چرا خدا را فقط در ناخوشی ها می خوانیم؟

کد خبر: 8136
خواستن خدا در گرفتاری ها و نخواستن او در خوشی ها به تصریح قرآن حکیم از بزرگترین ضعف های انسان است و تا زمانی که آدمی بر این ناسپاسی خود فائق نیاید به قرب الهی نخواهد رسید

وارث: موقعیت کسی را در ذهن مجسم کنید که هر وقت در چاه و چاله ای می افتد به یاد کسی می افتد، او را از اعماق قلبش صدا می زند تا بیاید و او را از آن مخمصه نجات دهد اما به محض این که از آن گرفتاری خلاص یافتراهش را بی اعتنا به آن که آمده و نجاتش داده در پیش می گیرد انگار نه انگار که لحظاتیپیش در چه گرفتاری اسیر شده بود و دایم اورا صدا می زده است.
این موقعیت را برای هر کدام از ما که تشریح کنند همه ما در برابر چنین انسانی موضع می گیریم که مگر می شود آدمی نسبت به نجات دهنده اش تا این حد ناسپاس و خیانتکار باشد اما حتی بسیاری از ما که در برابر این موقعیت و در برابر آن فرد موضع گرفته ایم خود به درد مشابهی گرفتاریم، درد مشابه ما آنجاست که اگر به جای آن فرد افتاده در چاه خودمان را قرار دهیم و به جای آن نجات دهنده، خداوند را که هر روز و هر لحظه ما را از گرداب هایی که در آن می افتیم بیرون می کشد، می بینیم ما هم مثل همان فرد ناسپاس رفتار کرده ایم.


وقتی در برابر مصایب و گرفتاری ها قرار می گیریم دایم خداوند را صدا می زنیم و او را ملجأ و پناهگاه مان قرار می دهیم اما به محض آن که از آن مخمصه و گرفتاری بیرون آمدیم طوری رفتار می کنیم که انگار خدایی در روابط و سلسله اسباب عالم وجود ندارد. دوباره به همان موجودات یا عادت هایی که در لحظه های گرفتاری به کارمان نمی آمدند و بی تفاوت از کنارمان رد می شدند پناهنده و با همان ها سرگرم می شویم.
قرآن حکیم در آیه 12 سوره یونس، این شکوائیه عجیب و دردناک را مطرح می کند و می فرماید: وَ إِذَا مَسَّ الْانسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَا إِلىَ‏ ضُرٍّ مَّسَّهُ کَذَالِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ / چون به آدمى گزندى رسد، چه بر پهلو خفته باشد و چه نشسته یا ایستاده ما را به دعا مى‏خواند. و چون آن گزند را از او دور سازیم، چنان مى‏گذرد که گویى ما را براى دفع آن گزندى که به او رسیده بود هرگز نخوانده است. اعمال اسرافکاران اینچنین در نظرشان آراسته شده است.
علامه طباطبایی در "تفسیر المیزان"جمله‏"مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ" را کنایه از فراموشى و غفلت از چیزى که فراموش نمى‏شود، می داند و معتقد است: معناى آیه این است که وقتى بلا و ناملایمى جانکاه به انسان مى‏رسد مدام و بدون وقفه ما را به منظور رفع آن بلا مى‏خواند و برخواندن خود اصرار مى‏ورزد، و همین که بلاى او را برطرف مى‏کنیم به کلى ما را فراموش مى‏کند، و دلش به سوى همان کارهایى که قبلا داشت کشیده مى‏شود، آرى، این چنین اعمال که اسرافگران و مفرطان در تمتع به زخارف دنیوى دارند، در نظرشان زیبا جلوه مى‏کند، آن قدر زیبا که جانب ربوبیت پروردگار را به کلى از یاد مى‏برند، و به فرضى هم که کسى آنان را یاد آورى کند اصلا از یاد خدا روى بر مى‏گردانند.


علامه می افزاید: در این آیه علت اینکه منکرین معاد به ضلالت و غى خود ادامه مى‏دهند بیان شده، و خصوصیات آن سبب ذکر شده، و آن این است که مَثل اینگونه افراد مَثل انسانى است که گرفتار بلا و ضرى جانکاه شده و به خاطر این گرفتارى خداى تعالى را مى‏خواند، و یکسره "اى خدا اى خدا" مى‏کند، و اصرار مى‏ورزد تا آنکه خدا گرفتاریش را- که به خاطر رفع آن خدا خدا مى‏کرد- برطرف سازد، و ناگهان دنبال همان نافرمانى‏ها که قبلا داشت بگیرد، و فراموش کند که هم او بود که آن همه خدا خدا مى‏کرد، همچنان که علت این فراموشى این است که بعد از نجات از گرفتارى، شیطان گناهان و شهوات را در نظر او جلوه مى‏دهد آن چنان که یاد آن شهوات جاى خالى در دل او براى یاد خدا باقى نمى‏گذارد، و خدا را بعد از مدتها خدا خدا کردن از یادش مى‏برد.
اما در "تفسیر نمونه"با اشاره به این که خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روى فطرت پاک آدمى است، تصریح می شود: در کوره حوادث تمام قشرهاى سیاهى که روى این فطرت را پوشانده است مى‏سوزد و از میان مى‏رود، و براى مدتى، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدى آشکار مى‏گردد.اما افراد غافل، چنان کم ظرفیت و بى خردند که"به مجرد اینکه بلا و ناراحتى آنها را بر طرف مى‏سازیم، آن چنان در غفلت فرو مى‏روند که گویا هرگز از خداوند تقاضایى نداشتند.


اما چرا انسان تا این حد نسبت به خداوند ناسپاسی می کند. در "تفسیر نمونه" ابتدا به تعبیرات مختلفى که از انسان در قرآن مجید آمده، این گونه اشاره شده است: در آیات زیادى از آدمی به" بشر" تعبیر شده، در آیات فراوانى به "انسان"، و در آیاتى نیز به عنوان"بنى آدم" و عجیب اینکه در بسیارى از آیاتى که از او به انسان تعبیر شده صفات نکوهیده و مذمومى براى او ذکر شده است.مثلا در آیات مورد بحث انسان به عنوان یک موجود فراموشکار و حق‏نشناس معرفى شده است.در جاى دیگر به عنوان یک موجود ضعیف - خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً- نساء- 28- و در جاى دیگر به عنوان یک موجود ستمگر و کفران کننده - إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ- ابراهیم- 34- و در جایى دیگر انسان را بخیل - کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً- اسراء- 100- و در مورد دیگر موجودى عجول - وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا- اسراء- 11- و در جاى دیگر کفور و کفران کننده - وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً- اسراء- 67- و در مورد دیگر موجودى پرخاشگر - کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ‏ءٍ جَدَلًا- کهف- 54 - و در جاى دیگر ظلوم و جهول - إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا- احزاب- 72- و در جاى دیگر کفور مبین و کفران کننده آشکار - إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ‏- زخرف- 19- و در مورد دیگر موجودى کم ظرفیت و دمدمى مزاج که هنگام نعمت بخیل و به هنگامى بلا پر جزع است - إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً- معارج- 19 و 20 و 21- و در جاى دیگر مغرور حتى در برابر خدا - یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ‏- انفطار- 60- و در مورد دیگر موجودى که به هنگام نعمت طغیان مى‏کند - إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏- علق- 6-


"
تفسیر نمونه" در ادامه این شبهه را مطرح می کند که آیا این همان انسانى است که خدا او را در"احسن تقویم" می نامد و نیز آیا این همان انسانى است که خدا معلم او بوده و آنچه را نمى‏دانسته است به وى آموخته استو آیا این همان انسانى است که خدا بیان به او آموخته است، آنگاه این گونه به این شبهه پاسخ می دهد: این بحثها همه مربوط به انسانهایى است که تحت تربیت رهبران الهى قرار نگرفته بلکه به صورت خودرو پرورش یافته‏اند، نه معلمى و نه راهنمایى، و نه بیدار کننده‏اى داشته‏اند، شهواتشان آزاد و در میان هوسها غوطه‏ور هستند.
بدیهى است چنین انسانى نه تنها از امکانات فراوان و سرمایه‏هاى عظیم وجود خویش بهره نمى‏گیرد، بلکه با به کار انداختن آنها در مسیرهاى انحرافى و غلط به صورت موجودى خطرناک و سرانجام ناتوان و بینوا در مى‏آید. اما انسانى که با استفاده از رهبران الهى و به کار گرفتن اندیشه و فکر و قرار گرفتن در مسیر حرکت تکاملى و حق و عدالت به مرحله"آدمیت" گام مى‏نهد و شایسته نام"بنى آدم" مى‏شود، به جایى مى‏رسد که به جز خدا نمى‏بیند، چنان که قرآن مى‏گوید:"وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا/ ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم و صفحه خشکى و دریا را جولانگاه آنها قرار دادیم و از روزیهاى پاکیزه به او بخشیدیم و بر بسیارى از مخلوقات خود فضیلت و برتریش دادیم"


/ک117