طریق شاد کردن مومن

کد خبر: 51499
اگر یکی از شما برادر ایمانی خود را شاد کرد، فکر نکند که فقط او را شاد کرده، به خدا قسم ما را شاد کرده است، به خدا قسم این شادی را در دل رسول الله(ص) وارد کرده است.
وارث :مضمون بعضی از این روایات این است که بهترین و یا محبوب ترین عبادات نزد خدای متعال این است که انسان دل برادر مؤمن خود را شاد و یا به تعبیر معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» کند. در این باره مرحوم کلینی روایتی را از امام باقر(ع) در کافی آورده است:

«ما عبدالله بشی ء احب الی الله من ادخال السرور علی المؤمن »; یعنی خدای متعال عبادت نشد به چیزی که محبوب تر باشد نزد او از آن که سروری در قلب مؤمن وارد کند. این روایت بیانگر این حقیقت است که شاد کردن مؤمن محبوب ترین عبادت ها نزد خدای متعال است. در اصول کافی نظیر همین مضمون از خود پیغمبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «ان احب الاعمال الی الله تعالی ادخال السرور علی المؤمنین »؛ محبوب ترین اعمال نزد خدا، شاد کردن مؤمنین است. در بعضی از روایات برای این که مردم به شاد کردن برادران ایمانی شان تشویق شوند، چنین آمده است: کسی که مؤمنی را شاد کند تنها یک شخص را شاد نکرده بلکه ما اهل بیت(ع) را نیز شاد کرده است و کسی که ما را شاد کند، پیغمبر خدا(ص) را شاد کرده است. در روایت دیگری آمده است کسی که مؤمنی را شاد کند، رسول الله(ص) را شاد کرده است. این گونه مضامین در روایت ها مکرر نقل شده است. از جمله در کافی آمده است: «عن الصادق(ع) قال لا یری احدکم اذا ادخل علی مؤمن سرورا انه علیه ادخله »; یعنی اگر یکی از شما برادر ایمانی خود را شاد کرد، فکر نکند که فقط او را شاد کرده، به خدا قسم ما را شاد کرده است، به خدا قسم این شادی را در دل رسول الله(ص) وارد کرده است. روایتی هم از پیامبر اکرم(ص) وارد شده که می فرماید: «من سر مؤمنا فقد سرنی و من سرنی فقد سرالله »; کسی که مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و کسی که مرا شاد کند خدا را شاد کرده است.


موارد یاد شده، نمونه هایی از روایات متعددی است که در این باره وارد شده است. بنابراین، جای هیچ گونه شکی نیست که از نظر اهل بیت(ع) شاد کردن مؤمنین کار بسیار پسندیده و بلکه بالاترین عبادات است. اما درباره این مطلب سؤالاتی مطرح می شود و ابهاماتی برای انسان پیش می آید. گاهی هم اشتباهاتی واقع شده و برداشت ها و نتیجه های نادرستی گرفته شده است. بعضی از این سؤالات را، با مضامینی که در سایر روایات وارد شده و یا از طریق قرائن قطعی، به راحتی می توان جواب داد. یکی از این سؤالات این است که آیا انسان هر کسی را، از هر راهی که شاد کند، چنین عملی، عبادت بزرگی محسوب می شود؟ جواب این سؤال تا حدی روشن است. هر کس که آشنایی مختصری با نظام ارزشی اسلام، مکتب اهل بیت(ع) و معارف اسلامی داشته باشد، جواب این سؤال را می داند. منظور این نیست که کسی از راه گناه، دیگری را شاد کند; یعنی گناهی مرتکب شود تا دیگری شاد شود. مسلما این کار نه تنها ثوابی ندارد، بلکه گناهش هم محفوظ است.


در بعضی از روایات به این نکته، که نباید شاد کردن مؤمن همراه با گناه باشد، تاکید شده است. بعضی از بزرگان می گویند شاد کردن مؤمن، حتی به صورتی که مستلزم کارهای لغو و مبتذل باشد، مطلوب نیست. ممکن است افراد غیر متقی و کسانی که در گفتار و رفتارشان چندان مقید نیستند، بعضی بذله گویی ها و مسخره بازی هایی، که در شان مؤمن نیست، انجام دهند و تصور کنند که چون با این کارها دیگران را شاد کرده اند، بالاترین عبادات را انجام داده اند. هر چند فرض کنیم که این گونه کارها حرام نباشد، اما دست کم جزو کارهای نامطلوب و احیانا مذموم (مکروه یا مشتبه) به شمار می آید. البته ممکن است در این مورد استثنائاتی باشد. فرض کنید فردی در اثر گرفتاری و مشکلات زندگی دچار افسردگی شدید شده و یک حالت بیمارگونه ای پیدا کرده باشد به گونه ای که اگر بخواهند او را از این الت خارج کرده و شاد کنند، راهی جز بذله گویی یا انجام رفتارهایی که در شرایط عادی مطلوب نیست وجود ندارد. این کار ممکن است نوعی معالجه باشد. ولی این حالت استثناء است. و نمی توان گفت که هر کس برای شاد کردن دیگران، به هر شکل رفتار کند، بالاترین عبادت را انجام داده است. مسلما نمی توان از طریق گناه و حتی از راه امور مکروه، مشتبه و یا لغو، چنین عملی را انجام داد. کارهای لغوی وجود دارد که فی حد نفسه مطلوب نیست: «و الذین هم عن اللغو معرضون.» (مؤمنون: 3) از صفات مؤمنان این است که مرتکب کارهای بیهوده نمی شوند. بنابراین، می توان گفت که به طور مطلق، شاد کردن هر کسی بالاترین عبادات نیست بلکه تنها شاد کردن مؤمنین از مجاری شرعیه و راه هایی که شرعا مجاز است مطلوب و پسندیده و بالاترین عبادات محسوب می شود. 


«شاد بودن » مطلوب فطری انسان
 
سؤال های دیگری، که بسیار عمیق تر و پیچیده تر و جزو مسائل اصولی و بنیادی است، در این زمینه مطرح می شود: مهم ترین این سؤال ها این است که اصولا مگر «شاد بودن » در زندگی مطلوبیتی دارد که اسلام برای شاد کردن دیگران این همه سفارش کرده و برای آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا از دیدگاه اسلام وضع مطلوب این است که انسان بسیار شاد و مسرور باشد یا به عکس، محزون؟ با توجه به روایاتی که در مدح حزن وارد شده است و از جمله روایتی به این مضمون که اگر در یک جمعی شخص محزونی باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار می دهد، این سؤال مطرح می شود که چگونه می توان بین این دو گروه روایات جمع کرد؟ آیا «شاد بودن » از نظر اسلام یک امر مطلوبی است؟ اگر «شاد بودن » انسان مطلوبیت زیادی ندارد، پس چطور «شاد کردن » دیگران ثواب دارد، بلکه بالاترین عبادات تلقی می شود؟ این سؤالی است که جواب آن خیلی آسان نیست.
 

برای پاسخ به این سؤال، باید مقدماتی را بیان کرد. بدون شک اصل مسرور بودن و شاد بودن یک مطلوب فطری است. از نعمت هایی که خدای متعال وعده اعطای آن را به انسان در روز قیامت داده است، این است که مؤمن در بهشت غمگین نمی شود و شاد خواهد بود: «وجوه یومئذ ناعمة »; (غاشیه: 8) چهره های مؤمنان در بهشت بسیار شاداب و خرم است. یا «ینقلب الی اهله مسرورا»; (انشقاق: 9) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عیالش، در حالی که بسیار شاد و خندان است، برمی گردد. بی شک انسان فطرتا طالب خوشی، شادی و سرور است. مفاهیمی از قبیل خوشبختی، خوشوقتی، خوشحالی و... همگی از خوشی گرفته شده است; یعنی انسان، خود به خود، طالب خوشی است و این اشکالی ندارد. مؤمنان وقتی در روز قیامت وارد بهشت می شوند می گویند: «الحمدالله الذی اذهب عنا الحزن »، خدا را ستایش می کنند که حزن و اندوه را از آنان برداشت; یعنی دوران حزن و غمی، که در دنیا داشتند سپری شد و زمانی که وارد بهشت می شوند، دیگر از حزن و اندوه خبری نیست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتا مطلوب است و این پاداش مؤمنان در بهشت است. برعکس، اهل جهنم، همیشه غمگین و افسرده هستند. قیافه های درهم کشیده (عبوسا قمطریرا) (انسان: 10) و چهره های چروکیده و سیاه (وجوه یومئذ مسوده) از حالات دوزخیان است. قرآن وقتی می خواهد از شهدا تعریف کند و غیر مستقیم دیگران را تشویق نماید که به خیل شهدا بپیوندند، می فرماید: «فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم »; (آل عمران: 17) آن ها به واسطه نعمت هایی که خداوند به آن ها داده است در شادی و سرور هستند. بنابراین، داشتن شادی و سرور، یک امر مطلوب فطری است، که هم در آخرت و هم در برزخ، قطعا جزو نعمت های بزرگ الهی می باشد. همه ما باید طالب چنین نعمتی باشیم.


انسان فطرتا طالب خوشی است. در دنیا خوشی ها و ناخوشی ها، به طور طبیعی و تکوینی، برای همه وجود دارد; هیچ کس در دنیا نیست که در همه عمر خود شاد و یا در سراسر این مدت غمگین باشد. هر کسی کمابیش غم ها و شادی هایی دارد. انسان به طور طبیعی می خواهد در دنیا شاد باشد، و این شادی ها از راه های مختلفی پیدا می شود; گاهی این شادی ها، غم های طولانی را در پی دارد، مانند شادی هایی که از یک گناه موقتی پیدا می شود; هر چند انسان ممکن ست به واسطه گناه به طور موقت شاد شود، اما گرفتاری های بعدی را به دنبال خواهد داشت. کسانی هم که از راه های غیرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسکرات و... خود را شاد می کنند، شادی آنان موقتی است و پس از آن، ساعت ها بلکه عمری را بدبخت خواهند شد. این نوع شادی، مطلوبیتی ندارد و عقل هم هیچ وقت چنین شادی را تجویز نمی کند که انسان لحظه ای از مواد مخدر استفاده کند، یک شادی کاذبی پیدا کند و بعد عمری معتاد شده، خود، خانواده و جامعه اش را بدبخت کند.


طبق نظام ارزشی اسلام، مطلوبیت واقعی هر چیزی زمانی است که در مسیر مطلوبیت نهایی و سعادت ابدی انسان باشد; یعنی اگر شادی های دنیایی انسان در راستای کمک به شادی آخرت او باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است. آیا اساسا چنین شادی هایی وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت که بله وجود دارد. انسانی که افسردگی مطلق داشته باشد، به دنبال هیچ کاری نمی رود، عبادت هم نمی کند; نه کار دنیا را می تواند درست انجام دهد نه کار آخرت را. کسی که نشاط ندارد می خواهد یک گوشه بنشیند، نه حرفی بزند، نه حرفی بشنود و نه کاری انجام بدهد. چنین فردی نه به درد دنیا و آخرت خودش می خورد و نه دنیا و آخرت دیگران. حزن و اندوهی که انسان را از کار و زندگی باز دارد و باعث شود که فرد نه به کار دنیا برسد و نه به کار آخرت، در واقع یک نوع بیماری است و هیچ گونه مطلوبیتی ندارد. این کار حتی ممکن است به کفر نیز منتهی شود. گاهی هم موجب می شود کسانی که ایمان ندارند یا دارای ایمانی ضعیف هستند، دست به خودکشی بزنند. چنین حزن هایی هیچ وقت مطلوب نیست. برعکس، آن حالت نشاطی که انسان را وادار کند به این که هم کارهای دنیایی و هم کارهای آخرتی خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود که درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امر مطلوبی است. از این روی، استفاده از وسیله ای که سعادت اخروی انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.


بنابراین، می توان گفت هر سرور و فرحی در دنیا، به خصوص اگر یک حالت افراطی پیدا کند مطلوب نیست. در قرآن غالبا از فرح مربوط به دنیا با لحن مذمت آمیز و نکوهش آمیزی یاد شده است. مانند: «انه لفرح فخور» (هود: 10) و یا «لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین » (قصص: 76). این آیه درباره قارون است که به واسطه نعمت های دنیایی، به خود می بالید و بسیار مغرور بود. بنی اسرائیل برای نصحیت او به نزدش آمدند و گفتند: «لا تفرح ان الله لایحب الفرحین »; خیلی سرمستی نکن، خدا فرحین را دوست نمی دارد. معمولا در ادبیات فارسی تعبیر «سرمستی » برای این گونه سرورها و فرح های افراطی به کار می رود. این گونه شادی ها مسلما نامطلوب است; زیرا نه تنها کمکی به حرکت تکاملی انسان نمی کند، بلکه انسان را در دام شیطان می اندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظایف و تکالیفش باز می دارد و موجب می شود که بر دیگران فخر بفروشد. در بعضی از آیات قرآنی هم اشاره شده است که کسانی که در دنیا خیلی سرور داشتند، وضعشان در آخرت خیلی خوب نیست: «انه کان فی اهله مسرورا» (انشقاق: 13) قیافه بعضی افراد در آخرت گرفته است. آن ها کسانی هستند که در دنیا خوش گذرانی کرده و زندگی را به شادی و سرمستی می گذراندند.



حزن مطلوب
 
در مقابل، حزنی که انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیت های شرعی و اجتماعی اش کند، حزن مطلوبی است; حزن از این که چرا در انجام تکالیف کوتاهی کرده ایم. انسان عاقلی که مرتکب گناهی شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده که سعادت آخرت را از دست بدهد، در حالی که، می توانست با انجام دادن کار دیگری سعادت دنیا و آخرت را کسب کند، محزون می شود. این گونه حزن ها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است. اما اگر این حزن ها به یک حدی برسد که انسان را از کار و زندگی باز دارد و باعث شود که فرد تکالیف شرعی خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایده ای ندارد. غم و غصه ای که موجب شود انسان در زندگی نتواند درس بخواند، عبادت کند، جهاد برود، به اجتماع خدمت کند و سایر فعالیت های مطلوب دینی را انجام دهد، چه فایده ای دارد؟ بنابراین، حزن هم تا اندازه ای می تواند مطلوب باشد; و آن زمانی است که انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تکالیف و کارهای خیری که باعث سعادت آخرت او می شوند انجام دهد.



شادی در گرو تامین خواست افراد
 
نکته سومی که باید در نظر داشت این است که سرور و شادی برای هر کسی وقتی حاصل می شود که آن خواسته اش تامین شود. اما خواسته های افراد یکسان نیست. شادی افراد با یکدیگر تفاوت دارد; برای مثال، وقتی شما می خواهید کودک خردسال خودتان را شاد کنید ممکن است یک زمان این کار را با دادن خوراکی و یا اسباب بازی انجام دهید، و وقتی کودک مقداری بزرگ تر شد، برایش قصه و داستان تعریف کنید. این ها انواع شادی کودکانه است که با خوردن، بازی کردن، شنیدن داستان های خنده دار و نظیر آنها حاصل می شود. اما در سنین جوانی آن هایی که رشد طبیعی و معقولی دارند و ابعاد روانی آنان رشد پیدا کرده است، دیگر به این چیزها خیلی شاد نمی شوند. انسان در جوانی خواسته های دیگری دارد; به جز خواسته هایی که مربوط به جهات بدنی می شود، از نظر روانی هم خواسته هایی دارد. جوان دلش می خواهد شخصیت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانی این خواست در فرد شکوفا می شود و البته، گاهی هم الت بسیار افراطی پیدا می کند; گاهی پرخاشگری هایی هم که می کنند برای این است که می خواهند شخصیت خودشان را نشان دهند. انسان در هر سنی به طور طبیعی خواسته هایی دارد که اگر آن ها تامین شود شاد می گردد. البته، برخی خواسته هایی هم وجود دارد که در طول زندگی ادامه دارد، مانند نیازهایی که انسان به خوراک، مسکن و... دارد.
 
با توجه به نکته هایی که بیان گردید، اکنون باید ببینیم که آیا شادی از نظر اسلام امر مطلوبی است یا نامطلوب؟ در پاسخ باید بگوییم هر نوع شادی که در جهت کمال معنوی باشد مطلوب است.


اگر شما بخواهید کسی را که آن قدر روحش تعالی پیدا کرده که جز با مناجات خدا و سرسائیدن به آستان الهی شاد نمی شود شاد کنید، مسلما باید زمینه ای را فراهم کنید که او بتواند به عبادت خودش بپردازد. در مناجات های خمسه عشر می خوانید که امام سجاد(ع) در یکی از مناجات هایش عرض می کند: «و استغفرک من کل لذة بغیر انسک »؛ از هر لذتی که از غیر انس با تو بردم استغفار می کنم، هر سروری که جز از لقاء تو حاصل شود، برای من گناه است. از چنین شادمانی به تو پناه می برم. کسانی آن چنان اوج پیدا می کنند که جز در اثر انس با خدا و مناجات با او و نهایتا لقاء الهی به چیزی شاد نمی شوند، اگر انسان بخواهد چنین کسانی را شاد نماید باید کاری کند که مزاحمت ها و موانع راهشان برداشته شود و آن ها در این مسیر پیشرفت کنند. چنین شادیی است که ارزش مطلق دارد; زیرا شاد کردن چنین مؤمنی برای رسیدن به مقصد خود، هیچ قید و شرطی ندارد. چون این ها جز از راه مشروع شاد نمی شوند، شادی شان هم به عبادت خدا و انس با خداست و همیشه این شادی مطلوب است. اما شادی های دیگر، ممکن است شادی دنیوی باشد، اما کمک کند به این که انسان در جهت تکامل معنوی پیشرفت کند یا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادی دنیوی که دو همسر در محیط خانواده با یکدیگر دارند.


این نوع شادی مستقیما ارتباط با خدا و قیامت ندارد، التذاذی است که در محیط خانواده از یکدیگر می برند. اما اگر با قصد قربت انجام شود می تواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در کار نباشد، دست کم مانع از ابتلای به معصیت است. البته، این هم یک مرتبه ای از عبادت است; زیرا برای جلوگیری از ابتلای به معصیت صورت گرفته است. شادی های دنیوی که مؤمنان در زندگی خودشان دارند به این دلیل است که برای انجام عبادات و وظایف شان نشاطی داشته باشند. مزاح مخصوصا در سفر در حدی که افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و هم چنین تمسخر، توهین و اذیت دیگران را به دنبال نداشته باشد، مطلوب است تا جایی که از مستحبات بوده و در اسلام به آن تاکید شده است. این یک شادی دنیوی است که موجب جلوگیری از ملال، افسردگی، خستگی و به طور کلی، چیزهایی است که مانع از انجام وظایف بعدی می شود. فراهم کردن وسایل چنین شادی برای دیگران و نیز شاد شدن خود انسان هم در این حد عیبی ندارد و مطلوب است.


به هر حال، ملاک شاد کردن مؤمن است. از آن جهتی که مؤمن است هیچ وقت به گناه شاد نمی شود; شادی او یا مستقیما در ارتباط با خداست و یا برای تکامل معنوی و انجام وظایف و یا دست کم برای جلوگیری از گناه می باشد. البته، با توجه به آن نکته آخری که گفتیم مراتب ایمان افراد با یکدیگر فرق می کند، شاد کردن افراد هم فرق می کند و منحصر به افراد بالغ نمی باشد بلکه شامل بچه ها هم می شود. شاد کردن مؤمنی هم که هنوز در سن طفولیت است و تازه به تکلیف رسیده ثواب دارد. شادکردن او در همان حدی است که او می فهمد. اگر شما بخواهید وسایل شادی را برای کسانی که در اوج معرفت هستند فراهم کنید، او اصلا درک نمی کند و هیچ وقت با آن ها شاد نمی شود. ولی اگر همین مؤمن افسرده باشد، بیرون آوردن او از این حالت مطلوب است; زیرا افسردگی برایش ضرر دارد. البته، از بین بردن حزنی که برای خداست و باعث این می شود که فرد در جهت انجام وظایفش موفق تر باشد، مطلوب نیست. مثلا ما نمی توانیم یک کسی را که در مجلس عزای سیدالشهداء(ع) مشغول گریه است برای این که شاد بشود به خنده بیندازیم; زیرا این مجلس اصلا برای گریه کردن و برای غمگین بودن است، این جا جای شاد کردن نیست، این جا جایی است که گریه کردن و غمگین بودن مطلوب است. یا اگر کسی را که در نیمه شب راز و نیازی با خدا می کند و اشکش جاری شده و در حالت حزن قرار دارد، بخندانیم، آیا کار خوبی انجام داده ایم؟ قطعا این شادی ها مطلوب نیست و متقابلا آن حزن هایی که انسان را از حرکت طبیعی به سوی سعادت دنیوی و اخروی باز دارد، نامطلوب است.


البته باید توجه داشته باشیم که بعضی ها ممکن است به اتکاء اطلاق این گونه روایات، خواسته های نفسانی خود را ارضا کنند. انسان هایی که می خواهند خوش گذرانی و بذله گویی کنند، بخندند و بخندانند و... استدلال می کنند به این که ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد. حال آن که هر ادخال سروری ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تکامل باشد و لااقل موجب شود که موانع عبادت و تکامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظایف نشاطی پیدا کند می تواند مطلوب باشد، چه خود وسایل آن را فراهم کند، چه دیگران، به این شادی کمک کنند. به هر حال، واقع نگری و واقع بینی انسان را متوجه این امر می کند که در این دنیا گرفتاری های زیادی برای همه انسان ها پیش می آید، اما نوع و شکل و زمان آن با یکدیگر فرق می کند. گاهی بیماری، فقر و گرفتاری است، گاهی از دست دادن یک عزیزی است، گاهی هم بلاهای اجتماعی مانند زلزله، سیل و طوفان است. مسلما کمک کردن به چنین کسانی که مبتلا به چنین غم و اندوه ها شده اند و از انجام وظایف خود باز مانده اند و در نهایت، شاد کردن آن ها از بهترین عبادات خداست. البته می دانید شرط هر عبادتی قصد قربت است.

منبع: میزان

/1102101305