حضور در مسجد شیعیان کفر است!
- آیا وهابیها شأنیتی برای اماکن مذهبی ادیان قائلاند، منظور ادیان آسمانی است؟
اگرچه در میان شیوخ سلفی وهابی گرایشهای مختلفی دیده میشود، ولی معمولاً آنان به گفتگوی با اهل کتاب گرایشی ندارند، با اینحال این امر موضوعی داخلی در سرزمین وحی نیست و به لحاظ بیرونی، تابع منافع و سیاستهای پادشاهی عربستان سعودی است.
اما مسئله اصلی مسلمانان در داخل عربستان سعودی، انحصار تعلیمات مذهبی در دست هیئت کبار علمای سعودی است که منصوب پادشاه آن کشورند و از همین رو مسئله اصلی آنان، گفتگوی میان مذاهب اسلامی برای احقاق حقوق مسلمانان چه شیعه یا سنی است؛ اما در برخی از کشورهای اسلامی مانند مصر یا لبنان که در آن اقلیت مسیحی قابلتوجهی زندگی میکنند، برخلاف شیوخ سلفی، غالب علمای اسلامی بر پایه اصول دعوت اسلامی، رویکرد گفتگو و تفاهم را بر اساس اصول دعوت اسلامی اتخاذ کردهاند. البته موضع سلفیه تکفیری همانند وقایع سوریه،که ترور و کشتار دیگران را چه مسلمان یا غیرمسلمان در دستور کار خود قرار داده است، در قبال اماکن مذهبی اهل کتاب مشخص است.
- وهابیون مساجد جداگانه و اختصاصی برای خود دارند اما برای مساجد مذاهب اسلامی احترامی قائل نیستند، علت چیست؟ آنها چه تفاوتی میان مساجد خود با مساجد مذاهب اسلامی قائلاند و ریشه این تفکر کجاست؟
مساجد از کانونهای اصلی آموزش دینی هستند که وظایف مهمی را برای اصلاح فرد و اجتماع بر عهده دارند. مساجد باید بیانگر وحدت موجود میان مسلمانان باشند و نه عاملی برای فرقهگرایی و تفرقه. اصولاً باید توجه داشت که وحدت مسلمانان در برابر کفار امری موجود و حاصل است، به تعبیر آیتالله صافی گلپایگانی، مراد از وحدت اسلامی این نیست که وحدت و قدر مشترکی میان آنها ایجاد کنیم که این امر تحصیل حاصل است.
شیعه و سنی در توحید و نبوت و معاد با هم وحدت و قدر جامع دارند که با آن از دیگران چه کفار و یا اهل کتاب ممتاز و مستقل هستند. کتابشان قرآن است که همگی بر اعجاز آن و صیانت آن از تحریف تأکیددارند و پیامبرشان حضرت خاتمالانبیاء محمد مصطفی صلىالله علیه وآله و سلم است و قبلهشان کعبه معظمه است. همچنین نمازهاى پنجگانه، روزه ماه مبارک رمضان، حج، حرمتِ ربا، خمر، قمار، نکاح محارم، و محرمات دیگر، همگی از مواد اتحاد آنان است. بنابراین وحدت امری بالفعل و موجود است و مساجد یکی از جلوههای بارز آن است. مسئله این نیست که در سرزمین وحی هرکس برای خودش مسجدی در تقابل با دیگری داشته باشد.
مسئله این است که تمامی پیروان مذاهب معتبر اسلامی باید بتوانند آزادانه اعمال عبادی خود را در مساجد و اماکن تاریخی اسلام بهجای آورند و از حق آموزش عقاید دینی بر مبنای مذهب خود بهرهمند باشند. یکی از انتقادات شهید شیخ رمضان البوطی از سلفیه آن بود که چرا آموزش در سرزمین وحی که متعلق به جمیع مسلمانان است، باید منحصراً در اختیار فرقه سلفیها باشد؟ و به چه مجوزی از پارهای از اعمال مسلمانان با عناوینی چون شرک و کفر ممانعت به عمل میآید. توجه شود که تا پیش از سال 1343 قمری، مسلمانان که برای زیارت به شهر مدینه وارد میشدند، به زیارت پیامبر اکرم (ص) و قبور فرزندان رسولالله (ص) در بقیع و قبور صحابه همانند ابن عباس و خدیجه امالمؤمنین (س) و شهدای احد و دیگران میرفتند. اما از آن تاریخ به بعد، مسلمانان و نیاکانشان متهم به شرک شدند و اجازه چنین کاری را نیافتند. سلفیها قبرها و گنبدهایی را که در مکه و مدینه بود و مورداحترام همه مسلمانان بود، از میان بردند و مردم مکه و مدینه را مجبور به قبول عقاید خود کردند و نظام جدیدی از اداره مساجد و اوقاف اسلامی را ایجاد کردند.
شرح مفصلی از این موضوع در کنار مواردی از قتل و غارت حجاج مصری و یمنی در تاریخ امرای آل سعود، در کتاب «کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب» اثر علامه سید محسن امین موجود است.
- آیا در فتاوای مفتیان وهابی، فتوایی درباره مساجد شیعه وجود دارد، اساساً نگرش وهابیت نسبت به حضور شیعیان در مسجد و کاربریهای متعدد مساجد در میان شیعیان چیست؟
بهطورکلی مفتیان وهابی، اهل سنت را از دوستی و تعامل با شیعیان منع میکنند. آنها میکوشند تا با کاهش ارتباط میان مسلمانان شیعه و سنی، از برقراری تعاون و تضافر میان شیعه و سنی بکاهند تا تضاد و تفرقه میانشان استمرار یابد. اگر بسامد مجموع تألیفات سلفیه وهابیت در روزگار امروز را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که اصولاً حیات آنان در گرو استمرار اختلاف میان مسلمانان است؛ از سوی دیگر باید توجه داشت که وهابیت در دوران معاصر در پیوندی عمیق با حکومت آل سعود است و بنابراین بسیاری از اختلافافکنیها خاستگاه و منشأ سیاسی دارد. سلفیه وهابی بر اساس معاهدهای تاریخی در سال 1157 قمری، در پیوندی تنگاتنگ با حکومت آل سعود است و به حفظ نظام پادشاهی و حمایت از آن متعهد است.
با این توضیح شیعه هراسی در فتاوی شیوخ وهابی در همه جنبههای زندگی مطرح است. مثلاً در پارهای از فتاوی آنان، ذبیحه شیعیان را نجس دانستهاند یا دوستی و اخوت اسلامی با شیعیان را در حکم دوستی با کفار دانستهاند و اهل سنت را از شرکت در مراسم شادی و یا غم شیعیان منع میکنند که در پارهای از فتاوی هیئت کبار علمای سعودی قابلمشاهده است.
این موضوع در قبال مساجد شیعیان نیز صادق است و افرادی چون عثمان الخمیس کویتی یا فرکوس الجزایری که هر دو تحصیلکرده دانشگاهها و شیوخ سعودیاند، مسلمانان را از ورود به مساجد شیعیان منع میکنند و مساجد شیعیان را مسجد ضرار مینامند و مدعیاند در مساجد آنان خداوند متعال عبادت نمیشود. همین اتهامات مربوط به شرک و نفاق را به موضوع حسینیهها نیز منتقل میکنند، مثلاً عبارت «یا حسین (ع)» را تشانه توسل شیعیان به غیر خدا و از مظاهر شرک تلفی میکنند.
اینگونه ادعاها همگی بیتوجه به تفاسیر و برداشتهای خود شیعیان مطرحشده است. آنان که آشنا با علامه عبدالحسین امینی و آثارش هستند میدانند که او محققی حکیم است و در آثارش سخنی لغو و بیهوده یا از سر سرگرمی و سُخره بیاننشده است و اگر او در کتاب الغدیر، زمانی که به بررسی ادعاهای عجیبوغریب آثار سلفی - وهابی درباره شیعه میرسد، مینویسد: «بخوانید و بخندید و یا بخوانید و گریه کنید» (إقرأ و اضحک، أو اقرأ و ابکِ) مرادش خنداندنِ مخاطبش نیست، در واقع علامه امینی اعتراض میکند که چرا برخی از نویسندگان به شیعه بهمثابه ملتی منقرضشده نگریستهاند و آنگاه خواستهاند بهشیوه برخی از باستانشناسان، با نقل چند روایت ضعیف و چند نقلقول مشکوک، و بیتوجه به تعاریف و برداشتهای علمای شیعه، عقاید شیعیان را بشناسانند. آیا احتمال نمیدادند که ممکن است عالمانی از شیعه زنده باشند و سخنانشان را بشنوند؟ عبارت «بخوانید و بخندید» علامه امینی فریاد رسای اعتراض اوست؛ فریادی که در پس آن رنج و مظلومیتی غمبار را نمایان میسازد؛ او خواسته تا با این عبارت قبح اتهام و سخن بیدلیل و منطق را نشان دهد.
/م118