این دل شده هیئت اباعبدالله/سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین
![این دل شده هیئت اباعبدالله/سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین این دل شده هیئت اباعبدالله/سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین](/files/fa/news/1395/7/20/305449_615.jpg)
سوز همیشه ی جگرم باش یا حسین
من سینه می زنم سپرم باش یا حسین
در طول عمر جز تو پناهی نداشتم
مثل گذشته ها پدرم باش یا حسین
هر روز مادرم سر سجاده گفته است
خیلی مراقب پسرم باش یا حسین
ای نام تو بهانه ی شیرین زندگی
شور محرم و صفرم باش یا حسین
پایین پات سربگذارم تو هم بیا
بالای جسم محتضرم باش یا حسین
جان مرا بگیر حوالی قتلگاه
این گونه اخرین خبرم باش یا حسین
دستم به دامنت نرسید این جهان اگر
باب الحسین منتظرم باش یا حسین
باشد قرار بعدی ما اربعین حرم
مهر قبولی گذرم باش یا حسین
سربازهای لشکر یا زینب توایم
حرز مدافعان حرم باش یا حسین
سعید پاشازاده
من از آتش زدن بال و پرت میترسم
شب به پایان برسد از سحرت میترسم
این جماعت همه در فکر عذابت هستند
آه از آتش روی جگرت میترسم
غم چشمان تو با قبل تفاوت دارد
بی من زار نرو از سفرت میترسم
اصلا امشب چقدر توصیه داری آقا
دارم از اینهمه اما اگرت میترسم
چشم من خورد به اکبر جگرم سوخت حسین
من ز پاشیدن جسم پسرت میترسم
تیرهایی که سه شعبست مهیا کردند
از تهاجم سوی چشم قمرت میترسم
رحم بر طفل صغیر تو ندارند اینها
خیلی از تیر و گلوی ثمرت میترسم
زنده ای و بسوی خیمه ی تو می آیند
ته گودال ز چشمان ترت میترسم
سید پوریا هاشمی
بیا خواهر دل خود را به پای دلبر اندازیم
در این صحرا ز برگ گل شفق رابستر اندازیم
بیا پیمان ببندیم و می ازپیمانه وحدت
بنوشیم و سپس خود را به حوض کوثر اندازیم
اگر دشمن ز جا خیزد که با اسلام بستیزد
من و تو قد علم سازیم و بنیادش براندازیم
اگر فریاد بی آبی زنای کودکان برخواست
من و تو مشک را بر گردن آب آور اندازیم
طنین نعره الله اکبر، اکبری خواهد
بیا این خرقه بردوش علیّ اکبر اندازیم
شهادت از من و رنج اسارت رفتنش از تو
که تا رحل اقامت را به شهر باور اندازیم
اگر دیدی سرم را بر سرنی، استقامت کن
که خصم خیره را در قعر آتش با سر اندازیم
اگر در طشت زر دیدی سرم را صبر کن خواهر
که آتش برنهاد طشت و چوب خیزر اندازیم
کمر از بهر داغ شش برادر سخت محکم کن
که کشتی ولایت را به ساحل لنگر اندازیم
به پاس این غزل کز عمق جان برخاسته امروز
نظر بر شاعر ژولیده روز محشر اندازیم
ژولیده نیشابوری
امشب که محشری شده بر پا به کربلا
ما را ببر دوباره خدایا به کربلا
هر سوی دشت روضه ی سربسته ایست باز
هر گوشه هیئتی است شگفتا به کربلا
نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند
سربسته مانده قصه ی سرها به کربلا
عطر مدینه می وزد از سمت علقمه
گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا
نعش حبیب و حر و زهیر و وهب شود
چون مصحف ورق شده فردا به کربلا
فردا که شعله، آب رساند به خیمه ها
خالیست جای حضرت سقا به کربلا
فردا برای تشنگی طفل شیرخوار
تیر سه شعبه ای ست مهیا به کربلا
از تل زینبیه چه پیداست قتلگاه
آه از نگاه زینب کبری به کربلا
فردا میان نیزه و شمشیر، خواهری
گم می کند برادر خود را به کربلا
دارند نعل تازه میارند ، این چنین-
با کشته ها کنند مدارا به کربلا
میلاد عرفان پور
بغلم کن که دل آرام کند خواهر تو
بوسه این بار بگیرم عوض مادر تو
سر من را تو در آغوش بگیر آهسته
ناز کم کن که دگر پیر شده خواهر تو
با دو دستی که تو را جامه به تن پوشاندم
میکنم رخت اسیری به تن دختر تو
به خدا طاقت این غصّه ندارد زینب
ساربان دست کُنَد پیش من انگشتر تو
با چه وضعی به روی دست بگیرم جسمت
بسکه پاشیده ز هم عضوِ تن و پیکر تو
احسان محسنی فر
تو خودت گریه کنان را به عزا می خوانی
ابر این چشم به دست تو شده بارانی
مجلس روضۀ تو عرش خدا گشته حسین
چون خدا بهر عزای تو خودش شد بانی
باید از سوختگان غم تو یادی کرد
یاد دیوان غم محتشم کاشانی
این همه سینه زنان بهر تو این جا جمعند
از عطای تو بود سینه زنی طوفانی
هر دلی که نشد آباد از اندوه غمت
عاقبت می رود آرام سوی ویرانی
هر کجا پرچم تو دید دلم زود دوید
چه کنم با غم عشق تو و سرگردانی
یاد ما نیز نما بین مناجات شبت
امشبی را که حسین در حرمت مهمانی
ناهید قبادی
تو خودت گریه کنان را به عزا می خوانی
ابر این چشم به دست تو شده بارانی
مجلس روضۀ تو عرش خدا گشته حسین
چون خدا بهر عزای تو خودش شد بانی
باید از سوختگان غم تو یادی کرد
یاد دیوان غم محتشم کاشانی
این همه سینه زنان بهر تو این جا جمعند
از عطای تو بود سینه زنی طوفانی
هر دلی که نشد آباد از اندوه غمت
عاقبت می رود آرام سوی ویرانی
هر کجا پرچم تو دید دلم زود دوید
چه کنم با غم عشق تو و سرگردانی
یاد ما نیز نما بین مناجات شبت
امشبی را که حسین در حرمت مهمانی
حبیب الله موحد
امشب شهادت نامهی عشّاق امضا میشود
فردا زخون عاشقان، این دشت، دریا میشود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفتهاست
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خوابِ ناز آسودهاند
فردا به زیر خارها، گم گشته پیدا میشود
امشب رقیه حلقه ی زرّین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار، از گوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقـا میشود
حبیب الله چایچیان (حسان)
امشب حسین در خیمهها حق را عبادت میکند
فـردا میـان مـوج خـون، غسل شهادت میکند
فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا
امشب علمدار از بصر خون جگر جاری کند
فـردا میـان دشمنـان تنهــا علمـداری کند
فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا
امشب حسین از جان دعا بر لالۀ لیلا کند
فـردا کنـار نعش او فغـان و واویـلا کند
فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا
امشب عـلیاصغر زنـد نـاخن بـه قلب مادرش
فردا ز تیر حرمله جاری است خون از حنجرش
فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا
امشب بخواند در حرم قاسم نماز نافله
فردا کنار پیکرش دشمـن نماید هلهله
فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا
امشب سکینه در حرم اشک از بصرجاری کند
فـردا کنـار کشتـة بـابـا عــزاداری کــند
فریاد وامصیبتا واویلتا واویلتا
غلامرضا سازگار
بیا که گریه کنم لحظه های آخر را
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را
دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح
بنالم از سر شب روضه های مادر را
پرید خواب رباب از خیال حرمله باز
گرفته است به چادر گلوی اصغر را
خدا کند که بمیرم در این شب و فردا
که روی نیزه نبینم سر برادر را
خدا کند که نبیند دو چشم مبهوتم
به زیر بوسۀ نیزه تن مطهر را
خدا کند که نبینم به روی طشت طلا
جسارت نوک چوب و لبان پرپر را
خدا کند که نبینم به زیر آتش و دود
به دست قاتل تو پاره های معجر را