چرا سوره نساء، سوره زنان نامیده شده است؟
در زمان جاهلیت، زنان از تمامی حقوق خویش محروم بودند: نه مالک اجرت کار خویش بودند، نه ارثی از پدر و مادر و برادر به آنها میرسید و نه دارای حق اراده و تصمیم بودند. زنان به رسم جاهلیت، خود را آرایش میکردند و با زیور و آلات و لباسهای رنگارنگ، خود را در مقابل نگاه مردان بیگانه قرار میدادند. مردان نیز با آنان ازدواج میکردند، اما ازدواجی بدون هیچ حد و مرز و بدون هیچ قید و بند.(1) زنان به چنین کارهایی افتخار میکردند و هر کسی را که دوست میداشتند، به سوی خود دعوت میکردند.
در نتیجه روابط نامشروع و نیز ازدواجهای نامشروع از قبیل ازدواج با زنان شوهردار بین آنان شایع شده بود.
وقتی مردی از دنیا میرفت، همسرش به ارث برده میشد. زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث مرحوم بودند. اگر میت، کسی جز بچههای صغیر نداشت خویشاوندان نیرومند به اصطلاح ولی یتیم میشدند تا اموال او را غارت کنند.
اگر یتیم دختر بود با او ازدواج میکردند تا اموالش را ببلعند. بعد از آن که همه اموالش را میخوردند، او را طلاق داده و رهایش میکردند. در آن حال نه مالی داشت تا غذایی اندکی برای خود فراهم کند و نه کسی رغبت ازدواج با او را داشت.
دختران زنده به گور میشدند. وحشتناکترین خبر برای یک مرد آن بود که به او بگویند همسرت دختر آورده است.
این سوره در مدینه نازل شده است. در زمانی که جامعه اسلامی و حکومت اسلامی در حال شکلگیری بود و نیاز به قوانینی برای این جامعه نمونه و نوپا داشت. قوانینی که آداب و رسوم ظالمانه جاهلتی را از میان بردارد و عدالت الهی را در جامعه برقرار کند. این سوره در چنین شرایطی نازل شدهاست و در بردارنده احکام گوناگوین در این زمینه است.
در آیه 59 در مورد امر مهم ولایت و رهبری به مسلمانان میفرماید:
(ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید، و پیامبر و اولیای امر را که از خود شما هستند اطاعت کنید...)
آری مسلمانان باید خدا را اطاعت کنند و در راستای اطاعت خدا، پیامبر او را اطاعت کنند؛ و از آنجا که جامعه اسلامی بدون رهبری صالح و شایسته و الهی نمیتواند بقا داشته باشد، از حکمت الهی به دور است که مسلمانان را پس از پیامبراکرم(ص)، بدون ولی و سرپرست رها کند؛ چرا که در این صورت تمام زحمات رسول خدا(ص) بیثمر و بینتیجه خواهد بود. بنابراین همانطور که در آیه آمده است باید پس از پیامبر(ص) اولیای امری را که رسول خدا(ص) معرفی کرده است اطاعت کرد. پیروی آنان بر همگان واجب و لازم است.
در بخشی از آیه 141 در رابطه با عدم تسلط کفار بر مومنان میفرماید:
(... و خداوند هرگز بر کافران، راه ]تسلطی[ بر مومنان قرار نداده است)
یعنی هرگز خداوند کفار را مافوق مومنین و مسلط بر آنان قرار نمیدهد. از این آیه دو نتیجه مهم به دست میآید:
1- مسلمانان باید در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و ... موضعی اتخاذ کنند که کفار نتوانند هیچگونه تسلطی بر آنان پیدا کنند. باید با تدابی رمناسب از تسلط آنان بر مسلمانان و منابع و ثروتهای آنان جلوگیری کرده و با توطئهها و شیطنتها و تهاجمات گوناگون اقتصادی و فرهنگی و نظامی آنان مقابله نمود. اسلام این کار را بر مسلمانان واجب کرده است.
2- اگر مسلمانان به تکالیف خود در تمام زمینههای عبادی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، دفاعی و.. عمل کنند، این سنت الهی است که هرگز کفار نمیتوانند بر آنان مسلط شوند.
اگر در عصر حاضر مشاهده میکنیم که کفار بر برخی کشورهای اسلامی مسلط شدهاند و مستقیم یا غیر مستقیم بر آنان حاکمیت دارند، به دلیل کوتاهیهای مسلمانان در وظایف و تکالیفی است که شرع مقدس اسلام در ابعاد مختلف بر آنان واجب کرده است.
نیروهای تیراندازی که در جنگ احد مواضع خود را بر خلاف وظیفهای که بر عهده آنان بود برای به دست آوردن غنایم جنگی ترک کردند، مثال روشنی از این نوع کوتاهیهاست که پیامد آن، شکست نهایی در آن جنگ بود.(2)
2- رجوع کنید به تفسیر المیزان، ج5.
کتاب گلستان سورهها – ص 32
/1102101305