شعرآیینی/ جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد

کد خبر: 17523
جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد

شمع خاموش شد از باد و گلی پرپر شد

باز هم زهر نشست و بدنی گشت کبود

باز یاسی به زمین ریخت و نیلوفر شد

مو سفیدی به زمین خورد و به او خندیدند

پیرمردی ز نفس ماند و کمانی تر شد

خانه ي سوخته را بار دگر سوزاندند

باز تکرار غم آتش و دود و در شد

همه بر مرکب و من در پی شان روی زمین

بین این آه فقط ناله ی من مادر شد

دست من بسته و از داغ غمت افتادم

یاد دستت که به دنبال علی پرپر شد

یاد دستان یتیمی که به امید پدر

بین زنجیر ترک خورد و کمی لاغر شد

***گوشواره ، گل سر رفت ز یادش اما

در عوض روضه ی او غارت انگشتر شد

"حسن لطفی"
/د115