بانک شعر / ویژه سالروز ازدواج امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س)

کد خبر: 59169

وارث:  جهان برای شکوفا شدن مهیا بود و این قشنگ ترین اتفاق دنیا بود که دست فاطمه در درست های مولا بود به اعتقاد من اصلا غدیر اینجا بود پدر به فاطمه رو کرد ، اینچنین فرمود دلیل خلقت لاهوت ازدواج تو بود قرار شد که شما بی قرار هم باشید جهان دچار شما شد دچار هم باشید تمام عمر دمادم کنار هم باشید و در مصاف خطر ذوالفقار هم باشید دعای من همه این بوده تا به هم برسید که خلق گشته زمین تا شما به هم برسید نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم خدا نکرده اگر زخم بود مرهم هم صفا و مروه و رکن و مقام و زمزم هم چرا که قبله ی من هم علیست فاطمه هم و رو به اهل مدینه چنین سفارش کرد نوشته ام که سفارش نه بلکه خواهش کرد همیشه نام علی را امام بگذارید به خانواده ی من احترام بگذارید برای فاطمه سنگ تمام بگذارید و روی زخم دلش التیام بگذارید جهان بدون علی رنگ و بو نخواهد داشت بدون فاطمه هم آبرو نخواهد داشت شنیده می شود از آسمان صدایی كه... كشیده شعر مرا باز هم به جایی كه ... نبود هیچ كسی جز خدا،خدایی كه... نوشت نام تو را ،نام اشنایی كه پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد و از شنیدنش افلاك دست و پا گم كرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تكلیف نور روشن شد دلیل خلق زمین و زمان معین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است غزل  قصیده ی نابی که در ازل گفته است نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد ز درك خاك مقام فراتری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خانه بهشت معطری دارد پدر همیشه كنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت چرا كه روی زمین واژه ی وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست و جای صحبت این شاعر زمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتر از این واژه ها كشیده تو را گمان كنم كه تورا، اصلا آفریده تو را كه گرد چادر تو آسمان طواف كند و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف كند ملك ببیند وآنگاه اعتراف كند كه این شكوه جهان را پر از عفاف كند كتاب زندگی ات را مرور باید كرد مرور كوثر و تطهیرو نور باید كرد در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود درون خانه ی تو نان فقر آجر بود شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود بهشت عالم بالا برایت آماده است حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است به حكم عشق بنا شد در آسمان علی علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی چه عاشقانه همه عمر مهربان علی! به نان خشك علی ساختی، به نان علی از آسمان نگاهت ستاره می خواهم اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم كنار شعر دو ركعت نشسته بنویسم شكسته آمده ام تا شكسته بنویسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفس افتاده جان تازه بده و مادری كن و اینبار هم اجازه بده به افتخار بگوییم از تبار توایم هنوز هم كه هنوز است بی قرار توایم اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم كنار حضرت معصومه در كنار توایم فضای سینه پر از عشق بی كرانهء توست كرم نما و فرود آ كه خانه خانهء توست سید حمید رضا برقعی      ریشه ات در آسمان ها ، برگ و بارت در زمین است آسمانی هستی اما ، روح تو خاکی ترین است مثل آدم های خاکی ، زندگی را دوست داری دوست داری زندگی را ، گر چه با تلخی عجین است با عدالت همسری تو ، زیر سقفی از محبت خاتم قلب علی را ، گوهر عشقت نگین است سادگی در محضر تو، می شود شرمنده بانو ! در درون سفره ی تو ، لقمه ای نان جوین است ای لباس وصله دارت ، خواهش خیل ملایک وصله ی پیراهن تو ، عشق را مُهر جبین است آدم خاکی ز مهرت ، شد بهشتی بار دیگر می کند معراج هر کس ، با نگاهت همنشین است باز هم فصل بهار ِ سیب سرخ خنده ی تست فصل سبز و روشن تو ، بهترین فصل زمین است   رضا اسماعیلی      ابرهای رحمت حق درّ و گوهر ریختند نقد هستی را به خاک پای حیدر ریختند شب نشینان فلک از چشم گوهر بار خویش بهر فیض خاکیان از شوق گوهر ریختند در چنین شب آرزومندان ز شور اشتیاق صد هزاران دل به پابوسی دلبر ریختند ساقیان بزم عشق و شور و مستی از شعف عاشقان را شهد شیدائی به ساغر ریختند در شب تزویج زهرا با علی از آسمـــان قدسیان گل بر سر زهرا و حیدر ریختند تا  که چشم  مهر و مه  افتاد بر  انوارشان بر نثار  راه آنان  نقره  و زر ریختند در فلک خیل ملائک بال بر هم می زدند پیش پای شمع دل پروانه سان پر ریختند در بهشت آرزو از یمن این پیوند نور حوریان گل در کنار حوض کوثر ریختند از درخت سبز طوبی بر محبّان علی برگه آزادی از غوغای محشـر ریختند ای «وفائی» ماه و خورشید فلک از آسمان در قدوم مهر و ماه عشق اختر ریختند سید هاشم وفایی        آسمان رنگ و بوی عشق گرفت تا سکوت تو در زمین پیچید چشم هایت بهار شد گل داد عطر سیب از نگاه تو بارید چونکه پیچید بوی خوب خدا؛ عطر یک عاشقانه ازلی پنجره رو به گل تبسم کرد تا تو را دید در نگاه علی سیب سرخ گلاب را بو کرد گل سرخ محمدی گل داد یک گلستان کنار شهر خدا روی لبهای احمدی گل کرد عرش خندید رو به لبخندش چه بگویم که عشق عاشق شد جبرییل از بهشت گل میریخت بعد از آن روز بود لایق شد خواند جبریل سوره قدری که پر از آیه های کوثر بود تا رسول خدا به خود آمد دست زهرا به دست حیدر بود چشمه در چشمه سلسبیل اینجا ست آیه در آیه هل اتی دارد جام های بهشت در دستش مرد این قصه تا تو را دارد.... : دل به غیر از تو می دهد؟ هرگز نفس او به جان تو بند است... خشت های معطر دل اوست اینکه در آسمان تو بند است چشم در چشم هم شدید آنجا آینه روبروی آیینه... و جهان تا همیشه خواهد ماند محو در گفتگوی آیینه... حرف آخر همین و دیگر هیچ عرش باید به تو سجود کند باید انسان برای دیدن حق در شب قدر تو شهود کند... حامد حجتی     آسمان می خواند امشب قدسیان دف می زنند حوریان کِل می کشند و خاکیان کف می زنند شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟ تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟ آسمانی بی کرانی، عاشق دریا شدی آمدی آیینه ی انسیه ی حورا شدی امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا! شب، شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا! بیش از این ها با دل محبوب ما بازی نکن پیش این نیلوفر یکدانه غمازی نکن مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی در دلش طوفان به پا کردی، مدارا کن علی! «لیلة القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است او «سلامٌ فیه حتی مطلعِ الفجر» تو است از ازل در پرده بود آیینه دارش می شوی در عبور از کوچه باغ عشق، یارش می شوی قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی ست وای! وقتی می رسد دریا به دریا دیدنی ست قاسم صرافان       دارد ستاره می چکد از بال جبرییل پر شد پیاله ها همه از آب سلسبیل امشب میان عرش خدا منعقد شده پیوند آسمانی این زوج بی بدیل محمود مربوبی         زره فروخته شد تا تو را به دست آرد کسی که فاطمه دارد دگر چه غم دارد؟ علی دلی است که در سینه بی قرار آمد و آمده است که صد دل به دوست بسپارد به یمن روشنی روزهای در پیش است که در حوالی این خانه یاس می کارد چقدر خانه تان بوی آسمان دارد چقدر چشم که باید ستاره بشمارد و فاطمه است همان همسری که می خواهد بلور قلب علی را به سینه بگذارد فرشته ای است که می خواهد از بهشت علی انار دانه کند ، سیب سرخ بردارد به ارتفاع تو آیینه نیست در عالم به جای شمع ...به آتش نگاه کن ...شاید نگاه کن که نگاهش پر از ترانۀ درد نگاه کن که لبش ذکر کربلا دارد نگاه کن که از آن سوی پلک های جهان کسی به انتقام دل خسته ی تو می آید هنوز هم که هنوز است غرق این فکرم که وحی از در و دیوار خانه می بارد اگرچه مادر ما بی مزار مانده ولی در آستانه ی قلب علی، حرم دارد حامد حجتی         دریای هم اند و ساحل هم هستند زهرا و علی كه هم دل هم هستند شفاف و عمیق و بی نهایت همچون دو آینه كه مقابل هم هستند عارفه دهقانی     دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق جزءِ سپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ مهدی رحیمی       فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل عجب شبی! همه ی کهکشان چراغانی ست ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی ست! فرشته ها سرشان گرم کار و...؛ میکائیل به فکر پخت و پزِ سور و ساتِ مهمانی ست درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد گرفته اند حسودان کورْ دل غمباد وضو گرفته و با احترام باید گفت: -جناب حضرت داماد! شاخه ی شمشاد!- تمام آینه های مدینه غش کردند نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد به این عروس سرِ سفره زیر لفظی داد ترانه ی لب داوودِ خوش صدا این است: علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد! خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند وحید قاسمی     از عرش فرشته ها اگر می آیند به جشنِ دلِ پیامبر می آیند زهراست عروس و شاه داماد علی این دو چقدر به یکدگر می آیند! علی اکبر لطیفیان       به بزم انبیا امشب نشاط دیگری پیداست، می‌بینم گل لبخند شادی بر لب آدم، تو گویی با ادب بستند صف، پیغمبران از نوح و ابراهیم و اسحاق و کلیم الله و روح‌الله و یعقوب و جناب یوسف و داود و فرزندش سلیمان در کف هر یک گلی از آیه‌های نور و آوای مبارک بادشان بر لب که ای مولا مبارک باد بر قد رسایت خلعت شادی و اوج تخت دامادی، مبارک باد ای جان محمّد وصل زهرایت، چه نیکو همسری بخشیده ذات حقتعالایت، که باشد روح پاک و بضعه پیغمبر اکرم. سماوات العلی امشب همه دریای نورند و ملایک شاد و مسرورند و عالم سینۀ سینا و دل‌ها محفل طورند، جبریل امین از جانب دادار منان آمده در محضر پیغمبر اکرم، پیام آورده از حق با سلامی گرم بر احمد که ما در آسمان خواندیم اول خطبۀ عقد امیرالمؤمنین و دخترت زهرای اطهر را، تو باید در زمین اینک ببندی عقد آنان را، دو خورشید فروزان را، دو دریای خروشان را، دو روح پاک ایمان را، دو وجه ذات منان را، دو جان را و دو جانان را که پیش از آفرینش این دو را حق خوانده کفو هم. محمّد از امین وحی چون بشنید این فرمان گل، لبخند او بشکفت همچون لاله در بستان، به مسجد آمد و بگذاشت پا بر عرشۀ منبر، فرو بارید از یاقوت لب با این کلام دلنشین گوهر، به امر حضرت داور، الا یا مسلمین از مرد و زن از اکبر و اصغر، هم اینک من به امر حضرت پروردگارم عقد بستم دخترم زهرا و حیدر را دو کفو نیک اختر را، دو روح روح‌پرور را، دو شمع نورگستر را، دو دریا را دو گوهر را، دو هم سنگ و دو همسر را، که بسته پیشتر از آفرینش عقدشان را خالق عالم. بحر طویل از غلامرضا سازگار       چشم وا کن احد آیینهء عبرت شد و رفت دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود داد و بیداد برادر که برادر تنهاست جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست  یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند همه دنبال فلانی و فلانی رفتند همه رفتند غمی نیست علی می ماند جای سالم به تنش نیست ولی می ماند مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون آنچنانی که علی از احد آمد بیرون می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد وان یکاد از نفس فاطمه برتن دارد کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه فاطمه با رایحهء گل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد با جهاز شتران کوه احد برپا شد و از آن آینه با آینه بالا می رفت دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت تا شهادت بدهد عشق ولی الله است پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت  پیش چشم همه دست پسر بنت اسد بین دست پسر آمنه بالا می رفت گفت: اینبار به پایان سفر می گویم " بارها گفته ام و بار دگر می گویم" راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است واژه در واژه شنیدند صدارا اما... گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام شهر اینبار کمر بسته به انکار علی ریسمان هم گره انداخته در کار علی بگذارید نگویم که احد می لرزد در و دیوار ازین قصه به خود می لرزد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام می نویسم که "شب تار سحر می گردد" یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد سید حمیدرضا برقعی     بزن کف مرتضی داماد گشته بزن کف قلب زهرا شاد گشته بزن کف در قدوم ماه داماد بزن لبخند تا حق را کنی شاد چنین داماد را باشد عروسی که هستی آیدش بر پای بوسی عروسی دختر ختم رسولان عروسی مصطفی را راحت جان عروسی مریم و هاجر کنیزش عروسی کو خدا دارد عزیزش عروسی هستی هستی فدایش عروسی خلق داماد از برایش ه دامادی که فخر کائنات است چه دامادی خداوند ثبات است چه دامادی سراپا فخر و عزت چه دامادی خدای عشق و غیرت چه دامادی محمد ساق دوشش ملائک هم غلام حلقه گوشش از عالم بالا خبر آمد خبری بود در عرش خدا حال و هوای دگری بود در جشن عروسی دوتا دلبر و دلدار بارید زشوق آنکه زاهل نظری بود در عرش عروسی است و مهمان خدایند داماد و عروس هم زملک دور و بری بود سرمایه ی این زوج فقط مهر و محبت هرچند که دارائیشان مختصری بود زهرا فقط هم کفو علی بود ، همانکه سرتاقدمش چون پری از عیب بری بود بالاتر از انس و ملک و حوریه زهراست اصلا نتوان گفت همانند پری بود در وقت زفاف از سر شب این دوکبوتر در حال مناجات خدا تا سحری بود ابتر چه کسی گفت به پیغمبر خاتم ؟ کوری عدو ماحصلش دو پسری بود اول حسن و بعد حسین ، بعد زنسلش یعنی که همیشه به جهان تاج سری بود دیگر چه نیازی به سپر بود علی را از فاطمه بهتر مگر او را سپری بود! می گفت علی با دل پر درد و پر از آه هر وقت که از کوچه ی غم ها گذری بود اوقات خوش آن بود که با فاطمه سر شد در باقی عمر خون دل و چشم تری بود ای فاطمه ای یاور نه ساله ی حیدر رفتی و نگفتی که تو را همسفری بود یاسر مسافر     همه جا حرفِ علی و زهراست تهنیّت گوی عروسیشان خداست خطبه خوان این عروسی باباست عقدشان دنیا که نه ، دربالاست بهترین همسر دنیا زهراست بین اشراف ، علی شد انتخاب فاطمه کُفِ علی و هم علی کُفیست ناب ماه دوشادوش شد با آفتاب مِهر زهرا بر علی شد خاک و آب ولوله در همه ی دنیا به پاست زندگانیِ دو گُل آغاز شد نَفس حیدر با گُلش دمساز شد درب خانه رو گداها باز شد ماجراهای دری یک راز شد میبَرَد دل را به هر جایی که خواست دل میان سینه یاد دَر نمود یاد میخ خونیِ از پر نمود یاد غصب غاصبان و شَر نمود یاد افتادن او با سر نمود می کند حیدر صدا ، زهرا کجاست ؟   عشق یعنی یکی درون دو تن عشق یک روح رفته در دو بدن عشق زهراست روبروی علی نظر آنهم فقط به سوی علی عشق راهی بدون خاتمه است آخر، این راه، راهِ فاطمه است فاطمه گفتم و دلم پر زد باز شاعر به سیم آخر زد زد دوباره دلی به این دریا حسبنا الله و حسبنا زهرا فاطمه قاب روبروی علی است فاطمه غرق در وضوی علی است فاطمه در کنار حیدر نه فاطمه دختر پیمبر نه خلق احمد به نور فاطمه بود نور حیدر ظهور فاطمه بود سیر لولاک آخرش زهراست بی سبب نیست مادر باباست یازده ماه دور گردن اوست یازده گل به روی دامن اوست یازده نور و یازده ساغر یازده جوی جاری از کوثر یازده عاشق از تبار علی یازده عکس یادگار علی یک دل او دارد و ازآن علی ست فاطمه زور بازوان علی ست یا علی بر لبش که جاری شد برق زد عشق و ذوالفقاری شد با تو تیغ علی دو دم دارد با تو حیدر بگو چه کم دارد دل شد از این حماسه بی پروا حسبنا الله و حسبنا زهرا قاسم صرافان     ببین در این دقایق شکفته روی حیدر در آمده به عقده علی مه پیمبر چه دیدنی زیباست مثال این دو دلبر نشسته ساقی عشق به پیش رو کوثر زمین، زمان، آدم، عالم، صبوح و پیمانه با هم فلک، ملک، دریا، دنیا، سروده ام این شعر را دم علی علی زهرا زهرا دو یار آسمانی دو جلوه الهی که حق دهد به پاکی رویشان گواهی چقدر و پرشکوه است نمای جشن آنها ندارد هرگز آن را شکوه پادشاهی ستاره امشب می بارد که نه فلک غوغا دارد ز آسمان ساقی امشب می بهشتی میارد علی علی زهرا زهرا       امشب دیدنیه خونه ی مولا غرق خنده و شادی لبهاست عیسی دور و بر علی می گرده مریم آیینه دار زهراست از آسمون گل میاره فرشته مدینه لبریز از بوی بهشته محبت فاطمه و علی را خدا به دل شیعه ها نوشته علی علی علی مولا علی مولا یا حیدر امشب دیدنیه خونه ی مولا غرق خنده و شادی لبهاست عیسی دور و بر علی می گرده مریم آیینه دار زهراست از آسمون گل میاره فرشته مدینه لبریز از بوی بهشته محبت فاطمه و علی را خدا به دل شیعه ها نوشته تا جون دارم تو سینه از عشقشون می خونم تا جون داریم تو سینه از عشقشون می خونیم همیشه مثل زهرا پای علی می مونیم علی علی علی مولا علی مولا یا حیدر فرشته ها میان سوی مدینه امشب از آسمون هفتم تو دستاشون شاخه های گل یاس رو لب همشون تبسم گل بارون آسمون دو دنیا پیچیده عطر یاس و لاله هر جا آخه خود خدا داره می ذاره دست فاطمه را تو دست مولا می سوزونند ملائک اسفند دونه دونه جبرئیل امین هم سرود عشق می خونه علی علی     مدینه هم همه ی تبارک عروس میارن به علی بگین اقا مبارک عروس میارن توی خلقت خدا دوماد تکه عروس میارن دست زهرا توی دست مرتضی است بگو مبارک خطبه خون عقد اونها مصطفاست بگو مبارک مهریه اش از طرف خود خداست بگو مبارک بیارید یاس و اقاقی به کمند خیلی قشنگه بی بی جون به صورت علی بخند خیلی قشنگه اسما دست زهرا رو حنا ببند خیلی قشنگه علی علی علی علی ملائک نه خلائق هاج و واج است برای مهر او عالم حراج است علی داماد و زهرا همسر اوست بزن کف چون که جشن ازدواج است زمین نور و زمان نور و بزن سور بلا از مرتضی و فاطمه دور نشسته گل کنار غنچه امشب ببین به به شده نور علی نور ملائک دسته دسته غرق شادی مدینه پرشده بانگ تبارک عجب وصلی چه عشقی وچه حالی بگو به مصطفی آقا مبارک به روی مرتضی شهبانوی عشق نگاه مهربون داره می خنده ببین زهرای اطهر با چه شوری به دستای علی حنا می بنده عجب جشنی پیمبر خطبه خواند ملک برروی آنان گل فشاند خدا مهریه تعیین می نماید علی را پیش زهرا می نشاند به کوری چشم اولی علی دوماد پیمبر است به کوری چشم دومی علی دوماد پیمبر است به کوری چشم سومی علی دوماد پیمبر است منم بر هرگرفتاری معینم تمام لفظ قرآن مبینم چنین گوید علی شاه ولایت که من خوشبخت ترین مرد زمینم یازهرا یازهرا زیباترین بهانه خلقت دنیایی تو ساقی کوثری و همسر زهرایی عشق زهرا عشق زهرا علی علی جان مرتضی ای همه بندگی من مرتضی ای سند بندگی من مرتضی ای همه زندگی من  مرتضی ای سند زندگی من پسرعمو به گفته ی تو من بلی گفتم قدم زدم به خانه ی تو يا علی گفتم عشق زهرا عشق زهرا علی علی جان     وقت سرور و شعفه قبله دلها نجفه عاشق مرتضی غمی نداره خنک شده دل همه دل علی وفاطمه دشمن مولا شده پاره پاره چون همیشه کرده ریشه مهر مولا بر تنم ریشه و بر تا دم مرگ از علی دم می زنم یا علی علی علی علی وقت سرور شیعه هاست شادی  و شور شیعه هاست یاس نبی شده عروس مولا گل می ریزه از آسمون دست خدای مهربون به شادی دل علی و زهرا این دو دلبر جام وساغر همدم یکدیگرند دل ز آدم دل ز حوا دل ز عالم می برند       بر شانه های عرش خدا خانه داشتند نه نه ، كه عرش را به روی شانه داشتند این ساکنان عرش خدا از همان ازل چشمی به چند روزه‌ی دنیا نداشتند هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو اما همیشه خویِ كریمانه داشتند سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت همواره لحظه های صمیمانه داشتند گل داده بود باغِ بهشت امیدشان یعنی چهار غنچه‌ی ریحانه داشتند ما جرعه نوش چشمه‌ی جاریّ كوثریم دلـداده ایم، شیـعه‌ی زهرا و حــیدریم یوسف رحیمی     هر دوتاتون میشدین بنای هم ابتدای هم و انتهای هم نور واحدید و فرقی نداره جلوه میکنید اگر به جای هم شما وصله ی تن همدیگه اید توی عالم ندارید همتای هم اونقدر عاشق همدیگه بودید جونتون رو میدادید برای هم دست بسته و شکستتون شده توی زندگی گره گشای هم یکی شد سپر… یکی سپر فروخت… ینی اینطوری شدید فدای هم روز ازدواجتون دعام اینه الهی که پیر بشید به پای هم الهی زندگیتون چشم نخوره زبونم لال نبینید عزای هم…. رضا قربانی       امشب عروسی نه شب عید وصال است آیینه پیش آب در اعلی کمال است پیمانه لبخندی بروی باده انداخت شرب مدام ما از این جلوه حلال است آیینه آوردند و دل از ماه بردند لبخند شیرینش گه و بیگاه بردند زهرا خودش باشد توان توامانش دیگر سپر از مرد خاطر خواه بردند جبریل ریسه بسته عرش و آسمان را میکال آراید تمام کهکشان را لب را به خطبه باز کرده تا که راحیل ظهلیل بنشانده زمین رنگین کمان را کادو سلیمان می دهد انگشترش را حوا نموده پیشکش سیم و زرش را لرزید مولا و چو سیب سرخ گردید وقتی که مه تاباند روی اطهرش را انداخت اسرافیل، شیپور و دف آورد از عرش جبراییل صدها مصحف آورد آواز خوان داوود با صوت ملیحش تبریک گویان از ملایک او صف آورد کشتی نوح آماده ی زوج بتول است فرمانده ی کشتی فقط شخص رسول است تزیین کند کشتی خود نوح نبی چون این پیشکش اینگونه که باشد قبول است عطر ولیمه برده هوش عرشیان را شام عروسی مست کرده هر دهان را اینجا که دیگ شام هم از عرش آید آزین ببندند دستپخت حوریان را شیرینی لبخند زهرا را علی دید سرخی سیب روی مولا را نبی چید خوشحالی این دو کنار هم چه زیباست این را نبی از پاکی آیینه فهمید زهرا و حیدر نامشان با هم قشنگ است بی هم دل عشاق بارانی و تنگ است آنکس که قصدش هجر باشد بهر اینان شک من ندارم مهر بر او عین ننگ است قاسم احمدی       درود!طلعت خورشید روزگار علی سلام مادر آب و سلام یار علی کسی که گفته نیاید بهار با یک گل خبر نداشته اصلاً ز نو بهار علی کلید جنت و فردوس زیر لفظی بود برای عقد تو از سمت کردگار علی عروس خانه ی حیدر مبارکت باشد… شروع زندگی مشترک کنار علی سپر فروخت برای عروسی ات مولا خبر شدند دو عالم ز شاهکار علی طبق طبق سبد یاس جبرئیل آورد به افتخار شما و به افتخار علی دخیل بخت ببند ای ملیکه با چشمت به چشم های سراسر امیدوار علی قسم به (واقعه)،(کوثر)پسند کرده (نباء) و جای باطن (قدر) است در جوار علی سه بار جلوه گری کن ز صبح تاخود شب سه بار دیدن این جلوه هاست کار علی بدون اذن تو دستی به قبضه زد نه نزد که هست فاطمه مِن بعد ذوالفقار علی رضایت است سکوت اختیار کردی تو! که انتخاب گذاری به اختیار علی خدا کند نظر تنگ چشمتان نزند… خدا کند نرود طاقت و قرار علی علیرضا وفایی