محمد حسین پویانفر؛ متن روضه روضه شهادت امام حسن عسکری(ع) +صوت
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئناً که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
عطرِ سرداب را نفهمیده
آنکه بر سُرَّ مَن رَآی … نرسد
چشم برخاکِ آن اگر بکشیم
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدایِ دوتا حسن هستیم
نام ما را که از قدیم نوشت
از گدایان این حریم نوشت
تا خدا حال و روز ما را دید
بعدِ نام حسن،کریم نوشت
تا که پیش تو دردِ دل کردیم
نام ما را خدا کلیم نوشت
دلِ ما را اسیر کرد آنکه
بال جبریل را گِلیم نوشت
رفته بودیم مشهد و آقا
باز هم روزیِ عظیم نوشت
سامرا واجبیم ، امام رضا
نه کبوتر که یا کریم نوشت
با حسینیم با حسن هستیم
ماگدای دوتا حسن هستیم
این طرف صحنِ صاحبِ کَرَم است
آن طرف یک غریب بی حرم است
این طرف هرچه هست زائر هست
آن طرف بی چراغ بی عَلَم است
این طرف احترام می بینی
آن طرف ناسزا که دَم به دَم است
سامرا شد خراب فهمیدم
چقدر روضه ها شبیهِ هم است
مادری اند هر دوتا آقا
موسپید است هر که غرقِ غم است
پیش هر دو به گریه می شنوی
روضۀ پهلویی که محترم است
*مادر ، مادر ....*
"بویِ دود است که پیچیده ، کجا میسوزد ؟
نکند خانۀ مولاست خدا رحم کند ...
همۀ شهر به این سمت سرازیر شدند
در میان کوچه دعواست خدا رحم کند ...
هیزم آورده که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند"
با حسینیم با حسن هستیم
ماگدایِ دوتا حسن هستیم
کاش پلکت کمی تکان بخورد
به زمین ورنه آسمان بخورد
پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد
ظرف آبی به دستهایش تا
پدر آبی نفس زنان بخورد
میخورد ظرف هی به دندانت
چه کند؟ آب نیمه جان بخورد
خوب شد کودکت ندیده لبت
ضربه از چوب خیزران بخورد
روی پیشانیات فقط چین است
آه اگر سنگ بی امان بخورد
عمه مانده است زیر هر ضربه
که مبادا به دختران بخورد
دختران تشنهاند و با خنده
لقمۀ خویش را سنان بخورد
با حسینیم با حسن هستیم
ماگدای دوتا حسن هستیم
شاعر : حسن لطفی
*فرمود:خواستی شیعۀ ما رو بشناسی،مقابلش سه بار بگو:" صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه..." ناخودآگاه بهم میریزه..." یابن الحسن آجرك الله"اما آقا جان بابای شمارو کفن کردند،دفن کردند...میخوام از زبان خودِ آقا امام زمان روضه بخونم...." أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى"...
رأسِ تو می رود بالایِ نیزه ها
من زار می زنم،در پایِ نیزه ها
آه ای ستارۀ دنباله دارِ من
زخمی ترینِ سَرِ نیزه سوارِ من
با گریه آمدم اطرافِ قتلگاه
گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه
*وای از اون ساعتی که زینب تماشا کرد،نیزه دار با نیزه میزد،شمشیردار با شمشیر میزد،اونایی که حربه نداشتن دامن هاشون رو پر از سنگ کرده بودند...حسین...*
هر چه او بیشتر نفس می زد
بیشتر می زدند زینب را
نیزه هاشان میانِ گودالُ
با سپر می زدند زینب را
یک نفر مانده بینِ گودالُ
صد نفر می زدند زینب را
وای حسینم.....
هر چه سیه رو شدم،غلامِ تو هستم
خواجه مگر بندۀ سیاه ندارد
شکر خدا را که در پناهِ حسین
عالم از این خوب تر پناه ندارد
ای عشقِ اول و آخرِ من
ای مهربان تر از مادرِ من
یا واهب العطایا
یامنتهی الرجایا
یا دافع البلایا
ارباب....
تشنۀ سر جدا
خون بهایت خدا
السلامُ عَلی
ساکنِ کربلا
یا حبیبی حسین...
منبع : باب الحرم
افزودن دیدگاه جدید