حجت الاسلام کرمی :خوب بودن مهم نیست، خوب ماندن مهم است

کد خبر: 42630
مراسم شب چهارم محرم با سخنرانی حجت الاسلام کرمی و مداحی حاج روح الله بهمنی در هیئت عشاق العباس علیه السلام برگزار شد.

وارث: مراسم شب چهارم محرم با سخنرانی حجت الاسلام کرمی و مداحی حاج روح الله بهمنی در هیئت عشاق العباس علیه السلام برگزار شد.

در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام کرمی را می خوانید:

عشاق العباس/


ریزش ها و رویش ها 

یکی از جلوه های جذاب و گیرای نهضت عاشورا  مسئله ریزش ها و رویش ها است. یک انقلاب از لحظه آغازش تا فرجام تا لحظه رسیدن به هدف ممکن است از نظر مقام انسانی براساس متغیرهایی که نوعاً وجود دارد، یک نوسانی پیدا بکند، نکته مهم و درس مهمش عبارت است از اینکه باید مواظب باشیم، مراقب باشیم که در طول راه از قافله جا نمانیم خیلی ها هستند و خیلی ها بودند که اینها اول خوب بودند اما عاقبت خوبی نداشتند. کسانی بودند که یک سابقه درخشانی داشتند اما آینده شان ظلمانی و تاریک بود. خدایا انتهای کار ما را و عاقبت کار ما را ختم به خیر کن.

دلیلش این است که آن برگ آخر را که روی پرونده می گذارند و پرونده را وقتی روز قیامت باز می کنند همان برگی که  آخر گذاشته شده است می خوانند ، لذا انسان باید طوری امر را به فرجام برساند که برگ روی پرونده برگ قبولی باشد، خیلی ها را داشتیم، خداوند در قرآن داستان کسانی را بیان می کند که اینها جزء ریزش ها در امتداد صراط مستقیم هستند، یعنی شما وقتی به آیات قرآن مراجعه می کنید اشخاصی داریم که بر اثر گذشت زمان رفته رفته کارشان به انحراف و انحطاط کشیده شده است.

صعود شیطانی انتهایش انحطاط است

دو شخصیت برجسته از بنی اسرائیل که اینها به مقامات و مدارجی بالا رسیده بودند و مورد تایید خداوند بودند. یک زمانی کسی صعود شیطانی می کند از غیر مسیر می آید در غیر جهت حرکت می کند احیانا ممکن است به جایی هم برسد از نظر ظاهر اما پشت پرده خبری نیست. این دو شخصیت کسانی هستند که مورد تایید بودند، یکی از آنها بلعم باعورا1 است عالم عابد، مستجاب الدعا که محل توجه بوده. او یک سابقه درخشان داشت. حلال مشکلات بود، باب الحوائج علی الله زمان خودش بود.

در همه معضلات دست ها در دامن این بلعم باعورا بود. قرآن وقتی به پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد بگوید داستان بلعم باعورا را برای مردم بگوید می فرماید: « لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»2 یعنی داستان کسی که از نشانه های خودمان به او دادیم و اسم اعظم داشت، اسم اعظم را کسی داشته باشد به اذن الله مرده زنده می کند. این آدم الکی جلو نیامده بود این آدم کسی بود که مورد تاییدات بود. در یک آزمایش مالی به قول امروزی ها سرمایه و ثروت متراکمی که انسان عملیات روانی با این ثروت انجام می دهد. بیش از نیاز به آن انسان است. به آن آدم پیشنهاد شد که یک مبلغی را بگیرد موسی بن العمران را نفرین بکند در اوایل کار استقامت کرد و امتناع کرد. اما بالاخره از کانون خانواده بعضی ها ضعف های این مدلی دارند. بعضی ها نسبت به خانواده منفعل هستند همچنین شرایطی و وضعیتی پیش آمد این آدم تبدیل شد به یک موجود که قرآن از همان آدم می فرماید « و من سلاخ » سلاخ به عربی به کسی می گویند که پوست مال را می کند، یعنی پوست درآورده و از محتوا خالی شد پوک شد. همه چیزهایی که به او داده بودیم گرفتیم.

درباره برسیسا عابد اینجا می فرماید: « وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ »3

این بلعم می شود «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ»  مثل این آدم قرآن از آن طر ف می گوید: « فَانسَلَخَ مِنْهَا » و فوری می فرماید « فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ » مَثَلِ این آدم مثل سگ شد اینگونه متزلزل شد و این گونه زمین خورد.

در مورد برسیسا عابد می فرماید (فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ) در مسئله شهوت در غریزه جنسی کم آورد با دختر پادشاه زمان خودش عمل منافی عفت انجام داد که نابینا شده بود، او را در معبد گذاشتند برای اینکه دعا کند و شفا بگیرد . در خلوت با اجنبی نفر سوم شیطان است. بنزین ریخت روی آتش شهوت این پیرمرد، آدمی که در جوانی هایش باتقوا و طهارت زندگی کرده بود سر پیری بند را به آب داد، هم زنا کرد و هم برای اینکه بعدا مچش باز نشود دختر را کشت و مرتکب قتل نفس شد که می فرماید: برسیسا مثل شیطان است و بعد از قتل هم شیطان پیشنهاد داد که اگه می خواهی آزاد شوی باید به حرف من گوش بدهی و گفت : چکار کنم گفت سجده کن! چون به صلیب کشیده بودنش. گفت مگر نمی بینی که من را بستند؟ گفتند اشاره ای هم بکنی یا زبانی تکان بدهی، مردمک چشم هم قبول است. این آدم کارش به آنجا رسید که به علامت زبان سجده تکان داد و کافر هم از دنیا رفت.

خوب بودن مهم نیست، خوب ماندن مهم است

قهرمان شدن مهم نیست مهم قهرمان ماندن است. اینقدر  قرآن تاکید دارد به ثبات قدم، به ایستادگی و استقامت در صراط مستقیم به اینکه انسان بیاید و بدون اینکه بتواند تاب و تحمل هزینه های این راه را پرداخت کند.

 شیطانی که ما حداقل پنج بار در شبانه روز از شرش به خدا پناه می بریم و می گوییم اعوذبالله من الشیطان الرجیم، شاید خیلی از کسانی که جوان هستند ندانند که این شیطان چه سابقه و چه ثمرات درخشانی داشته است. جزء ممتازین و جز شاگرد اولی ها بود، شیطان جزء کسانی بوده که تقریبا از ملائکه بالاتر بوده لااقل از بعضی ملائکه بالاتر بوده است.

باعث رشک ملک بوده و ملائک بابتش غبطه می خوردند که تا ملکوت قبل از سجده آدم، وقتی تسبیح از دستش می افتاد ملائکه دعوا می کردند که چه کسی تسبیح را به او بدهد. اسمش شیطان نبود، بعد از ترک سجده اسمش شیطان و قبل از آن اسمش ابلیس بود.

اولا می دانید اجنه موجوداتی هستند سریع الانتقال و قبل از ورود آدم به کره زمین اجنه در کره زمین بودند، چون شیطان از اجنه است. اسم این موجود حارث بوده که در یک جزیره ای در جمعی که بین ملائکه و اجنه بود اسیر شد خیلی هم عبادت می کرد. این را اسیر کردند و آوردن بالا به آسمان چهارم. اجنه مثل انسان ها مکلف هستند دارای قوت ترقی و تعالی و تنزل هستند، اجنه می توانند رشد بکنند، این با سلوک خودش رشد کرد.  چون در سوره الرحمن هم داریم ما دو گروه مکلف داریم در تمام عالم کسانی که مامور به تکلیف الهی و اختیاری هستند یکی ما انسانها هستیم یکی اجنه که آنها هم مثل ما مکلف هستند. شیطان آنجا شروع کرده به انجام عبادت منتهی انجام عبادت غرض به رسیدن به مقام بالا بود .

برخی جوانانی که دنبال این هستند چشم برزخی داشته باشند و دری برایشان باز شود و کفش برایشان جفت شود، دنبال این هستند که یک کار خارق العاده ای انجام بدهند و همش هم کتاب های کشف کرامات می خرند. دست آیت الله بهجت را می بوسند _چون آقای بهجت طی العرض داشته_ در حالی که اینها کمال نیست، اینها را اجنه هم دارند. قرآن در داستان قضیه بلقیس در سوره نمل  می فرماید. سلیمان حکمت الله وقتی می خواست بلقیس را دعوت بکند گفت یکی پیدا شود با تاج و تختش این را بردارد بیاورد که افریته یکی از اجنه گفت من تاج و تخت را می آورم قبل از اینکه از جایتان تکان بخورید، اجنه چنین قدرتی دارند.

شیطان عبادت می کرد اما برای اینکه به یک جایی برسد، به یک جاهایی هم رسید ظاهرا اما نتوانست بایستد، 4000 هزار سال آنجا ترقی و تعالی رشد کارش به جایی رسید که مدرس و معلم ملائکه  شد. جوری با عظمت به این نگاه می کردند مثل یک استاد، و شاگردیش را می کردند. شیطان آن قدر عبادت کرد که اسمش از حارث شد عزازیل، عزازیل یعنی عزیز کرده خدا. ایل که پسوند کلماتی چون میکائیل، جبرائیل، عزرائیل و اسرائیل، ایل یعنی خدا، اس یعنی عبد و بنده.

ما وقتی می گوییم مرگ بر اسرائیل، اسرائیل لقب حضرت یعقوب علیه السلام بود. ما منظورمان این نبود که خدای ناکرده به حضرت یعقوب جسارت کنیم چون اینها بچه های حضرت یعقوب علیه السلام هستند. از 12 بچه حضرت یعقوب 12 علیه السلام قبیله درست شد که 12 قبیله را اصحاب یهود می گفتند. اینا بعدا شدند همین حیوانات درنده که نسلشان شد اینهایی که الان می بینید که در کره زمین چه می کنند.

جنت از ریشه جن یعنی پوشیده، اجنه یعنی پوشیده چون نامرئی هستند، بهشت هم چون قابل رویت نیست از بس که سرسبز و پوشیده است محیط بهشت قابل رویت نیست به همین دلیل اسمش را جنت گذاشتند.

 شیطان با خیلی از انبیا ملاقات داشته، با یحیی بن الزکریا علیه السلام، با نوح علیه السلام ، موسی علیه السلام، با همه اینها در تماس بوده در گفت وگو بوده، وقتی وجود مقدس سید الانبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را دید از حضرت یک سوال کرد گفت: ای رسول الله! شب معراج شما به آسمان چهارم رفتید یک منبر نیمه سوخت را دیدید که در حال دود کردن بود. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: بله! عرض کرد آن منبر کرسی تدریس من بود 4000 هزار سال آنجا به ملائکه تدریس می کردم. اینقدر مقام شیطان بالاست. 

شیطانی که خیلی عظمت داشت چه شد؟

یک لحظه ترک سجده! البته اینهایی که جا می مانند جزء ریزش های نهضت هستند، اینها کسانی هستند که دیزاین و دکورشان قشنگ است مثل شیطان رونمایی کار دارند اما از درون خبری نیست. گریم های قشنگی هم دارند آدم نگاه می کند می خواهد دستشان را هم ببوسد. شیطان نه اینکه سجده نکرده باشد، اگر خدابرای یک سجده نکردن شیطان را بیرون کرده باشد که اصلا عادل نیست این عدم سجده ترک کردنش یک جایی را نشان می دهد مانند آزمایش می ماند، بایک سرنگ خون رو می گیرند آنالیزی می کنند بعد می گویند قند داری، چربی داری، این مریضی ها را داری و این خطرات تهدید می کند.

وقتی سجده نکرد معلوم می شود همه کارهایی هم کرده برای همین جایگاه بوده این جایگاه به خطر افتاد وا دادی و معلوم شد همه چیز برای این جایگاه است. تا وقتی ملائکه دور و برت بودند تو بودی تا دیدی یک دکان دیگر بغلت باز شده و جایی دیگر هست که مردم نگاه می کنند، تا دیدی گرایشات و تمایلات به سمت دیگری هم هست هول گردی. از اول عابد نبودی، از اول رفتی که به این مقام برسی، با ما نبودی، برای ما نبودی، برای خودت بودی و جایگاه  خودت را می دیدی.

دقیقه های 90 ، سرنوشت سازند

 در کربلا خیلی ها دقیقه 90 نزدیکی های کربلا رفتند. منزل زَرُود امام حسین علیه السلام سخنرانی کرد دو نفر آمدند از طرف کوفه حضرت فرمود: چه خبر؟ گفتند آقا خبر داریم خبری نیست که در جمع بگوییم. باید یواشکی به خودتان بگوییم. حضرت فرمودند: که ما کار یواشکی نداریم چیزی هم بر کسی پنهان نمی کنیم اگه حرفی دارید بگویید. گفتند: آقا ما از کوفه بیرون نیامدیم مگر اینکه هانی بن عروه و مسلم بن عقیل را دیدیم بدنشان را به دیواره قصابی آویزان کردند.

حضرت اینجا سخنرانی کرد که چرا می رویم ؟برای اینکه ریشه نیست. برای اینکه ریشه محکم نیست. من در سینه زنی هم خودم را می بینم توی منبر هم خودم را می بینم در این رفت و آمدها یک وقت می بینی امام حسینی وجود نداشته باشد. 12 هزار نامه بنویسند، این همه اصرار می کنند به آقا می گویند نخلستان هامایمان بار داده است بعد امام بیاید و نماینده امام با یک سخنرانی که عبیدالله بن زیاد تنگ غروب 30 نفر  یار نداشته باشد. بعد از مغرب و عشا هیچ کسی  پشتش نباشد چرا امام حسین علیه السلام دلیل می آورد و توضیح می دهد؟

مردم برده دنیا هستند! امام فرمود با پولشان درگیر می شوند با زن و بچه درگیر می شود تا وقت دین داریم که دین ما با ما کاری نداشته باشد.  اگه بخواهد هزینه کنیم اگه بخواهد گیرمان بیاندازه نیستیم تا وقتی دور دین هستیم که معیشتمان دایرباشد

 

حجت الاسلام کرمی :

حجت الاسلام کرمی :خوب بودن مهم نیست، خوب ماندن مهم است

 

 پی نوشت:

1.    

بَلعَم باعور (به عبری: בִּלְעָם) شخصیتی در داستان‌ها و روایت‌های یهودی و اسلامی است. او را داننده اسم اعظم دانسته‌اند که از این دانش خود سوء استفاده کرد. برخی او را با بلعام بن بعور که داستان آن در فصل ۲۲ سفر اعداد آمده‌است یکی دانسته‌اند.

2.    

اعراف 176

3.    

اعراف 175