بعضا در قم و تهران میگفتند عده ای از آقایانی که در جبهه شهید می شوند شهید نیستند ، امام پیامی دادند و گفتند: 70 سال عبادت کردی تقبل الله منی و منکم.....
اشعار ارائه شده توسط حاج علی انسانی:
ز سینه آه ِ زمین و زمان در آوردند
مگو بدم ز تن جبهه جان در آوردند
فضا پر از گل پر پر شدست و عطر آگین
ز دشت لاله ز بس ارغوان آوردند
زمین زِ مین پر و اینان ز من سفر کردند
بر آسمان سر از این خاکدان بر آوردند
همین تبار تبری تبر به دوش شدند
دمار از بت و از بت گران در آوردند
چنان به خرمن دشمن به آتش افتادند
چنان که دود از آن دودمان در آوردند
کلاه و چفیه و سربند و کفش و سجاده
شناسنامه پلاک استخوان در آوردند
کنار یک بدن افتاده بود دفتر شعر
برای سینه زنان نوحه خوان درآوردند
و من به جیب سر و سر به زیر کین مردان
چه سرفراز سر از امتحان در آوردند
حرام شان که شکم بارگان فرصت جوی
تنور گرم شما بود و نان در آوردند