شعر آیینی/ ز چشم پر گهر من خدا خبر دارد
ز چشم پر گهر من خدا خبر دارد
ز جان پر شرر من خدا خبر دارد
که بود معتمد و ظلم او چگونه شکست
ز کینه بال و پر من خدا خبر دارد
ز هم زمانی با سه خلیفه در شش سال
چه آمده به سر من خدا خبر دارد
ز سوز زهر شرر زا چگونه می گذرد
ز شام تا سحر من خدا خبر دارد
شرار زهر ستم همچو شمع آبم کرد
ز سوزش جگر من خدا خبر دارد
میان این همه دشمن چه ها کند مهدی؟
ز غربت پسر من خدا خبر دارد
ز بعد من برسد غیبت خدائی او
ز صبر منتظَر من خدا خبر دارد
"سیدرضا موید"
/ف.م214