حجت الاسلام کرمی: موجودی بابرکت تر از امام جواد (ع) متولد نشده است
وارث: جلسه هفتگی هیئت سپه سالار کربلا با سخنرانی حجت الاسلام مصطفی کرمی مداحی کربلایی وحید یوسفی برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنرانی حجت الاسلام کرمی را می خوانید:
از آباء مطهرین حضرت رضا علیه السلام فرموده اندکه امام رضا علیه السلام، مولودی است که اعظم برکتاً است، یعنی بابرکت تر از این مولود به وجود نیامده است؟ چرا می گویند هیچ موجودی در زیر طاق آسمان در پهنۀ خاک، به برکت وجود امام جواد علیه السلام نبود؟
وجوه متعددی دارد. شاید وجهی از آن این باشد که تشیع در فرآیند رشدش با آسیب های جدی و تهدید کننده ای مواجه شد. بعد از سید انبیاء اختلاف عمیقی در کشور اسلام اتفاق افتاد. یعنی عده ای جریان سقیفه بنی ساعده را درست کردند که اولین خط انحرافی از ولی بود. در بین تشکلها و احزاب و جریان ها، کسانی که پیرو غدیر بودند و کسانی که پیرو ثقیفه بودند خطشان جدا شد. به پیروان امیرالمومنین علیه السلام شیعیان گفته می شد. شیعیان کسانی بودند که علوی و فدوی بودند، جان نثار امیرالمومنین علیه السلام بودند و قائل به این بودند که کسی که مستحق تصدی و تمشیت ارکان حکومت است، علی بن ابی طالب است. این خط مقدس و مطهر تشیع به مرور زمان دچار انشقاقات و اختلافاتی که منشأ آن هوا و هوس ها و دنیاطلبی ها بود، شد. رفته رفته کمی خط مستقیم غدیر هم با انحراف روبه رو شد و این خط مبتلا به ریزش شد.
در دوره هر امامی انحرافی ایجاد شد، مسیر انحرافی ایجاد شد، تشیع را انحراف کردند.
از قدیم که شروع به بررسی جریان ها کنیم می بینیم در زمانی جریانی به نام کیسانیه ایجاد شد. ما یک خط سیری پیدا کردیم، عده ای به نبوت قائل شدند و به مقامی برای محمد حنفیه قائل شدند. که انصافاً محمد حنفیه واجد آن شرایط نبود. بعد از وجود مقدس امام حسین علیه السلام در طلیعه تصدی امر امامت، محمد حنفیه با امام سجاد علیه السلام، یک اختلاف جدی داشتند.
داستان اختلاف محمد حنفیه با امام سجاد علیه السلام
محمد حنفیه از امام سجاد علیه السلام سوال کرد که امام بعد از پدرت، حسین بن علی کیست؟ گفت: من. او برنمی تابید، بالاخره حرکت زاویه داری انجام داد، همین مکثی که در پذیرش کرد، باعث ریزش شد. گفت اگر تو امامی آیه ای، نشانه ای بیاور. امام گفت: عموجان اگر کنار کعبه رفتیم و استنتاق و حجرالاسود به امامت من شهادت داد، کفایت می کند؟ گفت: بله. آنجا رفتند و استنتاق کردند و حجرالاسود شهادت داد و مشکل با محمد حنفیه حل شد.
همین طور که جلو می آییم، می بینیم گاهی جریان هایی در تاریخ ایجاد می شود و چیزهایی را منتسب به بعضی اشخاص می کنند که اغراض آن فرد مقتضی آنچه که اتفاق افتاده، نبوده است. شاید محمد حنفیه، آنچه که کیسانیه به او نسبت می دادند، در یک هزارم آن دخل و تصرف نداشت.
داستان اختلاف زید بن علی بن الحسین با امام باقر علیه السلام
مثلا جریان زید بن علی بن الحسین علیه السلام. او که پسر امام سجاد علیه السلام است، البته قیامی که کرد در زمان امام باقر علیه السلام بود، و این قیام منجر به شهادت شد، نه عمیات انتحاری. بعد از جریان محمد حنفیه، ما یک فتنه ای را داریم، به نام فتنه زیدیه. زیدیه کسانی هستند که بعد از وجود امام سجاد علیه السلام، قائل اند که امام بعد از ایشان، زید شهید است. قائل به امامت امام باقر علیه السلام نیستند. چرا؟ آنها معتقدند امام مفترض الطاعة و واجب الاطاعة، یعنی آن امام فاطمی النسبی که قائل به سیف است و با طواغیت و ظَلَمه درمی افتد. لذا زیدیه، امامی که باب مماشات و مصالحه و تقیه را پیش گرفته باشد، امام نمی دانند.
زید مشکلی جدی با زین العابدین علیه السلام بر سر مساله امامت داشت. مشکل او اصلاحاً معرفت شناختی بود.
زید نزد امام باقر علیه السلام آمد. به ایشان گفت: الان امام کیست؟ امام فرمود: من. گفت نه، من. امام باقر علیه السلام گفتند: چرا؟ گفت برادرم تو می دانی که پدرم چقدر مرا دوست داشت، به قدری که اگر من سر سفره نمی آمدم، غذا نمی خورد. بعد هم مرا کنار سفره روی زانویش می نشاند و جویده شدۀ غذا را در دهان من می گذاشت. آیا این پدر نباید نسبت به حساس ترین مساله مربوط به سرنوشت این بچه ، یعنی اتخاذ مبادی و مبانی دین و تنظیم سلوک اجتماعی بر اساس آن اعتقاد، یعنی اعتقاد به امامت، دین را مهمل بگذارد و انسان را متوجه نکند، که پسرم حواست باشد بعد از من کسی که باید مقابلش دستت را روی سینه ات بگذاری، برادرت محمد بن علی علیه السلام است. اگر پدر، آن هم پدری که آنقدر مرا دوست داشت، به من می گفت، من می پذیرفتم.
وجود مقدس امام باقرعلیه السلام فرمودند: تو را دوست داشت که به تو نگفت. زید گفت مرا دوست داشت که نگفت امام زمانت کیست؟ فرمود: بله. گفت: چرا؟ فرمود: اگر می دانستی و دانسته در مقابل من می ایستادی، دیگر کسی نمی توانست تو را از آتش جهنم دربیاورد. آن وقت دیگر حجت بر تو تمام بود.
بعد از زید هم، بالاخره این ریزش ها و آفات و آسیب ها متوجه شجرۀ طیبه بوده است. اینگونه نیست که این شجره همین گونه رشد کرده باشد و بدون هیچ حاشیه ای بالا آمده باشد.
کمی جلوتر جریانی به نام اسماعیلیه به وجود آمد. امام صادق علیه السلام بزرگترین فرزندشان که کمی فاضل و عابد و همه چی تمام بود، شخصی به نام اسماعیل بن جعفر بود. البته از نظر کمالات، بعد از وجود امام صادق علیه السلام بود اما به هرحال انسان کاملی بود و عده ای هم روایت کردند که امامت از هر امامی به ولد بزرگ او می رسد. پسر وجود امام جعفر علیه السلام، اسماعیل بود. بعد از ایشان وجود مقدس امام کاظم علیه السلام، بود. اسماعیل خیلی محل توجه و مراجعه بود. او مبتلا به عارضه ای شد و در زمان پدر از دنیا رفت. وقتی می خواستند او را تشییع کنند امام صادق علیه السلام احتمال داد فتنه ای در راه باشد. لذا ایشان در قدم به قدم تشییع جنازه را زمین می گذاشت و مردم را صدا می زد تا ببینند که اسماعیل از دنیا رفته است. کنار قبر و داخل قبر هم همین طور. بعد از انجام مراسم تدفین، عده ای گفتند اسماعیل از دنیا نرفته و در پس پردۀ غیبت است و مهدی از آل پیغمبرصلی الله علیه و آله، همین وجود اسماعیل است. لذا قائل به امامت حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام نشدند.
داستان انحرافات زمان امام موسی کاظم علیه السلام و واقفیه
وجود مقدس موسی بن کاظم علیه السلام، سه نایب داشت. این سه نایب خیلی به آقا نزدیک بودند. عثمان بن عیسی، زیاد بن مروان قندی، علی بن ابی حمزه بطائنی. آنقدر به امام نزدیک بودند که به آنها بطانا می گفتند. زمانی که امام موسی علیه السلام، شهید شدند و از دنیا رفتند این سه نفر که مال هنگفتنی دستشان بود، دیدند اگر بخواهند بگویند بعد از موسی بن جعفر علیه السلام، وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام زمان است، علی القائده باید زیر چتر امامت بیایند و زیر ولایت علی بن موسی الرضا بودن، یک ریسک است. معلوم نیست بر اساس عزل و نصب های که صورت می گیرد، اینها سر جایشان باشند یا نه، لذا اینها بر اساس احتمال از دست رفتن جایگاه، یک حرکت زاویه دار انجام دادند و به «واقفیه» قائل شدند. واقفیه همین سه نفر بودند. اینها وکیل امام موسی علیه السلام بودند، مهرشان مهر امام کاظم علیه السلام بود، ولی در این امتحان رفوزه شدند. آنها گفتند ما بعد از امام موسی علیه السلام دیگر امام نداریم تا امام مهدی از امت بیاید.
چرا امام جواد علیه السلام اعظم برکتاً بودند؟
امام رضا علیه السلام در آستانۀ پنجاه سالگی بچه دار نشده بود. ما روایت داریم وقتی آیۀ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ»1 نازل شد، جابر بن انصاری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. گفت: خداوند در این آیه دستور اطاعت از سه گروه را داده است. رسول که شما هستید، صاحبان امر چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: «انّ الأئمة من بعدی اثنی عشر من اهل بیتی علی أوّلهم و أوسطهم محمد وآخرهم محمد ومهدی»2
شیعیان هم می دانستند هر امامی پسر بزرگش، امام بعدی بود. همه منتظرند ببینند امام بعد از علی بن موسی الرضا علیه السلام چه کسی است؟ دیدند طبق آدرسی که پیامبر داده بودند، همه امامان یکی یکی آمدند. حال نوبت علی بن موسی الرضا علیه السلام است. ایشان پا به سن گذاشتند و بچه دار نشدند. دیر بچه دار شدن ایشان باعث آزارهایی شد، علی بن موسی الرضا از طریق نزدیکان و خویشاوندان طراز اولشان، نسبت به امام جواد علیه السلام و آن جریانی قَیّافی که در یک میلیون نفر آدم نگاه می کرد و می گفت این بچه برای این پدر است، مورد آزار و اذیت هایی قرار گرفتند. امام رضا علیه السلام را آوردند و کرسی را انداختند و ایشان استتار کرد، قَیِّاف اتهام می زدند، وجود مقدس امام جواد علیه السلام را آوردند و گفتند پدر این بچه در شماها نیست.
لذا امام رضا علیه السلام فرمودند: در کره زمین مولود و موجودی بابرکت تر از این بچه بر کره زمین متولد نشده است. «لم یولد اعظم برکتاً منه» چرا؟ چون به امام جواد علیه السلام که رسید، ریزش نداریم. علت نداشتن ریزش هم این بود که امام رضا علیه السلام دیر بچه دار شد.
/1102101306
پی نوشت:
1.سوره نساء آیه 59
2.سیدهاشم بحرانی،غایة المرام، ج۳، ص۲۲