حجت الاسلام عرفان: صدقه دوای کارساز است

کد خبر: 62332
خسیس بودن نسبت به عمر بسیار زیباست. خسیس بودن دیگر نسبت به اسرار است اسرار الهی، اسرار سیاسی و... که نباید افشا شود. اگر ما سرّی از کسی بدانیم و آن را افشا کنیم و آن سر گناه باشد، گناه افشای سِر را به پای ما می نویسند.

وارث: مراسم دهه اول صفر با سخنرانی حجت الاسلام حسن عرفان و مداحی حاج حسن خلج در هیئت بیت الحسین(ع) برگزار شد.

در ادامه ی خبر متن سخنرانی حجت الاسلام عرفان را می خوانید:









بخل و خساست یکی از صفاتی است که انسان را بیچاره می کند و این صفت از صفات ظاهری خطرناک تر است. بخل و خساست خوب هم داریم اگر انسان نسبت به دین خود خسیس باشد و نسبت به عمر و آبروی خود خسیس باشد خوب است.

استفاده مناسب از وقت

 علامه طباطبایی مفسر قرآن کریم و افتخار شیعه در جهان که قبر ایشان در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها است یکی از علما به ایشان می رسد و سلام می کند ایشان فقط جواب سلام را می دهند و بعد که او را می بینند عذرخواهی می کنند که زیاد با ایشان صحبت نکردند و گفتند که در راه نافله می خواندند( نماز مستحبی را می شود حتی در پشت فرمان ماشین خواند) ایشان تفسیر المیزان را که می نوشتند نقطه نمی گذاشتند چرا که چند ثانیه از وقتشان گرفته می شد. نتیجه این می شود که پروفسور هانری کربن به خدمت علامه طباطبایی می آید و شیعه و مهدوی می شود. وقتی پروفسور داشتند از دنیا می رفتند یا مهدی را گفتند و رفتند.

امیرالمومنین علیه السلام در خطبه ای می فرمایند: ما أسرع الساعات في اليوم إلى آخره. ساعت ها در روز چقدر زود می گذرد و بعد فرمودند:  وَ أَسْرَعَ اَلْأَيَّامَ فِي اَلشَّهْرِ روز ها در ماه چقدر زود می گذرد.

خسیس بودن نسبت به عمر بسیار زیباست. خسیس بودن دیگر نسبت به اسرار است اسرار الهی، اسرار سیاسی و... که نباید افشا شود. اگر ما سرّی از کسی بدانیم و آن را افشا کنیم و آن سر گناه باشد، گناه افشای سِر را به پای ما می نویسند.

بخل های بد

1- بخل در سلام کردن: سلام یک اسم خداوند است و صفت لیلة القدر است و سخن بهشتیان است.

2- بخل صلوات: صلوات بسیار کار ساز است.

3- بخل مالی: این نوع بخل بسیار آفات دارد کسی که بخیل است همیشه ذلیل است و بین نزدیکانشان هم ذلیل است. انسان بخیل از جایگزین هایی که خداوند گذاشته است محروم می شود. قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ 1 بگو در حقيقت پروردگار من است كه روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا براى او تنگ مى‏ گرداند و هر چه را انفاق كرديد عوضش را او مى‏ دهد و او بهترين روزى دهندگان است.

داستان بهلول

ایشان می گوید: از مکه تا مدینه را قصد کردم پیاده بروم، چون پیاده بودم بسیار تشنه و گرسنه شدم به روستایی بین مکه و مدینه رسیدم  یک هندوانه خریدم تا عطشم برطرف شود و همه ی آن را خوردم. پوسته های آن را انداختم دور و خانمی که چادر عربی بر سر داشت آمد و پوست هندوانه را برداشت و دیدم آن ها را به فرزندانش داد و بچه ها به سرعت آن ها را می خوردند. گفتم: خاک بر سرم، چرا زودتر متوجه نشدم تا نصف هندوانه را به آن ها بدهم؟ دست در جیب کردم و دیدم 150 ریال سعودی دارم و باید سفر حج را با آن تمام کنم. توکل کردم بر خدا و کل پول را به زن فقیر دادم. پای پیاده و با جیب خالی حرکت کردم به سمت مدینه و در راه کسی مرا صدا زد که آقای بهلول بفرمایید سوار ماشین شوید. من گفتم: می خواهم پیاده قبر پیامبر را زیارت کنم و دیدم در ماشین آیت الله خوانساری نشسته اند و گفتند: آقای بهلول اگر سوار نمی شوید لطف کند و این پول را بگیرید. من پول را گرفتنم  و شمردم دیدم 1500 ریال سعودی است. این صریح قرآن است که می فرماید: هر چیز که در  راه خدا بدهید خداوند جایگزین می کند.

صدقه دوای کارساز است

در روایات است که صدقه دادن مرگ ناگهانی را از بین می برد. دوا با شفا فرق دارد دوا دست دکتر است و خیلی ها با دارویی که خورده اند حتی مرده اند. اما شفا دست خداوند است خوب شدن دست خداوند است.

اسلام به ما می گوید: برای گرفتن دوا نزد دکتر بروید و برای گرفتن شفا نزد خداوند

یکی از چیزهایی که در صدقه دادن و انفاق است رسیدن به مقامات عالیه است و انسان با سخاوت را خداوند به جهنم نمی برد.

امام علی علیه السلام می فرمایند: سوسو ایمانكم بالصدقة و حصنوا اموالكم بالزكوة، و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء2  ایمان خود را با صدقه تقویت كنید و اموال خویش را با زكات از دستبرد دشمنان مصون دارید و امواج بلا را با دعا دفع كنید .

داستان شیخ محمدتقی بافقی

قبری است در کنار قبر آیت الله گلپایگانی که قبر شیخ بافقی است. ایشان را رضاشاه در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها بسیار کتک زد و تبعیدشان کرد به حرم شاه عبدالعظیم حسنی. ایشان خانه ای اجاره کردند که بیرونی و اندرونی داشت و نوکری داشتند به نام حاج علی و به او گفت: در بیرونی را همیشه باز بگذار و هر کس و هر ساعتی با من کار داشت او را راه بده. حاج علی می گوید: نیمه های شب دیدم فردی سراسیمه وارد شد و به او گفتم تو کیستی؟ آقایی بود به نام یعقوب ارمنی که وارد شد و  او را نزد شیخ محمد تقی بافقی بردم و دیدم شهادتین را به ایشان می گوید و  در همان لحظه مسلمان شد ، موقع رفتنش در حیاط به او گفتم تو کیستی؟ گفت: من راننده ی کامیون هستم که باری به سمت کربلا می بردم و در بین راه فردی را دیدم که بیهوش شده بود از شدت تشنگی، مقداری آب به او خوراندم و وقتی حالش به جا شد به او گفتم من کربلا می روم اگر مسیرت با من یکی است تو را هم ببرم گفت بله و سوار شد وقتی به کربلا رسیدیم و داشت پیاده می شد به من گفت: اجرت با ابالفضل العباس. من به او نگفتم: ارمنی هستم  و ایشان را نمی شناسم.

 وقتی به تهران برگشتم خواب دیدم  آقایی به خوابم آمد و گفت: تو دو حق بر گردن من داری، یک اینکه زائر من تشنه بود و او را سیراب کردی و دیگری اینکه زائر من خسته بود او را به مقصد رساندی. اجر تو این است که مسلمان شوی. در عالم خواب از او پرسیدم شما که هستی؟ گفتند: من ابالفضل هستم.

حاج علی از شیخ بافقی پرسید شما در تاریکی چطور تشخیص دادین که همچین کسی آمده است؟

شیخ محمدتقی گفت: آن کس که به او گفت: برو به من گفت: می آید.

 

                                                                 

پی نوشت:

1- سوره سباء آیه 39

2- وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 7، حدیث 16 نهج البلاغه پارسى، حكمت 138، ص: 534