تلاش برای پنهان ماندن مزار دختر پیامبر اکرم(ص) نشانه چیست؟
«وان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب » (سوره ص 49- 50)
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟ درست نمی دانیم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟ روشن نیست. كمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته اند و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از دو ماه تا هفتاد و پنج روز، سه ماه و شش ماه است.
كلینى كه از بزرگان علما و محدثان شیعى است و در آغاز قرن چهارم هجرى در گذشته و كتاب خود را در نیمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از دیرینه ترین سندهاى شیعه به شمار میرود چنین نوشته است:
چون فاطمه سلام الله علیها در گذشت امیرالمؤمنین او را پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر كرد و گفت: اى پیغمبر خدا از من و از دخترت كه به دین تو آمده و در كنار تو زیر خاك خفته است بر تو درود باد!
خدا چنین خواست كه او زودتر از دیگران به تو بپیوندد. پس از او شكیبائى من به پایان رسیده و خویشتن دارى من از دست رفته. اما آنچنان كه در جدائى تو صبر پیشه كردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم كه شكیبائى بر مصیبت سنت است. اى پیغمبر خدا! تو بر روى سینه من جان دادى! تو را به دست خود در دل خاك سپردم! قرآن خبر داده است كه پایان زندگى همه بازگشت به سوى خداست.
اكنون امانت به صاحبش رسید زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. اى پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت می نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید. چشمانم بی خواب و دل از سوز غم كباب است تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
مرگ زهرا ضربتى بود كه دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانى كشانید. شكایت خود را به خدا می برم و دخترت را به تو می سپارم! خواهد گفت كه امتت پس از تو با وى چه ستمها كردند. آنچه خواهى از او بجو و هر چه خواهى بدو بگو! تا سر دل بر تو گشاید و خونى كه خورده است بیرون آید و خدا كه بهترین داور است میان او و ستمكاران داورى نماید.
سلامى كه به تو میدهم بدرود است نه از ملال تو از روى شوق است نه كسالت. اگر می روم نه ملول و خسته جانم و اگر می مانم نه به وعده خدا بد گمانم. و چون شكیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او می مانم كه هر چه هست از اوست و شكیبائى نیكوست. اگر بیم چیرگى ستمكاران نبود براى همیشه در كنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوى اشك از دیدگانم می راندم.
خدا گواه است كه دخترت پنهانى به خاك میرود. هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبانها نرفته حق او را بردند و میراث او را خوردند. درد دل را با تو در میان می گذارم و دل را به یاد تو خوش می دارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.
فقدان دختر پیغمبر على علیه السلام را سخت آزرده ساخت و نمونه این آزردگى از سخنانى كه بر كنار قبر او خطاب به پیغمبر صل الله علیه وآله گفت دیده می شود.
قبر دختر پیغمبر
«و لاى الامور تدفن لیلا بضعة المصطفى و یعفى ثراها»
متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد و كوششى كه در پنهان داشتن این خبر بكار برده اند معلوم است كه خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبوده اند. این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمی دانم یك قسمت آن ممكن است بخاطر اجراى وصیت زهرا سلام الله علیها باشد. نخواسته است كسانى را كه از آنان ناخشنود بود در تشییع جنازه نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان برده اند؟ و یا چرا پس از به خاك سپردن او صورت هفت قبر یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته اند؟
چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار او بكار رفته است؟ اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان كردند از بى حرمتى مخالفان می ترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداكثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع كوفه در سال چهلم از هجرت یكسان نمی توان گرفت. آنها كه بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على علیه السلام كشمكش داشتند كسانى نیستند كه در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانكه در مدینه حاضر بودند حساب على علیه السلام را از فاطمه سلام الله علیه جدا می كردند. براى رعایت ظاهر هم كه بوده است به دختر پیغمبر حرمت می نهادند و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمی كرده اند.
نیز نمیتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در كنار قبر او معین است. قبر فرزندان زهرا را كه در بقیع آرمیده اند به تقریب می توان روشن ساخت. پس موجب این پوشیده كارى چیز دیگرى است.
دلیل همان سببى است كه خود او در جمله هائى كه شاید آخرین گفتارهاى او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان كه به زنان عیادت كننده گفت: «دنیاى شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم». او میخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاك رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابو بكر و عمر بر على علیه السلام خرده گرفتند كه چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. وى سوگند خورد كه فاطمه چنین وصیت كرده بود و آنان پذیرفتند. بارى بر طبق روایتى كه كلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضاعلیه السلام آورده است:
امام در پاسخ احمد كه از محل قبر فاطمه سلام الله علیها پرسید گفت: او را در خانه اش بخاك سپردند و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت. ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درست تر می نماید اینكه او را در خانه اش یا در روضه پیغمبر بخاك سپردند.
در مقابل این روایت ابن سعد كه در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت كند: مغیرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم كه در بقیع ایستاده بود بدو گفتم: ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستاده اى؟
گفت: در انتظار تو بودم! به من گفته اند فاطمه سلام الله علیها را در این خانه (خانه عقیل) كه پهلوى خانه جحشیین است بخاك سپرده اند. از تو می خواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند! گفتم: بخدا سوگند این كار را خواهم كرد! اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند.عبد الله بن جعفر گفت هیچكس شك ندارد كه قبر فاطمه سلام اله علیها در آنجاست.
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مىشد. اما علماى شیعه روایتهائى آوردهاند كه نشان میدهد دختر پیغمبر را در بقیع بخاك سپرده اند. بعلاوه در ضمن این روایات آمده است كه براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر و به روایتى چهل قبر ساختند و این قرینه اى است كه قبر در داخل خانه نبوده. زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. نیز روایتى در بحار دیده میشود كه مسلمانان بامداد شبى كه دختر پیغمبر بجوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند.
مجلسى از دلایل الامامه و او به اسناد خود روایتى از امام صادق آورده است كه بامداد آن روز می خواسته اند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على علیه السلام روبرو شده اند از این كار چشم پوشیده اند.
بهر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از كسانى چند نشان میدهد و پیداست كه او میخواسته است با این كار آن ناخشنودى را آشكار سازد.
/1102101305