گل و گلدون (9) / می خواهم گم بشوم
وارث:
![گل و گلدون (9) / می خواهم گریه کنم گل و گلدون (9) / می خواهم گریه کنم](/files/fa/news/1395/3/25/262366_326.jpg)
به نام خدا
دلم گرفته!
می خواهم گریه کنم.
شنیده ام گریه، دردهای قلب را تسکین می دهد. اما گویی قلب من با گریه هم آسایش و آرامش و تسکین نمی یابد. در این وحشت آباد دنیا و واعطشای معرفت در جستجوی پناه و پناهگاهی هستم. دنبال غاری در بلندای یک کوه، دور از دسترس نامردها و برکنار از نگاه ناپاک شیطان ها تا بدان جا پناهنده شوم و از آسیب ستمگران و راهزنان ایمان و عقیده در امان باشم.
گاهی با خودم می اندیشم ای کاش در زمان دقیانوس می زیستم. آن گاه همراه اصحاب به درون کهف پناهنده می شدم تا از چنگ دقیانوس رهایی یابم و ایمانم را حفظ کنم! اما نه، چرا باید چنین آرزویی داشته باشم. مگر نه اینکه دقیانوس ها رو به زوال اند، پس دیگر لازم نیست به غار پناهنده شوم و در آنجا از شر دقیانوس، سر بر بالین بگذارم و بی اعتنا از آنچه که بر یار و دیار می گذرد، به خوابی بس عمیق و طولانی فرو روم .
من دوست دارم میان همه این شلوغی ها گُم بشوم... گُم بشوم میان همه این شلوغی ها! در میان این همه هیاهو، گُم بشوم تا خودم را پیدا کنم. راستی! تو دوست داری کجا گُم بشوی؟!
من دوست دارم در حرم امام رضا گُم بشوم!
دوست دارم در صحن عتیق گُم بشوم تا از سقاخانه اسماعیل طلا، جرعه ای عشق بنوشم.
من دوست دارم در رواق پایین پا گُم بشوم تا از سنگ فرش های حرم، بوسه ای عشق بگیرم.
من دوست دارم در صحن کوثر گُم بشوم تا دل و دیم را دست ساقی کوثر بدهم.
من دوست دارم در صحن آزادی گُــم بشوم تا به ایوان ، دخیل ببندم و راز دل بگشایم.
من دوست دارم در رواق بالاسر گُم بشوم تا دور سر امام رضاجان بگردم.
من دوست دارم در صحن گوهرشاد گُــم بشوم و میان تصویر گنبد و گلدسته ها، با خدا مناجات کنم.
من دوست دارم در صحن جامع رضوی گم بشوم تا جمع بدی هایم را دور بریزم!
راستی ! تو هم دوست داری میان این همه هیاهو در حرم امام رضا گُم بشوی؟!
علیرضا پورمشیر