شخصیت و منش سیاسیون مهمترین عامل فرهنگساز است
وارث: سیاستمداران بیش از هر عامل دیگری بر روی فرهنگ جامعه مؤثر هستند. «فرهنگ سیاسی» بخشی از فرهنگ است که مستقیم روی سیاسیون تأثیر میگذارد. تا فرهنگ سیاسی درست نشود، سیاست درست نمیشود، و تا سیاست درست نشود فرهنگ درست نمیشود.
آنچه در ادامه میآید متن سخنرانی حجتالاسلام علیرضا پناهیان است که در محضر مقام معظم رهبری ایراد شده است:
فرهنگ برای جامعه، مانند اخلاق برای فرد است/ اگر فرهنگ جامعه خوب شد، هزینۀ رفتار خوب کم میشود
فرهنگ برای جامعه به مثابه اخلاق برای فرد است؛ وقتی کسی دارای اخلاق خوبی بود، برایش سخت است که کار بد انجام دهد، و نیاز به ناظر و قانون و آییننامه هم ندارد، بلکه چون خُلقش خُلق خوبی است، از او جز رفتار خوب-متناسب با خلقش- سر نمیزند. اگر جامعهای دارای فرهنگ خوبی باشد در آن جامعه «رفتار خوب» بهسهولت انجام میگیرد.
اگر کسی دارای خلق بدی باشد، خیلی برایش سخت است که کار خوب انجام بدهد. در روایات هست که چنین فردی اگر از گناهان خودش استغفار هم بکند باز به گناهانش باز خواهد گشت، چرا؟ چون خُلقش اقتضا میکند! به همین دلیل توبۀ چنین کسی چه بسا پذیرفته نشود. (امیرالمؤمنین(ع): مَا مِنْ ذَنْبٍ إِلَّا وَ لَهُ تَوْبَةٌ وَ مَا مِنْ تَائِبٍ إِلَّا وَ قَدْ تَسْلَمُ لَهُ تَوْبَتُهُ مَا خَلَا السَّیِّئَ الْخُلُقِ لَا یَکَادُ یَتُوبُ مِنْ ذَنْبٍ إِلَّا وَقَعَ فِی غَیْرِهِ أَشَرَّ مِنْه؛ قربالاسناد/45)
اگر جامعهای دارای فرهنگ بدی شد، در آن جامعه رفتار بد بهسهولت سر خواهد زد، دیگر با قانون و ناظران قوۀ قهریه و قضائیه هم نمیشود آن رفتارهای بد را کنترل کرد. یکی از دلائل اهمیت فرهنگ، این است که اگر فرهنگ یک جامعه خوب شد هزینه برای رفتار خوب کم میشود، اگر فرهنگ یک جامعه بد شد، انگار زیرساختهای جامعه خراب شده است، دیگر به این سادگی با قانون و ناظران اینچنینی، نمیشود رفتار بد را در آن جامعه کنترل کرد!
گاهی فرهنگ، مقدمهساز پذیرش دین در جامعه است/ اگر فرهنگ مناسب نباشد، دین هم در آن جامعه جا نمیافتد!/ مثلا اگر فرهنگ حیا نباشد، دین را نمیشود عرضه کرد!
فرهنگ نهتنها برای زندگی ما در جامعه، یک اساس و بنیادی است که میتواند زندگی ما را مختل کند، یا زندگیمان را راحت کند، برای دینداری و معنویت نیز، پایه و اساس بهحساب میآید. اگر جامعۀ ما از فرهنگ مناسبی برخوردار نباشد دین هم در آن جامعه جا نمیافتد، گاهی از اوقات فرهنگ مقدم بر دین میشود، مقدمهساز پذیرش دین میشود؛ اگرچه دین خودش فرهنگساز است، اگرچه دین هم فرهنگ و آیین مخصوص دین را تثبیت و توزیع میکند، و در جامعه ترویج میدهد و هم فرهنگ برای زندگی انسانی را تقویت میکند، اما واقعاً گاهی اوقات، استقرار دین در یک جامعه به یکسری عناصری وابسته است که اگر این عناصر در جامعه نباشند اصلاً نمیشود دین را به آن جامعه عرضه کرد!
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرمودند: از همۀ ادیان سابق- که تحریف شدند- یک حرف بین مردم باقی مانده است، این یک حرفی که بین مردم باقی مانده-که یک حرف فرهنگی است- نشاندهندۀ این است که اگر این عنصر فرهنگی در جامعه نباشد، پیامبران الهی هم نمیتوانند کاری کنند. رسول خدا(ص) میفرماید: از ادیان گذشته و از انبیاء گذشته، یک حرف باقی مانده که ضربالمثل، سرِ زبان مردم است و آن این است «إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» اگر حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد انجام بده! یعنی دیگر پیامبران الهی هم نمیتوانند با تو کار کنند (لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ؛ امالی صدوق/510) لذا حیا یک عنصر فرهنگی میشود که اگر در یک جامعهای نبود نمیشود دین را به آن افراد جامعه عرضه کرد.
در دوران جاهلیت، عناصر فرهنگی مثبتی بود که زمینۀ پذیرش دین شد
در مکۀ مکرمه هم-قبل از بعثت نبوی- عناصر فرهنگی مثبتی وجود داشت که زمینۀ پذیرش دین قرار گرفت؛ مانند احترام به پدر، احترام به مادر، احترام به اولیاء خدا. مثلاً آنها مقام حضرت ابراهیم(ع) و جای قدمهای حضرت هاجر را گرامی میداشتند.(عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمْ یَزَلْ بَنُو إِسْمَاعِیلَ وُلَاةَ الْبَیْتِ یُقِیمُونَ لِلنَّاسِ حَجَّهُمْ وَ أَمْرَ دِینِهِمْ ...وَ فِی أَیْدِیهِمْ أَشْیَاءُ کَثِیرَةٌ مِنَ الْحَنِیفِیَّةِ مِنْ تَحْرِیمِ الْأُمَّهَاتِ وَ الْبَنَاتِ وَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی النِّکَاحِ إِلَّا أَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَحِلُّونَ امْرَأَةَ الْأَبِ وَ ابْنَةَ الْأُخْتِ وَ الْجَمْعَ بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ وَ کَانَ فِی أَیْدِیهِمُ الْحَجُّ وَ التَّلْبِیَةُ وَ الْغُسْلُ مِنَ الْجَنَابَةِ إِلَّا مَا أَحْدَثُوا فِی تَلْبِیَتِهِمْ وَ فِی حَجِّهِمْ مِنَ الشِّرْکِ وَ کَانَ فِیمَا بَیْنَ إِسْمَاعِیلَ؛ کافی/4/210) (أَنَّ قُرَیْشاً وَ الْعَرَبَ کَانُوا إِذَا حَجُّوا یُلَبُّونَ وَ کَانَتْ تَلْبِیَتُهُمْ «لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ» وَ هِیَ تَلْبِیَةُ إِبْرَاهِیمَ ع وَ الْأَنْبِیَاءِ؛ تفسیر قمی/2/154)
اینها زیرساختهای فرهنگیای بود که در مکه وجود داشت. یعنی مکۀ مکرمه به یکباره، سرشار از بدی و سیاهی نبود؛ چنانکه مستشرقین بیان میکنند و دوست دارند بگویند: جامعۀ قبل از پیامبر(ص)-که ما به آن «جاهلیت» میگوییم- اینقدر سیاه بوده که پیامبر هنر نکرده است در آن جامعه یک حرف خوبی زده و کارش گرفته است! اما نه؛ اصلاً پیامبر گرامی اسلام(ص) به مدد عناصر مثبت فرهنگیای که در آن جامعه بود، توانستند سیزده سال کار تبلیغی خودشان را انجام بدهند.
به عنوان مثال، در آن سیزده سال، میخواستند پیامبر اکرم(ص) را به قتل برسانند ولی بهخاطر احترام ابوطالب، این کار را نمیکردند (ثُمَّ اجْتَمَعُوا إِلَى أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا أَنْتَ سَیِّدٌ مِنْ سَادَاتِنَا فَادْفَعْ إِلَیْنَا مُحَمَّداً لِنَقْتُلَهُ وَ تَمْلِکَ عَلَیْنَا؛ تفسیر قمی/1/379) خب این خودش یک فرصتی ایجاد کرد. درست است که آنها بد بودند و سخن پیامبر(ص) را نمیپذیرفتند، اما اینقدر هم بد نبودند که همۀ موازین را زیر پا بگذارند. مثلاً آنها اینقدر فرهنگ داشتند که در همان سه سال شعب ابیطالب، در موسم حج، پیامبر(ص) آزادانه کنار خانۀ خدا در بین زائران تبلیغ میکرد، و آنها به احترام موسم حج و خانۀ خدا، به پیامبر(ص) تعدی نمیکردند(وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَخْرُجُ فِی کُلِّ مَوْسِمٍ فَیَدُورُ عَلَى قَبَائِلِ الْعَرَبِ... وَ بَقُوا فِی الشِّعْبِ أَرْبَعَ سِنِینَ لَا یَأْمَنُونَ إِلَّا مِنْ مَوْسِمٍ إِلَى مَوْسِمٍ وَ لَا یَشْتَرُونَ وَ لَا یُبَایِعُونَ إِلَّا فِی الْمَوْسِمِ وَ کَانَ یَقُومُ بِمَکَّةَ مَوْسِمَانِ فِی کُلِّ سَنَةٍ مَوْسِمُ الْعُمْرَةِ فِی رَجَبٍ وَ مَوْسِمُ الْحَجِّ فِی ذِی الْحِجَّةِ؛ اعلامالوری/ج1/ص125-126)
در «لیلةالمبیت» که میخواستند شبانه حمله کنند و پیامبر اکرم(ص) را به قتل برسانند-در یک نقلی هست که- همان قاتلها لااقل یکذره فرهنگ داشتند که وقتی نصف شب میخواستند به خانه هجوم ببرند، به همدیگر گفتند: «بالاخره در این خانه، زن و بچه هست، اینها که گناهی نکردهاند، صبر کنید تا صبح شود و بعد حمله کنیم» (فَلَمَّا أَمْسَى رَسُولُ اللَّهِ ص جَاءَتْ قُرَیْشٌ لِیَدْخُلُوا عَلَیْهِ فَقَالَ أَبُو لَهَبٍ لَا أَدَعُکُمْ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ فَإِنَّ فِی الدَّارِ صِبْیَاناً وَ نِسَاءً وَ لَا نَأْمَنُ أَنْ تَقَعَ بِهِمْ یَدٌ خَاطِئَةٌ فَنَحْرُسُهُ اللَّیْلَةَ، فَإِذَا أَصْبَحْنَا دَخَلْنَا عَلَیْهِ، فَنَامُوا حَوْلَ حُجْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص؛ تفسیر قمی/1/275)
صهیونیستها میخواهند «زیرساختهای فرهنگی» را نابود کنند، که دیگر دین نتواند شکل پیدا کند/مثالی از آموزش و پروش
یک چیزی از فرهنگ-بیشتر از این چیزهایی که ما الان میگوییم- در میان آن مردم مکه بوده که پیامبر اکرم(ص) توانستند دین را در آنجا جاری کنند. الان نقشهای که صهیونیستها برای ادارۀ جهان دارند این است که زیرساختهای فرهنگی را نابود کنند، که دیگر دین نتواند شکل پیدا کند؛ مثل حیا و موارد دیگری که دارند روی آنها کار میکنند. مثلاً اینها روی موضوع «بیاحترامی به پدر و مادر» خیلی سنگین کار میکنند، حتی پیشنهادهایی به مدرسهها و آموزش و پرورش ما هم دادهاند که مثلاً «چرا شما بابا آب داد» را در کتابها آوردهاید؟ این پدر سالاری است؛ اینرا حذفش کنید! البته یک مقداری از حرفهای آنها نیز در اینجا پذیرفته شده است؛ حالا اینکه از سر نادانی بوده یا از سرِ نفوذ؟ نمیدانم، ولی بالاخره زیرساختهای فرهنگی برای یک جامعه خیلی مهم است.
زیرساختهای فرهنگی یک جامعه، عامل پذیرش دین میشود/ برای ترویج زیرساختهای فرهنگی، گاهی نیاز نیست «دینی» عمل کنیم، «انسانی» هم میشود
زیرساختهای فرهنگی برای یک جامعه عامل پذیرش دین میشود، زیرساختهای فرهنگی برای یک جامعه گاهی نیازی نیست که اصلاً بهصورت دینی تبلیغ و ترویج بشود، بلکه بهصورت «انسانی» هم میشود روی آن زیرساختهای فرهنگی کار کرد. و مردم هم پذیرش دارند، همان قشری که ما به آنها «قشر خاکستری» میگوییم، آنها هم میپذیرند.
بههرحال، فرهنگ خیلی مهم است، فرهنگ عامل سعادت مردم در زندگی دنیایی آنها هم میشود؛ مثل «فرهنگ کار» و «فرهنگ معیشت». اگر تنپروری و تنبلی در یک جامعه باب باشد، اگر پُست گرفتن و پول درآوردن از طریق کار اداری در یک جامعهای باب باشد، آن جامعه، جامعۀ موفقی نخواهد بود.
در فرهنگ ما «کارمند بودن» ارزش است یا «کاسب و تولیدگر بودن»؟ / اگر فرهنگ درست شد، زندگی مردم درست میشود
یک جوانی آمد پیش امام صادق(ع) و گفت: آقا من کاسب هستم و برای خودم یک درآمدی دارم، یک هنری هم دارم، به من گفتهاند که شما بیا فلانجا، کارمند بشو، ما همین حقوق را به شما میدهیم، اجازه هست که من کاسبی-یا آن کار تولیدیای که احیاناً خودم انجام میدهم- را رها کنم و بروم کارمند بشوم و مزد بگیرم؟ امام صادق(ع) فرمودند: نه اجازه نداری! تو تا وقتی خودت میتوانی پول دربیاوری، چرا میخواهی مزدبگیر بشوی؟! (عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: الرَّجُلُ یَتَّجِرُ فَإِنْ هُوَ آجَرَ نَفْسَهُ أُعْطِیَ مَا یُصِیبُ فِی تِجَارَتِهِ. فَقَالَ: لَا یُؤَاجِرْ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ یَسْتَرْزِقُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَتَّجِرُ فَإِنَّهُ إِذَا آجَرَ نَفْسَهُ حَظَرَ عَلَى نَفْسِهِ الرِّزْقَ؛ کافی/5/90)
ببینید اینها فرهنگ است؛ فرهنگی که نشان میدهد در یک جامعه «کارمند بودن» ارزش است یا «کاسب بودن» و یا «تولیدگر بودن»؟ اگر در یک جامعهای فرهنگ درست شد، زندگی مردم درست میشود. خدا نبخشد آنهایی را که «زیرپوستی» به فرهنگ خیانت میکنند!
بیش از «بیحجابی و بیبندوباری» باید به «زیرساختهای فرهنگیِ» اینها حساسیت نشان دهیم
متأسفانه یکی از عادات بدی که بین ما طلبهها و بعضاً بین عالمان دینی رواج دارد این است که نهی از منکر را فقط مال آنجایی میدانند-یا به آن اقدام میکنند- که صریحاً یک امر دینی زیر پا گذاشته شود. مثلاً وقتی حجاب زیر پا گذاشته بشود حساس میشوند، یا مثلاً وقتی صریحاً عرق و شرابخوری باب بشود، حساس میشوند. خُب بله؛ این حساسیت خوب است نمیخواهیم بگوییم که همینمقدار حساسیت را هم نباشد! ولی باید ببینیم که این بیحجابی و آن بیبند و باری، زیرساختهای فرهنگیاش کجاست؟ نمیشود که آدم به آنها حساسیت نشان ندهد!
مثلاً در کتاب دبستان نقاشی میکشند که «تو بیا، یار خودت را از جنس مخالف، پیدا کن!» مثلاً انتخاب کردن جنس مخالف را از بچگی آموزش بدهند! ولی این موارد را دیگر کسی حساس نمیشود و میگوید: «حالا یک دانه نقاشی است که آنجا کشیدهاند و میخواهند با این طرحها، به بچهها ریاضیات یاد بدهند، حرام خدا که حلال نشده است!» بله حرام حلال نشده است، ولی زیرساختهای فرهنگی همینطوری نم نم دارد نابود میشود!
حوزۀ علمیه نسبت به «زیرساختهای فرهنگی جامعه»، چندان حساس نیست!
متأسفانه ما- بهعنوان عالمان دینی یا بهعنوان حوزۀ علمیه- پیشنهادهای فرهنگی نداریم، که مثلاً بگوییم: بیایید تعلیم و تربیت را اینطوری انجام بدهیم. نباید اینطور باشد که ما طلبهها فقط متکفّل قرآن و عقائد دینی-در مدرسه- باشیم و هیچ پیشنهادی در تاریخ و جغرافی و ریاضی و چیزهای دیگر نداشته باشیم. مثل حضرت امام(ره) که-با تعابیری شبیه به این- میفرمود: اگر معلم موحّد باشد، با ریاضیات هم میتواند درس توحید بدهد!
با ادبیات چقدر کار میشود کرد که با کتاب دینی و قرآن نمیشود این کارها را کرد! آیا الان با ادبیات ما دارد این کارها انجام میشود؟ آیا زیرساختهای فرهنگی درست میشود؟ یا اینکه حساسیتهای خوب فرهنگی هم خنثیسازی میشود؟
صهیونیستها به «بابا آب داد» حساس هستند، اما حوزۀ علمیه حساسیت نشان نمیدهد! / حوزه میگوید: فقط وقتی گناه کرد اعتراض میکنم
ببینید که صهیونیستها چقدر نسبت به این مسائل حساس هستند! مثلاً میگوید: تو چرا میگویی «بابا آب داد»؟! این مال پدرسالاری است! نگو بابا آب داد! میخواهد این «بابا آب داد» را هم از کلاس اول بردارد! صهیونیستها میآیند به «بابا آب داد» حساسیت نشان میدهند، اما حوزۀ علمیه نسبت به «بابا آب داد» حساسیت نشان نمیدهد، بلکه میگوید: وقتی گناه کرد، آنوقت من میآیم وسط و میگویم: چرا اینجا گناه شد؟ زیرساختهای فرهنگی خیلی اهمیت دارند؛ هم برای معیشت هم برای معنویت! خب، از این مقدمه بگذریم، اصلاً نمیخواهیم در این مقدمه باقی بمانیم.
2. وضع سیاسی، مهمترین عامل فرهنگساز!
«سیاستمداران» و «مدیران» مهمترین عوامل فرهنگساز هستند
مهمترین عامل، عامل فرهنگساز در یک جامعه چیست؟ این هم مقدمۀ دوم عرض بنده است. مهمترین عامل برای فرهنگ، وضع سیاسی جامعه است؛ یعنی سیاستمداران، شخصیت و منش سیاستمداران و مدیران جامعه. بعضی وقتها ما مدیران جامعه را از سیاستمداران جدا میکنیم! اما در اینجا میگوییم: هم مدیران و هم سیاستمداران.
خوب نیست یک مدیر «غیرسیاسی» باشد که در خدمت هر هدف سیاسی قرار بگیرد!
بعضی وقتها رسم است که یک جاهایی، مدیران خنثای غیرسیاسی میگذارند برای اینکه حرف گوش کند! بعضیها برای اینکه دست و بالشان باز باشد ترجیح میدهند که بعضاً مدیرانی که انتخاب میکنند، غیرسیاسی باشند و و بعد هم میگویند: «او فنّ مدیریت بلد است!» برای خودِ این مدیر هم-از نظر سیاسی- هیچ چیزی مهم نیست! مثلاً برایش مهم نیست که « برای چه جهتی دارند تو را به کار میکشند؟!» میگوید: «من نمیدانم! من اینجا را اداره میکنم و این پول را هم-از این کار- درمیآورم» لذا او در خدمت هرکسی قرار میگیرد. اما این خوب نیست که یک مدیر، غیرسیاسی باشد!
وقتی با این مدیران غیرسیاسی از نزدیک صحبت میکنی و میگویی: «شما که الان داری خیلی خوب این مجموعه را مدیریت میکنی، میدانی که اینکار در خدمت کدام جهتگیریِ سیاسی است؟» میگوید: «من نمیدانم!» خب این خیلی زشت است! سیاسی نبودن که هنر نیست، فهم سیاسی و بصیرت سیاسی نداشتن که هنر نیست! شما باید ببینی که برای چه کسی «عضد» قرار گرفتهای؟!
به هرحال، وقتی میگوییم سیاسیون و مدیران سیاسی جامعه و وضع سیاسی، همۀ اینها را شامل میشود. اینها مهمترین عوامل فرهنگساز در جامعه هستند!
1. «منشِ سیاسیون» بر فرهنگ جامعه اثر میگذارد
فرهنگ در معنویت مؤثر است. امیرالمؤمنین(ع) در روایتی میفرماید: «النَّاسُ بِزَمَانِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ؛ خصائص الائمه، شیخ مفید/ 115) زمانه، مردم را تربیت میکند، تربیتی که پدر مادرها هم نتوانستهاند اینطوری تربیت کنند! خیلی از پدر مادرها شکایت میکنند و میگویند: فرهنگ جامعه، بچۀ ما را از دست ما گرفته برده و خودش دارد تربیت میکند، دیگر بهدست ما تربیت نمیشوند! همانطوری که این روایت هست، روایتی هم هست که میفرماید: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»(تحف العقول/280) مردم به مسئولان و مدیران خودشان شبیهتر هستند تا به پدر مادرهای خودشان! [توضیح بیشتر: فرهنگ جامعه بیشتر از پدر و مادر، بچههای ما را تربیت میکند؛ خوب یا بد! حالا چه عاملی در فرهنگ جامعه مؤثر است؟ سیاستمداران بیش از هر عامل دیگری بر روی فرهنگ جامعه مؤثر هستند.]
سیاستمداری که اهل «رفتار دفاعی» و «لجبازی» و «مجادله» باشد، سطح فرهنگی و اخلاقی جامعه را پایین میآورد؛ توصیههای اخلاقی هم نمیگیرد!
وضع سیاسی جامعه از چند جهت بر فرهنگ تأثیر میگذارد؛ یکی از جهتِ «منش سیاسیون»! مثلاً اینکه اشرافی باشند یا نباشند. و همچنین خصلتهای زبانی و خصلتهای روحی سیاسیون چگونه باشد. مثلاً اینکه رفتار دفاعی داشته باشند یا نداشته باشند؟ اگر مسئولین سیاسی رفتار دفاعی داشته باشند خیلی زشت است؛ سطح فرهنگی و اخلاقی جامعه را پایین میآورد.
رفتار دفاعی یعنی چه؟ یعنی اینکه عجولانه از خودت دفاع کنی، بد از خودت دفاع کنی، برای دفاع کردن از خودت چند تا حق دیگر را زیرپا بگذاری، تحمل مظلومیت نداشته باشی. در روانشناسی به این میگویند: «رفتار دفاعی» آدمهایی که از شخصیت والایی برخوردار هستند رفتار دفاعی ندارند!
اگر یک سیاستمدار، رفتار دفاعی داشته باشد-به تعبیری که در روانشناسی هست- به نوعی کارش به لجبازی و لجاجت کشیده میشود. و بعد اگر سیاسیون بخواهند مجادله کنند و از خودشان بیصبری نشان دهند، دیگر چه فایدهای دارد که صدهزارتا منبر برای مردم بگذاریم تا به آنها بگوییم: «اخلاقتان را خوب کنید، در خانه دعوا نداشته باشید، بچهها در کلاس، با معلم خوب برخورد کنند» دیگر اینکارها نمیگیرد! طبق فرمایش حضرت امیر(ع)، مردم به امراءشان شبیهتر هستند.
نکته دیگر اینکه؛ شما ممکن است صدتا مدیر خوب داشته باشید و فقط دهتا مدیر بد داشته باشید. یا اینکه صدتا سیاستمدار خوب داشته باشید، و فقط دهتا سیاستمدار بد داشته باشید، اما معمولاً نتیجه تابع اخصّ مقدمتین است! عرصۀ سیاست که جای ریسک کردن نیست که بگوییم: «همهجا آدم خوب و بد هست!» عرصۀ سیاست جای این حرفها نیست! میبینید همان تعداد اندک از مدیران بد، نتیجۀ خودش را نشان میدهد. و بهسرعت در جامعه، یک وضعی پدید میآید که دیگر نمیشود آنرا جمع کرد!
اگر سیاستمداران برای خود حقوقهای کلان ببندند، چطور میشود به مردم گفت: «بهخاطر خدا کار کنید؟!»
منش سیاستمداران، در فرهنگ جامعه خیلی مؤثر است. مثلاً اگر سیاستمداران برای خودشان حقوقهای کلان ببندند، دیگر چطوری میشود به این جامعه گفت که «بهخاطر خدا کار کنید؟!» در کدام منبر میشود این حرف را زد؟ خُب مردم میگویند: این آقایی که مدیر شده، و باید از خدایش باشد که توفیق خدمت پیدا کرده است، اما او دارد ده برابر ما پول میگیرد، پس معلوم میشود که قیامت خبری نیست!! چرا ما که عوام هستیم باید مخلص باشیم، ولی در آن بالاها، هیچ خبری از اخلاص نیست! حالا اگر او اینقدر زیاد حقوق نمیگرفت که نمیمرد! مدیریت کلان مگر چقدر زحمت دارد؟! و مثلاً الان او چه هنری کرده که این همه حقوق برایش ببندند؟!
یک مدیری که مسئولیت کلان دارد خود به خود یک سری مسائل رفاهی در اختیار او قرار میگیرد؛ مثلاً یک یا دو سه تا منشی و افراد دیگری هستند که بهخاطر او دارند حقوق میگیرند؛ تلفن میگیرند، تماس میگیرند، متنش را مینویسند، یا اینکه رانندهای هست که او را میبرد و میآورد. و همۀ اینها پای این مدیر حساب میشود. همچنین کلی افتخارات در اطرافشان هست، کلی اعتبار پیدا میکند، بچهاش با این اعتبار، چهارتا معاملۀ شیرین بههم میزند که بچههای ما هیچوقت از این معاملههای شیرین گیرشان نمیآید!
مگر شهدا و رزمندگان، همه خدمات خود را با پول قیمتگذاری کردند؟!/ میشود یکطور دیگر هم زندگی کرد!
همهچیز را که با پول نباید قیمتگذاری کرد! مگر شهدا و رزمندگان، همهچیزشان را با پول قیمتگذاری کردند؟! میشود یکطور دیگر هم زندگی کرد! البته قصد بنده از این سخنان هم طعنه زدن و تکه انداختن نیست! البته این فضایی است که در جامعه نسبت به آن حساسیت هست، ولی من نمیخواهم از این حساسیت، برای بحث استفاده کنم و حتی نمیخواهم این حساسیت را تحریک کنم.
2. سیاستمداران از طریق «قانونگذاری» بر فرهنگ جامعه تأثیر میگذارند
پس یکی از عوامل مؤثر بر فرهنگ، منش مدیران جامعه است. عامل بعدی، قانونگذاری است، یعنی سیاسیون با این قوانینی که وضع میکنند، طوری بر فرهنگ جامعه تأثیر میگذارند که دیگر نمیشود با تعلیم کتاب و حکمت-و با هزارتا درس و بحث اخلاقی- بر فرهنگ جامعه تأثیر گذاشت!
برخی قوانین مصوب مجلس خلاف بیّن شرع نیست، اما چند قانون درکنار هم عامل اضمحلال خانواده میشود؛ آیا شورای نگهبان به اینها میپردازد؟
بعضی وقتها میبینیم که در مجلس شورای اسلامی-بهصورت خیلی ظریفی- قوانینی تصویب میشود که ظاهراً خلاف بیّنِ احکام شرع نیست، اما وقتی اینها را دانه دانه در کنار همدیگر میگذاری، میبینی که خیلی نزدیک به آن فضای فمنیستی میشود که صهیونیستها برای نابود کردن خانواده آوردهاند! و بعد هم یک شخص عاقلی نمیآید اینرا یک جمعبندی کند و آثار روانی این بستۀ قانونی را در مردم بررسی بکند و ببیند که «آیا خودِ این قوانین، عامل اضمحلال خانواده نمیشود؟!»
طبیعتاً شورای نگهبان، قوانین را کنترل میکند، اما بنده خبر ندارم که آیا شورای نگهبان در طراحی نظامات اجتماعی، آن کار دقیق را انجام میدهند یا نه؟ آیا این قانون از نظر شرعی اشکالی دارد؟ نه! هر کدام از این قوانین، به تنهایی از نظر شرعی اشکالی ندارند، اما وقتی در کنار همدیگر قرار میگیرند، مشکل ایجاد میشود.
قوانین اقتصادی مصوب تک تک اشکال ندارد، اما در کنار هم به نظام «بانکداری» فعلی تبدیل میشود
مثلاً در قوانین اقتصادی، آیا مضاربه اشکال دارد؟ نه! فلان موضوع اشکال دارد؟ نه! فلان موضوع اشکال دارد؟ نه! اما اینها در کنار همدیگر، به این نظام بانکداری موجود تبدیل میشود. و بعد میبینی که مثلاً سهم تعاونیها در بودجه 25درصد است اما 5درصد بیشتر جذب نمیکنند! خُب معلوم است که با این وضع بانکها، تعاونی سود نمیدهد و لذا کسی به سراغ تعاونی نمیرود! آنوقت ما اگر بخواهیم با فرهنگسازی، وضع معیشتی مردم را درست کنیم، جبران نمیشود.
3و4. سیاستمداران از طریق «نهادهای فرهنگی» و «شیوۀ سیاستورزی» میتوانند بر فرهنگ جامعه تأثیر بگذارند
سیاستمداران دیگر چگونه میتوانند روی فرهنگ تأثیر بگذارند؟ یکی از راههایش «نهادهای فرهنگی» است؛ یعنی با استفاده از مجموعههای فرهنگی مانند وزارت ارشاد، صدا و سیما و سازمان تبلیغات و اینطور مجموعهها، تأثیرگذار باشند.
یکی دیگر از نکاتی که در سیاستمداران هست و میتوانند بر فرهنگ جامعه تأثیر بگذارند «شیوۀ سیاستورزی» آنهاست! که اجازه بدهید بدون توضیح از این کلمه بگذریم.
ما میگوییم: فرهنگ جامعه مقدمه است برای دین جامعه! فرهنگ جامعه بیشتر از پدر و مادر، بچههای ما را تربیت میکند؛ خوب یا بد! حالا چه عاملی در فرهنگ جامعه مؤثر است؟ سیاستمداران بر روی فرهنگ جامعه مؤثر هستند.
نمیشود برای جایی رئیس تعیین نکنید، بعد آنجا کار فرهنگی کنید!/ اولین اقدام پیامبر(ص) بعد از بیعت عدهای از مردم مدینه، تعیین 12 رئیس برای مدینه بود!
پیامبر گرامی اسلام(ص) قبل از اینکه به مدینه بروند و آنجا را به وجود خودشان منور بکنند، عدهای از مردم مدینه با ایشان بیعت کردند که به بیعت «عقبۀ دوم» مشهور شد. یعنی هفتاد نفر از مردم مدینه که مسلمان شده بودند، پیش پیغمبر اکرم(ص) آمدند و گفتند که ما حاضر هستیم از شما دفاع کنیم و شما را حمایت کنیم، رسول خدا(ص) در آنجا- سر حمایت از خودشان- بیعتی را با آنها انجام دادند. بلافاصله بعد از اینکه بیعت انجام شد، رسول خدا(ص) چهکار کردند؟ موعظۀ اخلاقی کردند؟ سفارش به نماز کردند؟ آیا فرمودند که بروید زمین مسجد را آماده کنید که من میخواهم بیایم آنجا مسجد بسازم؟! چهکار کردند؟
بلافاصله دوازده نفر رئیس برای مدینه معیّن کردند! آقا یا رسولالله! کسی که از شما رئیس نخواسته بود، آنجا خودشان رئیس داشتند و بالاخره یکطور کارها را اداره میکردند. آقا یا رسول الله! هنوز که همۀ مردم مدینه مسلمان نشده بودند! برای آن شهر، چرا دوازدهتا رئیس تعیین میکنید؟ الان برای شهرهای بزرگتر از این هم یک نفر رئیس میگذارند! نه؛ نمیشود که برای یک جایی، رئیس تعیین نکنید، و بعد بروید آنجا کار فرهنگی و معنوی بکنید. اسامیِ آنها هم توسط جبرئیل امین از آسمان آمده بود. (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَخْرِجُوا إِلَیَّ مِنْکُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً یَکْفُلُونَ عَلَیْکُمْ بِذَلِکَ کَمَا أَخَذَ مُوسَى مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً فَقَالُوا اخْتَرْ مَنْ شِئْتَ، فَأَشَارَ جَبْرَئِیلُ ع إِلَیْهِمْ فَقَالَ هَذَا نَقِیبٌ وَ هَذَا نَقِیب؛ اعلامالوری/60) (و لا یجدن أحد منکم فی نفسه أن یؤخذ غیره فإنما یختار لی جبرئیل؛ طبقاتالکبری/3/452) (اخْتَارَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أُمَّتِهِ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً أَشَارَ إِلَیْهِمْ جَبْرَئِیلُ وَ أَمَرَهُ بِاخْتِیَارِهِمْ کَعِدَّةِ نُقَبَاءِ مُوسَى ع تِسْعَةٌ مِنَ الْخَزْرَجِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْأَوْس؛ خصال/2/491)
با تغییر دولت، غذای مرغداریها عوض نمیشود، اما مواد درسی دبستان را تغییر میدهند!/ دولتها مستقیم بر فرهنگ اثر میگذارند چه برسد به غیر مستقیم
الان وقتی سیاسیون میآیند و انتخاب میشوند، مواد درسی دبستان را تغییر میدهند! این برای بنده خیلی چیز عجیبی است! دانههایی که به مرغداریها تعلق میگیرد، با تغییر دولتها عوض نمیشود، میگویند: غذای مرغها، از نظر علمی یک استانداردی دارد، دیگر دانههای مرغداری را که عوض نمیکنند؛ حالا هردولتی سر کار بیاید! ولی مواد درسی دبستان تغییر پیدا میکند! مثلاً اینکه قبلاً زیر عکس شیخ فضلالله نوری نوشته بودند «شهید» اما این یکی دولت میآید و شهیدش را برمیدارد! اینها چه ربطی به دولتها دارد؟ مگر بالای سرِ اینها، متخصص وجود ندارد؟! منظور این است که دولتها مستقیماً بر روی فرهنگ اثر میگذارند، تا برسد به تأثیرات غیرمستقیم!
3. سوال بحث ما: اول سیاست را درست کنیم یا اول فرهنگ را؟ / طرح میانه: اول «فرهنگ سیاسی» را درست کنیم
پس سیاسیون تأثیرگذارترین عوامل هستند. ما هم در این وسط، یک حسین حسینی میگوییم و به سینه میزنیم و چهارتا جلسه داریم. اما اصل و اساس تأثیرگذاری بر فرهنگ در عرصۀ سیاست هست؛ البته به انواع مختلف.
حالا سؤال بحث بنده این است: آیا ما الان باید برویم کار فرهنگی کنیم تا کمکم روی سیاسیون اثر بگذاریم، یا اینکه برویم در عرصۀ سیاست فعالیت کنیم و عرصۀ سیاست را بگیریم به آدمهای خوب بدهیم، تا بعد بتوانیم کار فرهنگی کنیم؟
اول کار فرهنگی کنیم تا مردم خوب شوند تا مدیران خوب شوند، یا اول با کار سیاسی مدیران خوبی بیاوریم تا با فرهنگسازی آنها فرهنگ مردم خوب شود؟
حالا ما چهکار کنیم؟ سؤال بحث این است: آیا باید برویم کار فرهنگی کنیم تا رؤسایی که از این جامعه درمیآیند رؤسای خوبی باشند؟ البته این کار، کار درستی است. بگذارید یک روایت برایتان بخوانم که روایت عجیبی است. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «عُمّالُکُم أَعمالُکُم کَما تَکُونُونَ یُولِّى علَیکُم» (شهاب الاخبار/260) » شما مردم، هرجوری باشید همانجوری رئیس پیدا میکنید! اگر مردم خوب باشند، رؤسای خوب پیدا میکنند. و اگر فرهنگ مردم خراب باشد، رؤسای بد پیدا میکنند.
پس ما الان چهکار کنیم؟ آیا باید برویم کار فرهنگسازی انجام دهیم تا مردم خوب بشوند تا بعد، رؤسایشان هم خوب بشوند؟ یا اینکه اول از آن طرف برویم؛ یعنی اول برویم یکسری مدیران خوب سر کار بگذاریم-چون مدیران جامعه خیلی بر فرهنگ مؤثر هستند- و بعد، از این طریق فرهنگسازی کنیم تا وضع فرهنگ جامعه درست شود! اینرا میشود به عنوان یک سؤال مطرح کرد.
البته میشود از کنار این سؤال، خیلی ساده عبور کرد، یعنی اینکه بگوییم: بالاخره هردو مؤثر هستند، تا میتوانی کار کن که جامعه رؤسای خوب پیدا بکند، و تا میتوانی کار فرهنگی انجام بده تا جامعه از پایین درست بشود و بالا برود! میشود اینطور سهل برخورد کرد. ولی بنده یک پیشنهادی به نظرم میرسد که فکر میکنم طرح دین ما اینگونه است.
کار سیاسی اولویت دارد یا کار فرهنگی؟ / اول باید «فرهنگ سیاسی» را درست کنیم
سؤال این است که «ما اول سیاست را درست کنیم یا اول فرهنگ را درست کنیم؟» اگر بخواهیم فرهنگ را درست کنیم؛ سیاسیون نمیگذارند(تا وقتی که درست نشده باشند) و اگر سیاسیون را بخواهیم درست کنیم، تا فرهنگ جامعه درست نشده باشد نمیشود سیاسیون را درست کنیم! البته این درست و غلطی که میگوییم، مطلق نیست، منظورمان همین مقدار نسبی آن است که ما داریم میبینیم.
یک طرح میانه وجود دارد و آن اینکه: اول بیایید «فرهنگ سیاسی» را درست کنیم. حتی الان کار فرهنگی دامنهدار و درازمدت در اولویت نیست؛ البته آنهم بهجای خودش اهمیت دارد. ما نمیگوییم که نماز خواندن مردم اهمیت ندارد، اخلاق اهمیت ندارد، کار فرهنگی و اردویی-برای اینکه بچهها در زمینههای مختلف فعال بشوند- اهمیت ندارد! نمیخواهیم اینها را نفی کنیم، در اینجا بحث بر سرِ اولویت است!
کار سیاسی اولویت دارد یا کار فرهنگی؟ کار بر روی «فرهنگ سیاسی» اولویت دارد! اگر منِ طلبه این حرف را از دین برداشت کرده باشم، بهعنوان یک امام جماعت، وظیفۀ اولم این است که برای مأمومین خودم، فرهنگ سیاسی را درست کنم!
«فرهنگ سیاسی» بخشی از فرهنگ است که مستقیم روی سیاسیون تأثیر میگذارد/ در میان تمام ابعاد فرهنگی، کار کردن روی «فرهنگ سیاسی» اولویت دارد
فرهنگ سیاسی آن بخشی از فرهنگ است که مستقیم روی سیاسیون تأثیر میگذارد. اگر فرهنگ سیاسی در یک جامعه درست نشود، اگر آدمهای خوب هم در عرصۀ سیاست بیایند دو حالت پیدا میکند؛ یا خراب میشوند، یا نمیتوانند کار کنند! و میشود آنها را با بازی سیاسی، کنار زد!
در میان تمام ابعاد فرهنگیای که باید کار کرد، فرهنگ سیاسی اولویت دارد. اگر فرهنگ سیاسی درست نشود، شما به این سادگی نمیتوانی آدم خوب سر کار بیاوری! آنوقت میگویی: «من نمیدانم چرا مردم در نمازجمعهها همیشه بهتر از بعضی از سیاسیون میفهمند؟!» آخر اینکه نمیشود مردم همیشه بهتر بفهمند! خُب از میان همین مردم، چند نفر به عرصۀ سیاست بروند تا کارها را مثل همین مردم بفهمند!
4. برخی دلایل و شواهد اولویت «فرهنگ سیاسی»/ «فرهنگ سیاسی» مهمترین بخش دین!
اول) طبق آموزههای دینی؛ فرهنگ سیاسی مهمترین عنصر فرهنگی است/ اهمیتی که به «ولایت» داده شده، نشان میدهد فرهنگ سیاسی مهمتر از عبادت است
حالا ببینیم این مسأله از دین هم درمیآید؟ البته کلمۀ فرهنگ و کلمۀ «فرهنگ سیاسی» دوتا کلمۀ جدید هستند که به تدریج وضع شدهاند و از آنها صحبت میشود.
بنده تصور میکنم آموزههای دینی به ما میگوید: مهمترین عنصر فرهنگیای که باید کار کنیم فرهنگ سیاسی است! اولین دلیل بنده این است: مفهوم ولایت، آداب ولایتمداری، ارزش و قداست ولیّ خدا و اینهمه اهمیتی که به ولایت داده شده است-که قطعاً به نماز آنقدر اهمیت داده نشده است؛ کمااینکه فرمود: «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ»(کافی/2/21)- دلیل بر این میشود که فرهنگ سیاسی مهمتر از عبادت است! وقتی که شما به ولایت اهمیت میدهید، یعنی دارید به فرهنگ سیاسی اهمیت میدهید.
چرا ذکر صلوات را باید بلند بگوییم؟/ چون این دعا در «فرهنگ سیاسی» معنا میشود و ارزشهای سیاسی جامعه را معین میکند
چرا ذکر صلوات بر محمد و آل محمد(ص) ذکر بسیار پرثوابی است؟ مگر این دعا نیست؟ دعا در قرآن آمده است که اصلش باید آرام باشد، اگر محبت است؛ محبت که در قلب آدم است، و اگر دعاست و ذکر است، خُب ذکر که- قرآن فرمود- باید آرام باشد و مخفیانه باشد، پس چرا این ذکر و این دعا را باید بلند بگویید؟ (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ؛ کافی/2/493)
این دعا در فرهنگ سیاسی معنا میشود، ارزشهای سیاسی جامعه را دارد معین میکند! فرمود جفا کرده کسی که نام من را بشنود و با صدای بلند این ذکر را نگوید! و نام اهلبیت من را هم در کنارش نبرد. این یعنی فرهنگ سیاسی مهمتر از بخشهای دیگر است!
برخی اینقدر مفهوم «ولایت» را کلامی و غیرسیاسی تفسیر میکنند که سر کلاس امامت کسی یاد سیاست نمیافتد! / در این 1400سال از غیر سیاسی جلوه دادن دین خیلی آسیب خوردهایم!
البته یک چیزی را هم در اینجا توضیح بدهم. ما در طول این 1400سال در غیر سیاسی جلوه دادن دین، خیلی آسیب خوردهایم! بعضیها وقتی به مفهوم ولایت میرسند، اینقدر مفهوم ولایت را اعتقادی و کلامی و اینقدر غیر سیاسی تفسیر میکنند و آموزش میدهند، که خیلیها میروند سر کلاس امامت و نبوت مینشینند ولی اصلاً یاد سیاست نمیافتند! اصلاً نگاه نمیکنند که ببینند دعوا سر چه بود؟ فکر میکنند که ما فقط باید به امام «معتقد» بشویم!
خداوند در قرآن میفرماید: «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً*لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ»(فتح/8و9) شما مردم باید به خدا و پیغمبر ایمان بیاورید تا بروید از پیغمبر دفاع کنید! «و توقّروه» یعنی احترام پیغمبر را نگه دارید! اصلاً شما ایمان آوردهاید که بروید از پیغمبر(ص) دفاع کنید، نه اینکه بگویید: «ما ایمان آوردیم که شما پیغمبر هستید و ما هم اعتقادمان درست شد! حالا اگر امری نیست، مرخص بشویم؟» کجا؟! کجا دارید میروید؟! شما تازه باید بیایید پای رکاب پیامبر(ص) بجنگید!
میدانید که در آن اوائل-در صدر اسلام- هرکسی که مسلمان میشد باید هجرت میکرد و در واقع یعنی باید آواره میشد! خانه و زندگیاش را میگذاشت و به مدینه میآمد. آقا من به مدینه آمدهام، در مدینه زیرساختها آماده است؟ نه، آماده نیست در خیابان بخواب! خب این مردم مدینه که خودشان خانه و زندگی دارند، ما را که نمیتوانند راه بدهند! خُب آنها هم اگر مسلمان هستند، باید شما را راه بدهند! به یک تعبیری، پیامبر اکرم(ص) زندگی همه را بههم ریخت! خُب تو که ایمان آوردهای، باید وضعت بههم بریزد!
ما یک ایمان آوردنِ عافیتطلبانهای را در این کتابهایمان درس میدهیم، که هیچ شباهتی به ایمان آوردن زمان رسول خدا(ص) ندارد! فکر میکنیم که آن چندتا جنگ هم تصادفاً در زمان پیامبر(ص) اتفاق افتاده است!
دوم) علی(ع): مهمتر از «امر به معروف و نهی از منکر»، انتقاد از «مدیران بد جامعه» است
فرهنگ سیاسی به چه دلیلی اهمیت دارد؟ یکی به دلیل اهمیت ولایت. و دلیل دیگرم این است که أمیرالمؤمنین(ع) در روایتی فرمود: همۀ اعمال خوب، حتی جهاد در راه خدا، یک قطرهای است در مقابل امر به معروف و نهی از منکر! «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ»(نهج البلاغه/حکمت 374) و بعد میفرماید که مهمتر از امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ اگر فرصت بود از همۀ دوستان میپرسیدم «مهمتر از امر به معروف و نهی از منکر چیست؟!»
أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: مهمتر از امر به معروف و نهی از منکر، انتقاد از مدیران بد جامعه است! «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر»(همان) دیگر چطوری باید به ما بگویند که فرهنگ سیاسی مهمترین بخش دین است؟
برخی میگویند: در مسجد نباید بحث سیاسی بشود!/ این یعنی «بهترین عمل» جایش در مسجد نیست!
جالب است من به شما بگویم که در یک سفر خیالی به کرۀ مریخ رفته بودم، در آنجا مساجدی بود که در آنها نماز میخواندند ولی میگفتند: «اینجا نباید بحث سیاسی بشود!»
من داشتم در کرۀ مریخ میگشتم که ببینم اینها به کدام قبله نماز میخوانند؟ خیلی جالب است! من نمیخواهم در شب عزا برای شما لطیفه بگویم. یعنی بهترین عمل جایش در مسجد نیست؟! ببخشید پس ما برای چه داریم نماز میخوانیم؟!
فرهنگ سیاسی مهمترین بخش دین است!/ ما طلبهها اگر به فرهنگ سیاسی اهتمام نورزیم، به تحریف دین اقدام کردهایم!
فرهنگ سیاسی مهمترین بخش دین است! ما طلبهها اگر به فرهنگ سیاسی اهتمام نورزیم، به تحریف دین اقدام کردهایم! پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: جایی که باید حرف بزنی، اگر سکوت کنی، بدعت گذاشتهای! (السُّکُوتُ عِنْدَ الضَّرُورَةِ بِدْعَةٌ؛ عوالی اللئالی/1 /293) بدعتگذار در دین، خیلی آدم بدی است! و معمولاً میدانید که اهل علم میتوانند بدعت بگذارند، یک آدم بیسواد که نمیتواند بدعت بگذارد، آنها(اهل علم) بلد هستند که چطوری بدعت بگذارند تا جا بیفتد.
راستی یک خبری به شما بدهم؛ در یک روایتی آمده است که هرکسی در دین بدعت بگذارد، خشوعش در نماز بیشتر میشود. (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: مَنْ عَمِلَ فِی بِدْعَةٍ خَلَّاهُ الشَّیْطَانُ وَ الْعِبَادَةَ وَ أَلْقَى عَلَیْهِ الْخُشُوعَ وَ الْبُکَاءَ ؛ نوادر راوندی/ 1/18) اگر بروی در مسجدش نماز هم بخوانی، شاید بیشتر بچسپد! البته نمیدانم چرا این روایت هست که اگر کسی در دین بدعت بگذارد، خشوعش در نماز بیشتر میشود! شیطان میگوید بخوان، بخوان تا کمرت بشکند! وسوسهاش نکنید؛ بگذارید او به خلسه برود! چه حالی هم میکنند! از نظر معنوی خوب است ولی اهل سیاست نیست!
اگر آموزش و پرورش ما دین را درست آموزش میداد این مشکل در مساجدمان هم برطرف میشد! بچههای دانشآموز میپرسیدند این چه دینی است؟!
سوم) «اجتناب از طاغوت» یعنی وارد «معادلات قدرت» بشوید!
و اما دلیل سوم در باب فرهنگ سیاسی را با این آیه توضیح میدهم: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»(نحل/36) خداوند متعال رسالت پیامبران را دو بخش کرده که دو روی یک سکه است؛ «ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» این در قرآن بهصورتهای مختلف تکرار شده است!
اجتناب از طاغوت یعنی چه؟ دوستان دقت کنند که بندۀ طلبۀ سراپا تقصیر، این ترجمه را میگویم، شما بروید بررسی کنید و ببینید که من درست گفتم یا نه؟ آیا این تحلیل بنده است یا اینکه فقط ترجمه را یکمقدار شفافتر بیان کردهام؟
«و اجتنبوا الطاغوت» یعنی چی؟ یعنی بیا وارد معادلۀ قدرت بشو! یعنی ببین چگونه قدرت پیدا میکنند، جلوی قدرتشان بایست! یعنی یاد بگیر که قدرت را چگونه از طاغوتیها بگیری؟ یعنی یاد بگیر که قدرت را چطوری حفظ کنی تا طواغیت نیایند قدرت را از دستت بیرون بیاورند!